‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

بهرام گور


بهرام گور، بر روی سکه.





بهرام پنجم یا وهرام پنجم یا بهرامِ گور از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی پادشاه ساسانی بود. وی بجای پدر، یزدگرد یکم، بر تخت نشست.



بهرام را از کودکی، برای تربیت، به نزد نعمان دوم، که یکی از پادشاهان ملوک لخمی بود، فرستاده بود. بهرام در حیره (عراق امروزی) و در قصر خورنق و تخت سرپرستی منذر پسر و جانشین نعمان، بزرگ شده بود.
نرسی پسر سوم یزدگرد، مادرش یهودی بود. او در زمان فوت پدر هنوز صغیر بود.
پس از مرگ یزدگرد، اعیان و روحانیون خواستند از فرصت استفاده کنند و قدرت خویش را استوار نمایند. شاپور پسر بزرگ وی را که شاه ارمنستان و جانشین پدر بود، کشتند و خسرو نامی را که خویشی نزدیکی هم با شاه نداشت، بر تخت نشاندند.
بهرام نمی خواست بدون جنگ از حق خود دست بکشد و امیر حیره که سرپرست او محسوب می شد کمک مؤثری به او کرد. بهرام با سپاهی که بیشتر از عربها بودند به پایتخت بازگشت. بزرگان ایران از خوف با منذر و بهرام شروع به مذاکره کردند. عاقبت خسرو خلع شد و بهرام به تخت نشست.
هیچیک از پادشاهان ساسانی به استثنای اردشیر یکم و خسرو انوشیروان و خسرو پرویز مانند بهرام گور محبوب عام نبوده است.
مهرنرسی وزیر مقتدر بهرام

بهرام زمام امور را به بزرگان دولت واگذار کرده و چندان در امور کشور دخالت نمی کرد. در میان صاحبان مراتب آن زمان که از حیث قدرت و نفوذ رتبهٔ نخست را داشت مهرنرسی یا (مهرنرسه) بود که لقب و عنوان هزار بندگ (صاحب هزار غلام)را داشت. نسب او به خانوادهٔ سپندیاذ یکی از هفت خاندان ممتاز دوران ساسانی می رسید.
مؤرخان عرب و ایرانی او را مردی هوشمند و دانا و صاحب تدبیر شمرده اند ولی مؤلفین عیسوی به جهت توجهی که این وزیر به دیانت زرتشتی داشت، نسبت به او کینه ورزیده و او را خائن و دو رو و بی رحم خوانده اند.
مهرنرسه آتشکده‌ها و ابنیه‌های بسیاری بنا نمود. کاخ سروستان، در کنار راه کاروانی شیراز که هنوز ویرانه‌های آن بر جا مانده است و از نظر فن معماری، ارزشمند محسوب می شود، احتمال داده می‌شود که یکی از ابنیه‌های مهر نرسی باشد.[۵]


جنگ با اقوام شمالی و شرقی ایران

او در شرق هیاطله را به سختی شکست داد و پادشاه آنها را کشت.در این جنگ غنائم بسیاری به دست آمد از جمله تاج خان هیاطله که بهرام آن را به آتشکده آذرگشسپ در شهر شیز، در آذربایجان اهدا کرد. طوایف وحشی چنان لطمه ای دیدند که تا یک چند بعد دیگر در مرزهای ایران ظاهر نشدند.
جنگ با بیزانس

علت این جنگ بطوریکه مؤرخین یونانی نوشته اند، آزار مسیحیان مقیم ایران بود که از بدرفتاری‌های مغان فرار کرده، به روم می رفتند. بهرام استرداد آنها را خواست و تئودوسیوس دوم از استرداد آنها ابا کرد، در نتیجه کدورت بالا گرفته و منتهی بجنگ شد.
مهرنرسی سردار لشگر ایران شد و جنگ در نزدیکی نصیبین (جنوب ترکیه) آغاز شد ولی چنان به درازا کشیده شد که رومیان بالاخره خسته شده و تقاضای صلح کردند.
گرچه ایرانیان از این جنگ، هیچ بهره ای نبرده بودند اما باز صلح محترمانه ای با روم منعقد شد. مابین ایران و بیزانس عهد نامه صلح صد ساله منعقد گردید و ایران نیز آزادی مذهب مسیحی را در ایران پذیرفت اما این عهد نامه بخاطر مخالفت روحانیون زرتشتی در عمل اجرا نشد.
ارمنستان در زمان بهرام

