به ایران بیاندیشیم که سه هزاره است به همت فرزندان برومند و غیرتمند خویش در جهان سر بلند زیسته است و در آغاز تاریخ خود پرچم داد و راستی و آزادی را برافراشته است . چنان که داریوش شاه میفرماید : ( به خواست اهورامزدا من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ رو گردانم . دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد و همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد . آن چه را که درست است من آن را دوست دارم ، من دوست و برده دروغ نیستم ، من خشم خود را فرو مینشانم و سخت بر هوس خود فرمان روا هستم . این کشور که اهورامزدا آن را به من ارزانی فرموده زیبا ، دارای مردان خوب است . بخواست اهورامزدا و من ، این کشور از دیگران نمیترسد ، و سرزمینهای بسیاری تحت فرمان من هستند . ) و چنین پادشاه فرزانهای دستور به ساخت تخت جمشید میدهد ، و پس از بررسی لوحهای دیوانی تخت جمشید نتیجه میگیریم که داریوش شاه واقعا با مردم ناتوان همراه بوده و در شاهنشاهی او حتی کودکان نیز از پوشش خدمات همگانی برخوردار بودهاند .
پیدایش سیهزار لوح گل نوشته :
در اواخر سال 1312 (هـ . ق) در گوشه شرقی صفه ، روی حصار شمالی به اتاقهایی برخوردند که 30 هزار لوح گل نبشته ،در آنها بایگانی شده بود . و حاوی اطلاعات مهمی در مورد دستمزد کارگران و پیشهورانی که در ساخت کاخ عظیم تخت جمشید شرکت داشتند به ما نشان میدهد .
این لوحها در دوران هخامنشی به صورت خام نگهداری میشد ، اما زمانی که تخت جمشید در آتش کینه اسکندر میسوخت ، تعدادی از لوحها نابود شدند و تصادفا بخشی از آنها در لهیب آتش پخته شد و برای ما محفوظ ماند! برای خواندن آن لوحها ، دولت وقت ایران موافقت کرد که الواح در 50 صندوق بستهبندی شده و به طور امانت به دانشگاه شیکاگو منتقل شود و در سال 1945میلادی تحت نظر پرفسور ژرژ کامرون ترجمه آنها آغاز گردید ...
... تا پیش از پیدایش و ترجمه این گلنبشته ها ، عقیده بسیاری از باستان شناسان و تاریخ نویسان بر آن بود که کاخهای عظیم شاهنشاهی هخامنشی هم مانند اهرام و پرستشگاهها و کاخهای مصر و آشور و بابل و سایر کشورهای شرقی ، با بیگاری و به کمک رنج و اسارت مردمان کشورهای زیردست ساخته شده است یا به مانند دیوار بزرگ چین ، که در قرن سوم پیش از میلاد توسط چین شی هوانگ امپراتور مقتدر چین بنا گردید و جسد هزاران اسیر در درون آن دیوار دفن گردید ، یا در ساخت کولیزیم ( نمایشگاه عظیم روم باستان ) 10 تا 50 هزار اسیر در طول 10 سال برای ساخت آن بیگاری دادند و رنج کشیدند و هنگام گشایش عده بسیاری از آنها را خوراک درندگان ساختند و یا حتی پتر ، تزار بزرگ روسیه برای احداث پتروگراد در کنار خلیج فنلاند در اوائل قرن 18 میلادی روزانه از چهل هزار کارگر ، در آن سرمای توان فرسا بیگاری میکشیدند . اما پیدایش و ترجمه گل نبشتههای اداری تخت جمشید نشان داد که در ، دربار هخامنشی بیگاری و اسارت و کار بدون دستمزد ، موضوع و مفهومی نداشته و کلیه کارگران و استادان اعم از درودگران ، سنگ تراشان ، پیکرسازان ، منبت کاران ، آهنگران ، و پیشهوران و سایر کارکنان و خدمتکاران دیوانی به فراخور مهارت و استادی ، دستمزد روزانه دریافت میکردند و حتی ملیت و قومیت کارگران اغلب در این لوحهها نوشته شده ، مانند سنگ تراش یا درودگران مصری و کارگران سوریهای و از روی این الواح تا حدی معلوم گردید که استادکاران و هنرمندان کاخ باشکوه تخت جمشید از کدام کشور جز شاهنشاهی بوده ، و تصور میرود استادکاران یا کارگرانی که ملیت آنها ذکر نشده ، پارسی یا مادی بوده که نیاز به معرفی نداشتهاند .
