‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

قباد یکم ( پادشاه ساسانی )


نگاره قباد یکم بر روی یکی از سکه‌هایش.





قباد یکم یا غباد یا کُباد یا کواذ ، پادشاه ساسانی بود که دوبار بر تخت پادشاهی ایران نشست، بار نخست میان سالهای ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ (میلادی). وی جانشین بلاش و پسر پیروز یکم بود.

دوره نخست پادشاهی

در سال ۴۸۸ میلادی بزرگان کشور و موبدان بلاش را کنار گذاشتند و قباد را بر تخت نشاندند. قباد یکم از آغاز پادشاهی دچار گرفتاریهای سیاسی و اقتصادی بسیاری بود. در این زمان پادشاهان، بسیار ناتوان شده بودند و بزرگان کشور آنها را برداشته و می‌نشاندند و به جای ایشان برای کشور تصمیم می‌گرفتند. شاهپور که سر کردهٔ خاندان مهران بود از آن پس به عنوان ایران سپهبد اهمیت یافت و چون پدر زن قباد هم بود، در خانوادهٔ پادشاه، از عنوان و نفوذ یک پدر هم برخوردار شد. به نظر میاید که این نفوذ فوق العاده خاندانهای نجبا، عاملی بوده است که تدریجاً قباد را بر آن داشته است تا برای سرکوبی این نجبا، در آیین مزدک و در بین عامهٔ مردم تکیه گاه قابل اطمینانی، برای خود جستجو کند.


پیدایش نهضت مزدک

موبدی به نام مزدک در این زمان به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. او نظامی برابری جویانه را تبلیغ می‌کرد که آموزه‌هایی فراتر از باور زرتشتی‌گری داشت. گفته شده که او اشتراک دارایی و مالکیت و زنان را تبلیغ می‌کرده‌است. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غلهٔ شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. البته در نوشته‌های زرتشتیان این دورهٔ را دوره آشوب می‌شناسند.
اظهار علاقهٔ پادشاه، به مزدک و یارانش فرصت داد به نهضت خود شکل انقلابی ببخشد و اعیان و نجبا که ضربت را در واقع از قباد خورده بودند بر ضد وی با مؤبدان و روحانیان همدست شدند. سرانجام در سال ۴۹۶ وی را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش ژاماسب (زاماسپ یا جاماسپ) را به جای او به شاهی برداشتند.


دوره دوم پادشاهی

قباد به یاری دوستان و خواهرش از زندان گریخت و به نزد هیاطله (هفتالیان) پناهنده شد و به یاری آنها، نیرویی بسیج کرد و در سال ۴۹۹ میلادی به ایران بازگشت. برادرش ژاماسپ به سود او از پادشاهی چشم پوشید و قباد دیگر بار بر تخت پادشاهی نشست. در مقابل کمکی که خاقان هیاطله به قباد کرد، وی متعهد شد که سالیانه مبلغی به خاقان بپردازد. تهیه این پول از این پس مشکل عمدهٔ قباد گشت .


جنگ نخست با بیزانس

قباد از بابت آنچه از عهد یزدگرد یکم مقرر شده بود که بیزانس برای دفاع مشترک از دربند به ایران بپردازد مبلغی از آناستازیوس، امپراتور بیزانس مطالبه کرد و چون امپراتور حاضر به پرداخت نشد، قباد بهانه ای برای جنگ به دست آورد و بعد از سالها متارکه با بیزانس، دوباره جنگ هایی فیمابین آغاز شد که ادامهٔ آن تا پایان عهد ساسانی به تدریج هر دو کشور را از پای درآورد. وی در سال ۵۰۲ میلادی به بیزانس لشکر کشید و توانست ارزروم را که پایتخت ارمنستان روم بود، را اشغال کند و با شکست رومیان، باجی از آنها بستاند و وضعیت دارایی کشور را بهبود بخشد. وی صلحی به مدت هفت سال با امپراتور بیزانس منعقد کرد و پانصد کیلو طلا، از رومیان باج گرفت و رومیان پذیرفتند که تا هفت سال، سالانه دویست و پنجاه کیلو طلا، به ایران بدهند.