در طی منازعات بین ایران و بیزانس در ارمنستان ایران هم یک چند ادعای استقلال یا تجزیه طلبی پدید آمد اما پایان جنگ با بیزانس به بهرام فرصت داد تا در آنجا نیز سلطهٔ ایران را اعاده کند و ارمنستان را به یک ایالت تابع تبدیل کند. چنانکه رومی‌ها هم از مدتها قبل، همین کار را در مورد بخش دیگر ارمنستان که به آنها تعلق داشت کرده بودند.
حمله به هند

بهرام گور به هند (منظور جنوب شرق پاکستان امروزی) لشکر کشیده و شهر کراچی را گرفت. سپس شهر دیبل به عنوان مرز با هندوستان معین شد.
بهرام گور در ادب پارسی


بهرام گور از شخصیت‌های مورد توجه در اددبیات و شعر فارسی است.





بهرام پادشاهی دلیر و جنگجو بود. داستان‌های بسیاری را به او نسبت می‌دهند. نظامی گنجوی داستان لشگر کشی بهرام را بی جنگ و خونریزی می‌داند، او چنین می‌گوید که بهرام شرط گذاشت که تاج شاهی در میان دو شیر نهند و هر که توانست تاج از میان دوشیر برگیرد، همانا پادشاهی او را سزد. شاه خودخوانده از این کار سرباز زد و بهرام را به تنهایی به این کار واداشتند، او نیز پس از نبرد با دو شیر تاج شاهی را از آن خویش ساخت.
آوردن کولیان را، از هند به ایران را از کارهای او می‌دانند. او این کار را برای شادمان کردن مردم انجام داده بود زیرا کولیان نوازندگان و رقصندگان توانایی بودند. شادروان دهخدا ایشان را لولی می خواند و در این باره چنین آورده است: ["در تاریخ ایران، نام لولیان نخست، در داستان‌های مربوط به روزگار ساسانیان آمده است ، نوشته اند که بهرام گور از شنگل یا شنگلت یا شبرمه پادشاه هند، خواست تا گروهی از آنان را از هند به ایران گسیل دارد.
روایتی که مؤلف غرر اخبار در این باره آورده است، بدین گونه است،
گویند روزی شامگاهان ، بهرام از شکار بازمیگشت، گروهی از مردم بازاری را دید که در زردی آفتاب غروب، بر سبزه ٔ چمن نشسته اند و شراب همی خورند. آنان را از آن روی که خویشتن را از لذت سماع، محروم داشته اند، بنکوهید. گفتند «ای ملک ! امروز رامشگری، به صد درهم طلب کردیم و نیافتیم.» بهرام گفت «در کار شما خواهم نگریست.» پس بفرمود تا به شنگلت پادشاه هند نامه نویسند تا چهارهزار تن، از خنیاگران آزموده و رامشگران کاردیده، به دربار وی گسیل دارد. شنگلت بفرستاد و بهرام آنان را، در سراسر کشور خویش بپراکند و فرمان داد تا مردم آنان را به کار گیرند و از آنان بهره برند و مزدی شایسته، بدانها بپردازند و این لولیان سیاه که اکنون به نواختن عود و مزمار مشهورند، از بازماندگان آنانند.
او به شکار و باده‌گساری، بسیار دلبسته بود.دلبستگی‌اش به شکار گورخر سبب شد که به او لقب بهرام گور را بدهند. بهرام زنی به نام نازپری داشت که بسیار در زندگی او تاثیرگذار بود.
همچنین در داستان‌ها چنین انگاشته شده که در جست‌وجوی گوری، در لجنزار گرفتار آمد و لجنزار او را در خود فرو خورد. همچنین، نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی می‌دانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.
حکیم نظامی گنجوی در هفت پیکر (بهرامنامه) داستان بهرام را از بدو تولد، تا مرگ رازگونه‌اش بیان می‌کند.