بر اساس لوحهای گلنبشته تخت جمشید زنان هم دوش مردان در ساختن کاخهای شاهان هخامنشی دست داشتهاند و دستمزد برابر دریافت مینمودند و پیشه بیشتر زنان در دوره هخامنشیان صیقل دادن سنگنگارهها و همچنین دوخت و دوز بوده است و باید خاطر نشان ساخت که زنان در دوران باردار و با به دنیا آوردن کودکی ، برای مدتی از کار معاف ، اما همچنان برای گذراندن زندگی و تامین معاش به آنان دستمزد پرداخت و مواد اولیه ضروری زندگی دریافت میکردند و داریوش شاه همچنین برای نوزادان پسر یا دختری که آنها به دنیا میآوردند پاداشی در نظر میگرفت .
بر طبق این لوحها اداره ساختمان کاخهای شاهنشاهی بسیار منظم و دقیق و از روی اصول و دادگری و رفاه حال کارگران مدنظر گرفته میشد ، و چنان که کارگری مورد پسند واقع نمیگردید ، دستمزد پرداخت و به دیار خود باز گردانیده میشدند .
همچنین در این گل نبشتهها از فروشگاههایی یاد شده که کارگران میتوانستند مواد و لوازم ضروری زندگی خود را از آن خریداری نمایند .
هنر شاهنشاهی :
پرفسور لوئی واندنبرگ باستان شناس معروف بلژیکی و استاد دانشگاه بروکسل در کتاب ( ایران باستان ) درباره هنر دوران هخامنشیان مینویسد : هنر هخامنشیان بیش از همه چیز هنر شاهنشاهی است ، که در آن همه چیز مربوط به تجلیل شاهنشاه است ، مانند کاخهای بزرگ و تشریفات شکوهمند شاهنشاهی ، و از سوی دیگر هنر هخامنشی هنری است جهانی که نتیجه اختلاط هنر کشورهای گوناگون میباشد . و دکتر ریچارد فرای استاد کرسی فارسی دانشگاه هاروارد و خاورشناس نامی در کتاب " میراث باستانی ایران " مینویسد : « برگزاری جشنهای نوروز یا مراسم پرشکوه تاجگذاری ، یا به خاک سپردن شاهان ، در تخت جمشید به انجام میرسیده است . شاید همه این ناحیه جایگاه مقدس ملی شمرده میشد که در آن آتش پادشاهان در نقش رستم در ساختمانی به نام کعبه زرتشت نگاهداری میشد »
به هر حال تخت جمشید مرکز دودمانی و محل برگزاری تشریفات و جشنها و رسوم هخامنشیان بوده است و اکنون نیز مورد تمجید و توجه جهانیان میباشد . بر ما واجب است در حفظ و نگهداری این بنای بزرگ که نشان هویت ملی ما هم فرهنگان ( ایران ، افغانستان ، تاجیکستان ، آذربایجان ، ازبکستان ، ارمنستان ، بخش هایی از ترکیه و عراق و پاکستان ) است و باعث اتحاد هرچه بیشتر ما و کوری دشمنان و تجزیه طلبان خواهد شد.