کشورداری قباد یکم

وی در مدت صلح توانست رابطهٔ مزدکیان را با مخالفانشان به نحو ملایمی تعدیل کند و نه تنها در ایران که در سرزمینهای پیرو ایران چون حجاز و نجد عربستان دین مزدکی را گسترد. در عین حال توانست به نفوذ هیاطله خاتمه بدهد و حتی آنها را سرکوب کند.
وی پس از مهار نابسامانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در کشور دست به یک سری اصلاحات زد. وی برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیداستان دفتری را به نام مدافع درویشان و دادور(به پهلوی: driyōšân jâddag-gōw ud dâdwar) به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بی‌نوایان رسیدگی کند. این روش را در آینده دینهای مسیحیت و اسلام نیز از روی کار او قالب برداشتند
در زمان وی امر نقشه‌برداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استان‌ها و سرزمینها آغاز شد.
در زمان او دولت ایران با مسیحیان نسطوری مدارا می‌کرد. همچنین در ۵۱۵ (میلادی) هیاطله (هپتالیان) دوچاره چنددستگی و ناتوانی شدند و مرزهای خاوری ایران نیز آسوده شد. در زمان او شاهنشاهی ساسانی، جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.
در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام می‌داد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند. سکه‌های قباد در استان گوانگ‌دونگ چین، یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینی‌ها در زمان پادشاهی اوست.


جنگ دوم با بیزانس

امپراتور جدید بیزانس، یوستین چون در اواخر عهد خویش، از پرداخت مبلغی که جهت حفظ دربند‌های قفقاز می بایست به ایران بپردازد، خودداری ورزید، باز بهانه ای برای تجدید جنگ به دست قباد داد. در مدت صلح بیزانس علی الرغم اعتراض‌های مکرر ایران، پاسگاه کوچکی واقع در نصیبین را، تبدیل به یک قلعهٔ محکم جنگی، بنام قلعه دارا نمود. یوستین ارمنستان ایران را معروض تاخت و تاز سپاهیان روم ساخت. جنگ طولانی به تدریج هر دو طرف را برای مذاکرات مربوط به صلح، در سال ۵۲۵ میلادی آماده کرد.


انتخاب ولیعهد در زمان قباد

قباد سه پسر داشت، کاووس که ارشد بود، فرزند دوم ژم که از یک چشم نابینا بود و پسر سوم او خسرو نام داشت. کاووس تربیت یافتهٔ مزدکیان بود. قباد خصالی که شایستهٔ پادشاهان است در خسرو جمع می دید بنابراین فرزند کوچک خود را، بر پسر ارشد یعنی کاووس که علناً پیرو کیش مزدک بود ترجیح داد و همین امر تبدیل و تغییر عقیده شاهنشاه را نسبت به این فرقه که در آغاز به آن گرویده بود، بطور وضوح آشکار می کند. قباد برای استوار کردن بنیاد پادشاهی خسرو، پیشنهاد صلح قطعی با امپراتور روم ژوستین کرد و خواهش نمود که خسرو را به فرزندی بپذیرد. این رسم اخلاقاً امپراتور را مجبور میکرد که هنگام لزوم، فرزند خواندهٔ خویش را یاری دهد.
در سال ۵۳۱ میلادی، در هنگام مرگ پدر، کاووس فرمانروای طبرستان بود. موبدان زرتشتی از پسر کوچک‌تر قباد، انوشیروان که سخت ضدمزدکی بود، پشتیبانی کردند و سرانجام انوشیروان، بر تخت شاهی نشست.

بلاش (شاهنشاه ساسانی)

بلاش (شاهنشاه ساسانی)


بلاش یا ولاش یا ولاخش پادشاه ساسانی ایران در میان سالهای ۴۸۴ تا ۴۸۸ (میلادی) بود. وی پس از برادرش پیروز که در جنگ با هیاطله کشته شده بود، به شاهی رسید.