تصویری از یک سرباز سوار ایرانی در زمان بهرام گور

یزد گرد اول

برخی یزدگرد اول را پسر بهرام چهارم دانسته اند و برخی او را برادر بهرام چهارم می دانند . درباره یزدگرد اول دودیدگاه وجود دارد : مورخین اسلامی درباره او نظر منفی داده اند ، اما مورخین مسیحی او را ستوده اند . به روایت طبری یزدگرد مردی خشن و سنگدل بود و عیوب فراوان داشت . خطای اندک در نزد او بزرگ بود و هیچکس جرات نداشت در نزد او از کسی تعریف کند . اما رفتار یزد گرد با مسیحیان مسالمت آمیز و خوب بود . چنانکه در منابع مسیحی نام وی به نیکی برده شده است . درباب نحوه درگذشت یزدگرد چنین روایت کنند که او در اوخر حکومت خود از اختر شناسان خواست تا در اختر او نگریسته ، بگویند که مرگ او در چه هنگامی و کجا رخ خواهد داد ، ایشان نیز به وی گفتند که مرگ شاه در نزدیکی چشمه سو در توس روی خواهد داد . لیک یزدگرد سوگند خورد که هرگز بدانجا نرود . اما بعد از سه ماه که شاید شاه آن واقعه را فراموش کرده بود ، به ناگاه خون از بینی وی روان شد و دیگر بند نیامد . چون پزشکان یک هفته آن را با دارو بند آوردند . پس از یک هفته با خون روان می شد . سرانجام موبد بدو گفت باید به چشمه سو رفته و از آب آنجا بیاشامد ، یزدگرد نیز چنین کرد ، و بهبود یافت اما در آن روز اسبی زیبا پدیدار گشت و یزد گرد نیز از سپاهیان خواست تا او را به نزد وی آورند ، اما چون هیچکس نتوانست ، یزدگرد خود با زین و لگام به سراغ اسب رفت ، اما اسب با دو پایش چنان لگد به سر یا قلب یزدگرد زد که شاه بیدرنگ کشته شد . به هر روی می توان احنمال داد که بزرگان به واسطه خشونت از او ناراضی گشته به گونه ای نابودش کرده و سپس چنین روایتی ساخته اند . مدت حکومت یزدگرد ۲۲ سال از سال ۳۹۹ تا ۴۲۱ میلادی بود .

بهرام چهارم

چهرهٔ بهرام چهارم، بر روی یک سکه.




بهرام چهارم یا وهرام چهارم از ۳۸۸ تا سال ۳۹۹ میلادی، پادشاه ساسانی بود. بعد از برادرش شاپور سوم برتخت نشست. چون در زمان پدر، والی کرمان بود، معروف به کرمانشاه است.

شورش ارمنستان ایران

قبل از به سلطنت رسیدن بهرام، ایران و روم، ارمنستان را بین خود تقسیم کرده بودند که بخش شرقی آن سهم ایران شد و بخش غربی که کوچکتر بود نصیب روم گشت اما در هر دو بخش شاهزادگان اشکانی همچنان فرمانروایان دست نشانده بودند. کشمکشها در باب ارمنستان بین ایران و بیزانس از این پس هم بارها پدید آمد اما این تقسیم بندی تا پایان عهد ساسانیان، بیش و کم، همچنان معتبر باقی ماند.
در زمان پادشاهی او، خسرو، والی ارمنستان ایران، به‌تحریک تئودوسیوس یکم یاغی شد. توضیح آنکه دولت روم حکومت ارمنستان روم، را هم به او داد و در اثر آن خسرو با تئودوسیوس یکم با امپراتور روم معاوضه نموده و از اطاعت ایران خارج شد. بهرام چهارم سپاهی به ارمنستان فرستاد، خسرو را گرفتند و به ایران آوردند و در دژ فراموشی زندانی کردند و بهرام، شاپور، برادر خود را، بجای او گماشت. .
تقسیم روم به دو بخش غربی و شرقی


روم، در زمان تقسیم آن، به دو بخش غربی و شرقی، در سال ۳۹۵ میلادی.