تمام آثار دکتر شریعتی شامل کتاب، فیلم ویدئویی و سخنرانی |
بیش از 15 سال جوان شوید با این شامپو دیگر نیازی به رنگ مو ندارید |
X
تبلیغات در بلاگ اسکای
|
به ایران بیاندیشیم که سه هزاره است که به همت فرزندان برومند و غیرتمند خویش در جهان سر
بلند زیسته است و در آغاز تاریخ خود پرچم داد و راستی و آزادی را برافراشته است . چنانکه داریوش شاه میفرماید : ( به خواست اهورامزدا من چنینم که راستی را دوست دارم و تز دروغ رو گردانم . دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد و همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کاهای ناتوان آسیب برسد . آنچه را که درست است من آنرا دوست دارم ، من دوست و برده دروغ نیستم ، من خشم خود را فرو مینشانم و سخت بر هوس خود فرمانروا هستم . این کشور یا رس که اهورامزدا آنرا به من ارزانی فرموده زیبا ، دارای مردان و اسبان خوب است . بخواست اهورامزدا و من ، این کشور از دیگران نمیترسد ، و سرزمینهای بسیاری تحت فرمان من هستند . ) و چنین پادشاه فرزانهای دستور به ساخت تخت جمشید میدهد ، و پس از بررسی لوحهای دیوانی تخت جمشید نتیجه میگیریم که داریوش شاه واقعا با مردم ناتوان همراه بوده و در شاهنشاهی او حتی کودکان نیز از پوشش خدمات همگانی بر حوردار بودهاند .
پیامهای چُغازنبیل – عظمت ایلام
مذهب
ایلامیها آگاهیهای چندانی به دست نبود. امّا با کشف چوغازنبیل
«تلچونسبد» از سالهای ۱۹۴۰ میلادی به بعد که در جنوب غربی ایران
در صحرایی خشک قرار دارد تا اندازهیی در این مورد آگاهی به دست
آمده است. در آغاز کتیبهیی منقوش بر آجر در اطراف تل به دست آمد
که به خط و زبان ایلامی بود و حاکی از بنای شهری مذهبی بود که به فرمان اونیتاشگال Unitashgal بنا شده بود و این پادشاه در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد زندگی میکرده است.
۳-۱- تا این اواخر از دیانت و
این تل چنان که از نامش پیداست همچون سبدی است که واژگونه بر زمین نهاده باشند. تاکنون باستان شناسان توانستهاند تنها مکان مقدّس این شهر بزرگ را از دل خاک بیرون آورند. آن چنان که پیش از این در ظاهر بر میآمد ایلامیان به ساختن زیگورات Ziggurat علاقه و توجّهی نداشته و این امر میانشان متداول نبوده است. امّا کشف این شهر کهن و مکان مذهبی بلند، بازیگورات آن این توهّم را از میان برد. صحن این مکانِ عبادت یکصد و بیست و یک متر مربع میباشد و چهارگوش است. اطراف این چهار گوشه به وسیلهی دیواری محصور شده است که دارای غرفهها و اطاقکهایی است که ویژهی عبادت و نیایش بوده است، امّا مراسم عمومی مذهبی چنان که شواهدی ارائه میدهد، در صحن حیاط انجام میشده است. امّا بنای زیگورات را درست وسط این مربع یا صحن حیاط بنا کردهاند که سیزده و نیم متر مربع مکان را زیر خود دارد. این زیگورات دارای پنج طبقه بوده و بلندیاش در حدود پنجاه متر بوده است. در طبقهی پنجم فوقانی، پرستشگاه خدای بزرگ و خدای خدایان ایلامی به نام اینشوشیناک Inshushinak قرار داشته است. امّا جای تأسّف است که در حدود دو متر نیم از قسمت فوقانی این زیگورات در اثر حوادث طبیعی خراب شده و فرو ریخته است و این ریزش و خرابی به قسمتهای دیگر نیز صدماتی وارد کرده.
قسمتهایی از این بنا که پس از گذشت سه هزار سال هنوز سالم ماندهاند، عظمت ایلام را نشاننشان میدهد که شیشهگری در ایلام تا چه اندازه تکامل یافته بوده است، تکاملی که در هیچ منطقهیی نظیرش دیده نشده و ماورای گمان محقّقان و کاوندگان قرار دارد.