صلح با هیاطله



قلمرو هیاطله یا هپتالیان




پس از شکست فاحش و کشته شدن پیروز یکم، در میدان جنگ با هیاطله، تعداد زیادی از ایرانیان، در دست شاه اخوشنواز (آخ شنواز) در اسارت بودند. بعد از جنگ قباد اول پسر پیروز، به عنوان گروگانی در قبال دریافت غرامت جنگی، در نزد هیاطله باقی مانده بود.
بلاش با خوشنواز داخل مذاکره شده، قرار داد صلح بسته شد و قرار شد که اسیران به ایران مسترد داده بشوند، بشرط اینکه ایران سالیانه مبلغی به او بپردازد.
از رویدادهای زمان پادشاهی وی، قطع باج سالانه‌ایست که روم برای پاسداری از دربند قفقاز، به ایران می‌پرداخت.
برسمیت شناختن دین مسیح در ارمنستان

بلاش پس از استرداد اسراء، متوجه امور ارمنستان شد. سردار ارامنه واهان از شاه درخواست کرد که آزادی مذهب عیسوی در ارمنستان اعلان شود و آتشکده‌ها را خاموش کنند. بلاش خواهش سردار ارامنه واهان را قبول کرد و مذهب عیسوی در ارمنستان و ایبری رسمیت یافت.این نکته به دشمنی مسیحی‌های آن حدود با ایران تا حدی پایان داد. در روایات مسیحی سریانی و ارمنی از بلاش به نیکی یاد شده است.
خلع بلاش

در روزگار او روحانیان زرتشتی از شاه و دربار نیروی بیشتری داشتند. قباد یکم، پسر پیروز، در مدت اقامت در نزد خوشنواز پادشاه هیاطله، توانسته بود، اعتماد او را بخود جلب کرده، و تهیهٔ مقدمات سلطنت خود را، با کمک هیاطله فراهم آورد. از این روست که درست مقارن عزیمت قباد، از نزد هیاطله، به طرف ایران، بزرگان ایران بلاش را در تیسفون توقیف و عزل و نابینا کردند چون گمان می کردند سلطنت قباد باعث کم شدن فشار هیاطله و تخلیهٔ کشور، از قوای بیگانه خواهد شد. شاید هم مسامحه ای که بلاش در مقابل مسیحیان انجام داده بود، روحانیون را نسبت به او خشمگین کرده بود. بدینگونه با عزل و توقیف او، در سال ۴۸۸ میلادی، پسر پیروز یکم، قباد یکم به سلطنت نشست.

پیروز یکم ( پادشاه ساسانی )


سکهٔ پیروز یکم، یک سوی سکه سردیس شاه و سوی دیگر آتشدان رسم شده‌است.





پیروز یکم یا فیروز، شاهنشاه ساسانی زمان پادشاهی از ۴۵۹ تا ۴۸۴ میلادی، پسر یزدگرد دوم بود و بعد از برادرش هرمز سوم به شاهی نشست.
در طی سلطنت بیست و پنج سالهٔ، بدبختی از هر سوی به ایران روی آورد. ابتدا خشکسالی دیریازی (که مدت آن را هفت سال نوشته‌اند) پیش آمد. پیروز بحسن تدبیر بلا بگردانید و با تخفیف مالیات‌ها و نظارت در توزیع خواربار در آسایش مردم کوشید. در آغاز در مرزهای شرقی درگیری عمدهٔ ایران با کیدار‌ها بود. پیروز توانست بطور قطعی کیدار‌ها را مغلوب کند و آنان به هدایت شاه کیداره هجرت کردند و در قندهار ساکن شدند اما قوم دیگری موسوم به هفتالیان یا هیاطله که از ایالت چین آمده بودند، به نواحی تخارستان که تازه کیداریان از آنجا رفته بودند، هجوم آوردند. پیروز با این دشمن جدید شروع به جنگ کرد.
از آثار پیروز دیوار بزرگ گرگان است. این دیوار، دیواری در شمال ایران (از دریای خزر در امتداد گرگان رود) است که برای جلوگیری از هجوم هیاطله، کشیده شده بود. خرابه‌های آن حالا موسوم به سد اسکندر است.
بنای روستای پیروز بهرام (اسلام‌شهر امروزی)، در جنوب تهران را به پیروز یکم نسبت داده‌اند.


شورش ارمنستان

در سلطنت پیروز ارمنستان شورید و ساهاک نامی را به پادشاهی برگزید. علت این شورش، تعصب مذهبی مأمورین ایرانی و ضدیت آنها با مذهب عیسوی بود. ایبری‌ها هم به ارامنه ملحق شدند ولکن زرمهر سردار ایرانی، در غیاب پیروز، بخرج خود به ارمنستان، قشون کشی کرد و با ساهاک جنگ نموده، او را کشت. شورش موقتاً خوابید ولیکن اوضاع حقیقی این مملکت خوب نبود.
یورش هیاطله


قلمرو هیاطله یا هپتالیان، در سال ۵۰۰ میلادی.