در سال ۳۹۵ (میلادی)، تئودوسیوس یکم امپراتوری روم را، بدو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرد.
کشته شدن بهرام

در زمان بهرام چهارم، اعیان دولت، به آسانی، اقتداری را که در عهد شاهپور دوم، از دست داده بودند، بچنگ آوردند. بسته شدن پیمان صلح با روم، شاید بدان سبب که موبدان را، از تعقیب و آزار مسیحیان آن حدود، باز می داشت منجر به ناخرسندی آنها، از بهرام شد. در دنبال همین ناخرسندی نجبا بود که ناگهان بهرام، به دست بدخواهان کشته شد. بجای او یزدگرد یکم، پسر شاپور سوم به سلطنت نشست.

شاپور سوم


چهرهٔ شاپور سوم، بر روی یک سکه.





شاپور سوم یا شاهپور سوم از ۳۸۳ تا سال ۳۸۸ میلادی، شاه ساسانی و پسر شاپور دوم بود. در زمان پادشاهی او اعیان قدرت را در اختیار داشتند و اردشیر در واقع دست نشاندهٔ همین نجبا بود و چون بررغم تمایلات تعصب آمیز و ضد مسیحی موبدان کوشید تا مگر با امپراتور روم روابط دوستانه برقرار کند ناخرسندی نجبا را برانگیخت و به تحریک آنها کشته شد جانشینان شاپور دوم یعنی برادرش اردشیر دوم و دو پسرش شاپور سوم و بهرام چهارم شاهزادگان ضعیف النفسی بودند و در زمان آنها اعیان دولت به آسانی اقتداری را که در عهد شاپور از دست داده بودند، به چنگ آوردند. پادشاه نخستین یعنی اردشیر دوم را اعیان خلع کردند و آن دو نفر دیگر هم به مرگی ناگهانی وفات یافتند.



تقسیم ارمنستان بین ایران و روم

This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 700x474.

نقشهٔ ارمنستان ایران بین سال‌های ۳۸۷ تا سال ۵۹۱ میلادی





در سال ۳۸۴ ایران و روم، ارمنستان را بین خود تقسیم کردند که بخش شرقی آن سهم ایران شد و بخش غربی که کوچکتر بود، نصیب روم گشت اما در هر دو بخش شاهزادگان اشکانی همچنان فرمانروایان دست نشانده بودند. کشمکشها در باب ارمنستان بین ایران و بیزانس از این پس هم، بارها پدید آمد اما این تقسیم بندی تا پایان عهد ساسانیان، بیش و کم، همچنان معتبر باقی ماند.
شاپور سوم در تاق بستان


شاپور دوم و شاپور سوم، در تاق بستان نزدیک کرمانشاه.





کتیبهٔ پهلوی ساسانی، که به امر شاپور دوم، در غار کوچک طاق بستان، در کنار نقش دو شاپور، ساخته شده و حاکی از اسامی و القاب شاپور دوم و پدر و جد اوست. در سمت چپ کتیبهٔ فوق، کتیبهٔ شاپور سوم است که نام والقاب شاپور سوم و پدر و جد او آورده شده‌است.

اردشیر دوم (ساسانی)


کتیبه تاج‌گذاری اردشیر دوم ساسانی ، طاق بستان





اردشیر دوم از ۳۷۹ تا سال ۳۸۳ میلادی، پادشاه ساسانی بود. برادر شاپور کبیر یا شاپور دوم بود که بعد از او به تخت نشست.






نقش اردشیر دوم ساسانی ، طاق بستان





درهنگام جلوس بیش از هفتاد سال از عمرش می گذشت.اردشیر شاهی بود بسیار سست ولی نیک فطرت از وقایع سلطنت او این است که تمام عوارض را موقوف کرد و از اینجهت موسوم به اردشیر خیر گردید. در سال چهارم او را خلع کردند.
در روی سکه‌های این پادشاه عبارت کَرپ کَرتار دیده می‌شود که به معنی نیکو کردار است.
در نقش اردشیر دوم که در طاق بستان است، اهورامزدا حلقه سلطنت به پادشاه عطا می‌کند. در پشت سر شاه مهر ایستاده‌است و از انوار اشعه که بر گرد سرش هاله بسته شناخته می‌شود.