شاید مجسمهی
خدای بزرگ اینشوشیناک Inshushinak در طبقهی پنجم، یعنی بلندترین
نقطهی زیگورات قرار داشته است. امّا آنچه که مسلّم است مراسم
عبادت عمومی در محوطهی زیگورات انجام میشده و به نظر میرسد که
در مواقعی که شاه
به عبادت میآمده، پیکرهی خدای خدایان را از طبقهی فوقانی به
پایین میآوردهاند. در دیوارههای بعضی از طبقات زیگورات، اطاقهایی
کشف شده که مورد استفاده و کاربرد آنها هنوز به درستی روشن نشده
است. در یکی از این اطاقها مصالحی ساختمانی به رنگ سرخ یافت شده
که گویا جهت آرایش طبقات فوقانی به کار میرفته است، امّا ما بقی
اطاقهای طیقهی دوم خالی است.
میدهد. از جانبی دیگر تکامل فن آجرسازی در ایلام موجب شگفتی است.
آجرهایی که به دست آمده و دیوارههای بیرونی زیگورات را با آنها
میپوشانیدهاند از لعابی نقرهیی به همواری پوشیده شده است که در
جهات مختلف تابش نور نمایانیهایی چون طلا و نقرهی درخشان دارد.
آنچه که مهمتر است، درهایی است که به وسیلهی چوب ساخته و با
شیشه ریزهنگاریهایی بسیار جالب بر آنها کردهاند. شیشهها به رنگهای
مختلف میباشند و این امر
قراین و طرز ساختمان نشان میدهد که قربانی در این مذهب
اهمیّتی فراوان داشته است. مراسم مذهبی ایلامی در حیاط داخلی
انجام میشده است. در این حیاط دو ردیف سکوی کوتاه بنا شده که
هر ردیفی هفت سکّو است و جمعاً چهارده سکّو میشود که جوی کوچکی
میان آن حفر کردهاند. این سکّوها قربانگاه بوده است که در مواقعی
معیّن که مراسم قربانی در حضور شاه
و ملکه انجام میشده، جانواران قربانی را روی این سکّوها قرار
داده و به وسیله کاهنان ضمن انجام مراسم و تشریفاتی، قربانی
میشدهاند، و خون آنها نیز از جوی وسط دو ردیف سکّو میگذشته است.
در قسمت فوقانی دو ردیف سکّوهای قربانگاه، دو نشیمن متمایز وجود دارد که بدون شک متعلّق به شاه و شهبانو بوده است. چنان که از روی مدارک و قراین بر میآید، پس از انجام مراسم قربانی از برای خدایان، شاه و شهبانو از جلو حرکت کرده و کاهنان نیز در التزام بودهاند تا به طبقهی تحتانی معبد میرسیدهاند. در این مراسم شاید شهزادگان و امیران و سرداران و سپه سالاران نیز حضور داشته و شاید بر آنکه جملهی مردم و عوامالنّاس نیز شرکت کرده و آزاد بودهاند تا به طبقهی تحتانی معبد از برای پرستش خدای بزرگ بروند.
جای و مکان عمومی در این زیگوراتها تنها حیاط آجرفرش معبد بوده است، امّا حلقهها و برجهای پنجگانهی زیگورات، ویژهی کاهنان بوده است که از لحاظ رتبه و مرتبت در طبقات و اطاقهای مختلف آن رفت و آمد و یا سکونت داشتهاند. دیواری که قسمت حیاط را دور زده، شامل هفت در وازه است که به طرز مجلّلی ساخته شدهاند و طبقات عامّهی مردم شاید از یکی یا چند دروازهی به خصوص حق رفت وآمد داشته بودند.
زیگوراتها که بودند؟
مقبره را دارند و یا معابدی هستند؟ هرودوت Herodotos مورّخ یونانی در پنج قرن پیش از میلاد، یعنی صد سال پیش از آنکه آخرین پادشاه بابل سقوط کند، به این شهر سفر کرده است و گزارش میهد که برج بابل مقبرهی
زِئوس Zeus] ژوپیتر [Jupiter خدای خدایان یا ربالنّوع ستارهی
مشتری است،- و از همین رهگذر و مواردی دیگر است که پرسش و شک فوق
مطرح میشود.