در زمان او ایران از بابت مرزهای غربی خویش بالنسبه ایمن بود ولی تاخت و تاز هیاطله یا هفتالیان نام و زندگانی او را بر باد داد. پیروز سه بار علیه هیتالیان جنگید. در جنگ اول با اخشنواز یا خشنوان پادشاه هیاطله، اسیر شد ولی شاه بیزانس پول هنگفتی داده جان او را خرید و از اسارت آزادی یافت. او پس از چندی دوباره جنگ کرد و دوباره اسیر شد و بوعدهٔ پرداخت غرامت (سی قاطر سکه) و قول عدم حمله مجدد به هفتالیان، رهائی یافت و فرزندش قباد یکم (کواد) چندین سال، در گروگان دربار هفتالیان ماند، تا به قولی تمام مبلغ پرداخته شد و به قولی دیگر چون خزانه بر اثر جنگ‌ها خالی شده بود، این مقدار پول موجود نبود و تنها بخشی از آن را تحویل داد. برای پرداخت این فدیه تحمیل مالیات‌ها ضرورت یافت و از بیزانس نیز درخواست کمک شد. در هر حال با وجود پرداخت فدیه و ظاهراً بدان سبب که بر رغم آنکه فدیه مورد درخواست پرداخت شده بود، قباد یکم همچنان در دست هیاطله باقی مانده بود، پیروز با وجود ممانعت اسپهبد وهرام مجدداً با هفتالیان برای بار سوم وارد جنگ شد.
در آخرین جنگ در سال ۴۸۴ میلادی پیروز و سپاهش بصحرای بی‌آب و علفی (صحرای آخال کنونی) افتادند و پیروز یکم تقریباً با تمام سپاهیان همراه خویش تلف شد و جسد او هرگز به دست نیامد. غنایم فراوان از جمله اسناد و دفاتر دیوانی با اسیران بسیار که موبد موبدان و عده‌ای از زنان حرم نیز در آن میان بود به چنپ هیاطله افتاد. در بین اسیران یک دختر پیروز به نام پیروزدخت نیز وجود داشت که اخشنواز او را به حرمسرای خویش فرستاد هیاطله در خراسان تا مرو و هرات را گرفتندو همه جا خراج‌های سنگین بر مردم نهادند. سردار ایران گشنسپداذ، ملقب به نخوارگ وضعی را که در ایران به دنبال شکست پیروز به دست هیتالیان به وجود آمده بود، چنین ارزیابی کرده‌است «پیروز میهن بزرگ و مستقل ما را چنان بندهٔ هفتالیان ساخت که تا ملک آریان (ایران) وجود دارد، از این بندگی اندوه‌بار رهایی نمی‌یابد.»




This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 2196x1305.

قلمرو هیاطله یا هپتالیان، در سال ۵۰۰ میلادی.




کشور که بعد از مرگ پیروز یکم بدون فرمانده بود در هرج و مرج فرو رفت. بهترین قسمت سپاه از بین رفته بود. و دولت در خزانه پولی را که حقوق سپاهیان را کافی باشد، نداشت. در این هنگام زرمهر که یک لشکر بزرگ را به ارمنستان برده بود، بدون فوت وقت، به تیسفون بازگشت و به کمک شاهپور رازی از نجبای خاندان مهران، بلاش، برادر پیروز یکم، را به تخت سلطنت نشاند و بدینگونه از توسعهٔ فترت در امر فرمانروایی جلوگیری کرد.[۱۳
در بهمن یشت که به زبان فارسی میانه نگاشته شده‌است به نظر می‌رسد دربارهٔ وقایع سال‌های هشتادم قرن چهارم میلادی شرحی به طریق ذیل آورده‌است بدین منوال این طایفه (احتمالاً هفتالیان) که خود زادهٔ غصب هستند، صدها، هزاران و هزاران هزار مردم را طعمهٔ تیغ ساختند. این دیوهای فتیله موی، یلو و عَلَم بی‌شمار خود را برداشته حمله آوردند. آنها ایران مرا پایمال کردند که آن محصول دسترنج هرمزد است، آنها سراسر هجوم کردند، آنها که ترکان و خیانیان سرخ عدو هستند و علم آنها سرازیر است.