با در نظر گرفتن این موضوع، پژوهشها و گفتگوها و کاوشهایی بسیار در
مدّت نزدیک به یک قرن رخ داده است و بسیار گفتهاند و بسیار
نوشتهاند. با جمع و تلفیق این نظرات و گفتهها بایستی طبعاً این
عقیده پیش آید که زیگورات هم معبد و پرستشگاه بوده است و هم
مقبره و گور.
اغلب اقوام و ملل ساکن این قسمت از مشرق زمین، رسمی مشترک و عقیدهیی عمومی داشتهاند دربارهی مردگان و زندگی پس از مرگ.
البته این اشارهیی که به لفظ مشترک و عمومی میشود، جنبهی
تأکیدی حرفی ندارد، چه هر چه که باشد اختلافها و تفاوتهایی در
جزئیات امر میان اقوام و ملل مذکور مشهود است، امّا از لحاظ اصولی
و آنچه که زیربنای موضوع را میسازد در عقاید و روشها اشتراک دارند.
به هر انجام، اقوام و مللی چون: سومریان ، بابلیان، آشوریان و ایلامیان مردگان خود را در منازل خود و کف اطاقهایشان دفن میکردهاند و بر آن عقیده بودهاند که روح پس از مرگ همچنان به زندگی ادامه میدهد و احتیاجات و نیازمندیهای زمان حیات را دارد، و میپنداشتند که مردگان
در زندگی آنها همچون دوران زندگی شرکت میکنند. امّا در لوحههایی
که متعلّق به قسمتهایی فوقانی زیگورات «چوغازنبیل» است به این
امر تأکید شده است که در آخرین طبقهی بالایی، محرابِ مقدّسِ خدای
بزرگ و سرورْ خدایِ اینشوشیناک Inshushinak قرار داشته است. همچنان
ملاحظه شد که عادت مردم و روش کاهنان مبتنی بر آن بود که در
طبقهی زیرین به عبادت و نیایش میپرداختهاند؛ پس میتوان نتبجه
گرفت که محراب در بالا و گور یا مقبره در پایین قرار داشته است.
اینک با موضوعی که در فوق مطرح شد، این نقطهی ابهام برای کسانی
پیش میآید، چه میاندیشند مگر خدایان را ناجاوادنگی و مرگی هست؟!
در این باره لازم به یادآوری است که آری، و این موضوعی است در
تاریخ ادیان که مبحثی شیرین و جالب توجّه میباشد. خدایانی که
ربالنّوعهای حاصلخیزی، نعمت، و فصلها میباشند دچار چنین سرنوشتهایی
میشوند. اغلب در کشورهایی که فصول تمام و متمایز هستند، این گونه
اعتقادات به وجود میآید، چون: مصر، یونان و مناطق بسیاری از آسیای کوچک و آسیای غربی. در مصر
اوزیریس Osiris ، در یونان دیونیسوس Dionisos در آسیای کوچک آتیس
Attis و در بسیاری از نقاط دیگر این گونه خدایان وجود دارند. هنگامی
که پس از بهار و رویش نباتات و گیاهان و شکفتگی طبیعت، پاییز و زمستان
فرا میآید و دشت خاموش شده و نباتات پژمرده و رخت زندگی از اندام
درختان بیرون میشود، این خدایان نیز به خوابی مرگ گونه فرو
میروند، و در واقع این قیاسی است که انسان از طبیعت برای خدایان
و خود مینماید و در اینجا نیز خدایان را به طبیعت قیاس کرده و برای
آنان مرگها و زندگیهایی دورانی قائل میشود، و بنابراین به هنگامی
که بهار فرا میرسد، طبیعت از خفتهگی به درآمده و زندگی از سر
میگیرد، خدایان نیز از خوابِ موقتِ مرگ بیدار شده و دگرباره زندگی
آغاز مینمایند.
۳-۲- اصولاً دربارهی زیگوراتها این پرسش پیش میآید که آیا این
ساختمانها چه نوع بناهایی هستند، آیا همچون هرمهای مصری، اهرامی
میباشند که عنوان
باستانشناسان اینک به این فکر شدهاند که در فرصتی مناسب نقبی به مرکز زیگورات بزنند تا شاید از این راهگذر و مشاهدات و ملاحظاتی که خواهند کرد، آگاهی حاصل نمایند که در مرحلهی اوّل یا طبقهی زیرین پرستشگاه چه مراسم و عباداتی انجام میگرفته است، و این برنامهی باستانشناسان هر گاه عملی شود، بیشک کمکی شایسته و بسیار مینماید به تاریخ ادیان که در پرتو آن مجهولاتی چند که دیرگاهی است در این زمینه باقی مانده، بر طرف میشود.
پس از شک و یقینهایی دربارهی اینکه زیگورات موردنظر و یا به طور اَعَمّ این گونه بناها یا زیگوراتها معابد و ستایشگاهها و یا مقابری بودهاند، مسئلهیی دیگر قابل طرح و اندیشه است که جنبهی نمادین و کنایهیی این بناها
را بیان میکند. در این مورد شکّی نیست که این بناهای بلند و
مرتفع، انگیزه و محرّکی داشتهاند و این انگیزه نیز جز خواست و
تمایل درونی انسان چیزی نبوده است، تمایل و آرزویی که به این
شکل در قالب هستی ریخته شده و موجب تشفّی و ارضای خاطر و
تمایلاتی شده است. خواست درونی انسان جز راه یافتن از عالم
پایین و جهان سفلا به جهان
و دنیای علیا چیزی نیست. آدمی همواره در این آرزو بوده است، منتها
این آرزو و تمایل در هر دوره و زمانی به شکلی تجلّی نموده است و در آن دوران این بناها که در حد خود آسمانسای بودهاند، رمزی بوده از این آرزوی طلایی و کهن بشری.
از دیدگاه کلمه و واژه نیز زیگورات چنین مفهومی را میرساند و پرده
از کنایه واپس میزند. اصل کلمه، سومری است که در «آشوری –
بابلی» Ziqquratu تلفّظ میشده و معنی آن « صعود به آسمان » بوده
است. این پندار یا توهّم میان آن مردم عتیق وجود داشته است که
خدایی که از فرازینگاه آسمان پایین میآید و نزول میکند، پیش از
آنکه موهبت دیدار و مجالست خود را بر بندگان به روی زمین ارزانی
دارد، در بلندترین نقطهی زیگورات فرود میآمده. روش این مردم کهن
زیاد نبایستی به نظر ما اعجابآور و شگفتیزا نمایان شود، چون میان
فکر آن مردمان و بنا کنندگان کلیساهای مرتفع قرون میانه و معابد
بلند دیگر نیز هیچ تفاوتی موجود نیست، این فکری بوده که همواره
آدمیان را به خود مشغول میکرده است، و نردبان یعقوب که پایهیی
بر زمین و سری به آسمان داشته، نه داستان دیروز است و نه افسانهی امروز، بلکه همواره این پندار وجود داشته و قدمتی دارد همپای عمر آدمی.
گِرد اینشوشیناک Inshushinak سرورْ خدایِ ایلامی را یک عدّه کهتر
خدایان فرا گرفته بودند که جای و مکانشان گرداگرد زیگورات در
غرفههای ویژهیی بوده است. این غرفهها نیایشگاههای خدایانی بوده
است که همچون نزدیکان رئیس و بزرگی، خانههایی اطراف کاخ او
داشتهاند. تاکنون «سال ۱۹۶۱» تعداد یازده نیایشگاه از زیر خاک، از
اطراف زیگورات بیرون آمده است که هر یک ویژهی خدایی بوده است
و به احتمالی بسیار نیایشگاههایی دیگر نیز در آینده از زیرِدستِ
کاوندگان بیرون خواهد آمد که کمک بسیاری مینماید به شناخت سلسله
مراتب خدایان و وظایف آنان و شیوهی پرستششان. در ایلام در
گوشهیی از معبد مربع، نیایشگاهی کشف شده است که دارای چهار غرفه
میباشد که هر یک به شکل مستقلی یک نیایشگاه است. قراین نشان
میدهند که این نیایشگاه متعلّق بوده است به دو – مِهتر خدای و دو
– ایزدبانو، چون در این نیایشگاه دو سکّوی قربانی وجود دارد که هم
قربانگاه است و هم جای تقدیم هدایا میباشد و معابدی که مختص یک خدا بوده است، بیش از یک سکّو نداشته و معمولاً نام و عنوان هر خدایی روی آجرهای نیایشگاههایشان نوشته شده است.