هرمز سوم ( پادشاه ساسانی )

هرمز سوم (سلطنت: ۴۵۷-۴۵۹ میلادی) پسر یزدگرد دوم بود. او به واسطهٔ اینکه برادر بزرگتر او، پیروز یکم در سیستان و دور از پایتخت بود، به تخت نشست. کریستن سن نوشته است که او پسر ارشد یزدگرد دوم بود لکن برادر کوچک او پیروز ادعای سلطنت داشت و با سپاهی که از نواحی شرق آورده بود، به هرمز که در ری اقامت داشت، حمله برد.
پیروز مورد حمایت و علاقهٔ مؤبدان و نجبا بود و زمانی که با برادر به منازعه برخاست، نجبا از وی حمایت می کردند. .

نام مادر آنها دینَگ بود. در مدت جنگ این دو شاهزاده، مادرشان در تیسفون سلطنت می کرد. در مهری که از وی بجا مانده است، صورت این ملکه با اسم و لقبش بانبشنان بانیش (ملکه ملکه ها)، بحروف پهلوی کنده شده است. این بانو تاجی بر سر دارد که برفراز آن گیسوانش بشکل گویی با نوار کوچکی، بسته شده است. گوشواره‌های او دارای سه مروارید است و گردنبندی از مروارید در گردنش دیده می‌شود و گیسوان مجعدش، بچندین رشته بافته شده است.

یزد گرد دوم

یزدگرد دوم از ۴۳۸ تا سال ۴۵۷ میلادی، پادشاه ساسانی بود. لقب او کی بَغِ مزداپرست بود. وی بعد از مرگ پدرش، بهرام پنجم یا بهرام گور، بر تخت نشست.





یزدگرد دوم، بر روی سکه




رویدادهای زمان پادشاهی یزدگرد

در همان آغاز فرمانروایی، چنانکه طبری خاطر نشان می کند، بارعام هایی را که در اعیاد نوروز و مهرگان برپا می شد و از رسمهای دیرینه، نوروز در ایران باستان بود، لغو کرد. عامهٔ مردم در این بارعام ها، اجازهٔ آنرا داشتند که بطور آزادانه با شاه دیدار کرده و شکایات خود را مطرح کنند و شاه را حتی در برخی مواقع، مورد مؤاخذه قرار می دادند.برخی از مؤرخین عقیده دارند که این رسم در زمان یزدگرد یکم لغو شده است.
آرتور کریستن سن، ایرانشناس دانمارکی می نویسد، پادشاهان نخستین ساسانی، سالی دو بار در اعیاد نوروز و مهرگان بار عام میدادند و ورود همه کس را از خرد و کلان آزاد می گذاشتند. چند روز قبل از طرف شاه اعلام میشد که بار عام خواهد داد تا شاکی و کسی که از او شکایت شده بود، خود را برای جواب دادن، آماده کنند. پس آنگاه پادشاه به موبد موبدان امر می داد که مردمانی امین و مطمئن در مدخل قصر قرار دهد تا کسی از دخول متظلمان ممانعت نکند و اعلام می نمود که هر کسی در این موقع مانع شود از اینکه مظلومی شکایت خود را عرض کند، نسبت به خدا و پادشاه مرتکب گناهی عظیم شده و از امان قانون محروم خواهد بود. پس آنگاه مردان را داخل می کردند تخست به شکایاتی که طرف آن شخص پادشاه بود رسیدگی مینمودند.
شاه موبد موبدان و ایران دبیر بذ و نگاهبان کل آتشکده‌ها (هیربذان هبربذ) را احضار میکرد و سپس برمیخاست و از تخت فرود میامد و پیش موبدان موبد به داوری به دو زانو می نشست و می گفت «هیچ گناهی نیست نزد خدای تعالی بزرگتر از گناه پادشاهان و حق گذاردن پادشاهان نعمت ایزد تعالی نگه داشتن رعیت است و داد ایشان دادن و دست ستمکاران از ایشان کوتاه کردن پس چون پادشاهی راه بیداد سپارد زیردستان او خود را در خراب کردن آتشکده‌ها و شکافتن دخمه‌ها مجاز خواهند دانست و ایت عبارت را بر زبان جاری می کرد من که بنده ناچیزی بیش نیستم در برابر تو قرار گرفته ام چنانکه تو فردا در برابر خدا قرار خواهی گرفت، اگر تو جانب خدا نگاهداری خدا نیز جانب تو نگاهدارد اما اگر جانب داری از شاه کنی خدا تو را کیفر دهد.» موبد موبدان در پاسخ می گفت «اگر خدا سعادت بندگان خود را بخواهد بهترین مرد مملکت را برای آنها انتخاب می‌کند و اگر مشیت او تعلق گرفته باشد که منزلت پادشاه را بنمایاند، کلماتی بر زبان او جاری می کند، شبیه آنچه تو الان بر زبان راندی.» سپس به دعوی رسیدگی می کردند.
اگر بقصور پادشاه صادر می شد، بایستی جبران و تدارک کند وگرنه شاکی را حبس می کردند و او را مجازاتی عبرت انگیز نموده، اعلام میکردند که «اینست سزای کسی که خواسته است، به شاه نسبت ظلم بدهد و به کشور زیان رساند.» پس از ختم این عمل قضایی، پادشاه برمی خواست و به تفضیل خدا را شکر و ثنا می گفت، آنگاه مجدداً تاج بر سر می نهاد و بر تخت می نشست و از شاکیان دیگر دعوت می نمود که شکایات خود را عرض کنند.
این روایات مسلماً تا حدی متکی به اسناد تاریخ است. منابع تاریخی، خاطر نشان می کنند که احتمالاً رسم مزبور، توسط یزدگرد یکم که منفورترین پادشاه ساسانی در نزد روحانیان زردشتی است، لغو شده است.
در اعمال شهدا مذکور است که در ابتدا رسم ساسانیان این بود که هفتهٔ اول هر ماه، همه کس حق داشت، نزد مأمورین دولت رفته، از ظلمی که دربارهٔ او شده، شکایت کند و دعاوی خود را که رسیدگی نشده باشد، به شاه عرض نماید. این رسم را یزدگرد دوم نسخ کرد.


جنگ و روابط خارجی

بعد از به تخت نشستن، حملات هیاطله مجالی به او نداد که به رومیها بپردازد. از وقایع سلطنت یزدگرد، عهد نامه ایست که با بیزانس بست و به موجب آن امپراتور روم شرقی تئودوسیوس دوم متعهد شد که رومیها، استحکاماتی در نزدیکی حدود ایران، بنا نکنند و نیز قبول کرد که سالیانه مبلغی به ایران برای نگاهداری از استحکامات دربند بپردازد تا مانع از تجاوز و حملهٔ مردمان شمالی، به ایران و روم شود.
شورش در ارمنستان

در دوران یزدگرد مذهب عیسوی در ارمنستان در حال گسترش بود. یزدگرد می خواست آن مملکت را در مذهب زرتشتی نگاه دارد تا اینکه از ایران جدا نشود ولیکن مسروب ماشتوتس نامی ارمنی، در سال ۳۹۷ میلادی، خطی برای زبان ارمنی اختراع کرده بود که باعث استحکام مبانی ملیت آنها، گردیده بود.
وزیر ایران مهرنرسی اعلامیه ای منتشر و اصول مذهبی عیسوی را رد کرد. رؤسای روحانیون ارامنه، ردی بر این اعلامیه نوشتند و کار به اقدامات جبری کشید و ارامنه شوریدندو روحانیون عیسوی جهاد را اعلام نمودند ولی مانند همیشه رقابت خاندان‌های بزرگ ارمنستان، مانع انجام یک اقدام مشترک شد. شورشیان از امپراتور روم یاری جستند، ولی نتیجه نداد زیرا دولت بیزانس مشغول دفاع سرحدات خود و دفع هون‌ها بود. یزدگرد، به ارمنستان لشکر کشی کرد و به سال ۳۱۵ میلادی، شورشیان را در جنگ سختی مغلوب کرد.
به دنبال گرفتاریهایی که در ارمنستان برای وی پیش آمد نه فقط دوباره تعقیب مسیحی‌ها شروع شد بلکه نسبت به یهود هم سختگیری‌هایی آغاز گشت.
یزدگرد در سال ۴۵۷ میلادی به مرگ طبیعی درگذشت. بعد از فوت او نزاع بر سر قدرت، بین دو پسر او هرمز سوم و پیروز یکم در گرفت.