مذهب ستایش طبیعت، با خدایانی طبیعی
سفال،
طلا، نقره و مفرغ میباشد که به شکل ظروف و تندیسههایی ساخته
میشده است و قربانیها از گوسفند، بز و احشامی دیگر بوده. اغلب
حاجتمندان برای برآورد نیازمندیها و حاجات خویش، به عنوان رشوه و
باج از برای جلب رضای خاطر خدایا خدایان این قربانیها و هدایا را در
معبد، مقابل محراب خدای خود میگذاردهاند و از سویی دیگر این هدایا
به کیسهی فراخ کاهنانی که خزانهی معابد و درآمدهای خاصله از آن
را متعلّق به خود میدانستند، گردآوری و ضبط میشد و از برای آنان
زندگانی در کمال فراخی معیشت و رنگین سفرهیی فراهم میکرده است.
هرگاه درست بیندیشیم، بعد از گذشت حدود سه هزار سال از زمان، در
عقاید مردم متمدّن این زمان هنوز تغییر و تحوّلی ایجاد نشده است و
تودهیی عظیم از مردمان عصر ما هنوز به همانسان فکر میکنند که
نیاکانشان در سه هزار، چهار هزار و پنج تا شش هزار سال پیش از این
میاندیشیدهاند. هنوز همان مردمان وجود دارند، و همان معابد و همان
کاهنان به کار خود سرگرماند. علاوه بر جوامع متمدّن، الگو و ساخت
چنان روش و باور و اندیشههایی به صورت زنده و گویا، هنوز میان
اقوام ابتدایی در بسیاری از نقاط جهان
قابل مطالعه و کاوش است. مردم شناسان در بسیاری از فرهنگهای
اقوام بدوی که در آمریکا «سرخپوستان» زندگی میکردند، نیز میان
اقوامی که در استرالیا، اوقیانوسیه، آفریقا، آسیا – نیز میان اسکیموها
چنین باورها و عاداتی را که هزاران سال بر آنها میگذرد، تحقیق
کردهاند.
من باب مثال بایستی از ایزدبانویی نام برد به نام پینی کِر Piniker که مظهر آفرینش بوده است. نام این زن خدا در لوحهیی ذکر شده که کتیبهیی حاکی از پیمانی که میان شاهان ایلام و بابل منعقد شده است، متن آن لوحه بوده. تندیسهیی از این الاهه
در کاوشهای انجام شده به دست آمده است، در حالی که کودکی
شیرخواره را به آغوش دارد و این تندیسه در نیایشگاهی یافت شده که
ویژهی عبادت همین الاهه بوده است. در این نیایشگاه هدایایی بسیار یافت شده که در تأیید سمت و عنوان این زن خدا میباشد که مظهر آفرینش بوده.
در اطراف معابد بازارها، فروشگاهها و کارگاهها و صنعتکاران و
دورهگردانی بودهاند که نیازهای نذور را میساختهاند و از این راه
امرار معاش میکردهاند. بدون شک صنعتکاران و هنرمندانی چیرهدست و
توانا در حوالی معبد یا معابد سکنا داشتهاند که کارشان و درآمدشان
وابستگی داشته به قدرت هنری و صنعتیشان. این مردمان، مجسمهها
و ظروف سفالین، تندیسهها و ظروف نقرهیی و طلایی ساخته و این
اجناس اغلب به وسیلهی کاهنان به زیارت کنندگان فروخته میشده
است، چنان که امروزه نیز در بسیاری از جاها معمول است گرد
زیارتگاهها را صنعتکاران و پیشهورانی فرا گرفتهاند که کالاهایشان
تنها ویژهی برآورد نذور میباشد.
۳-۳- از روی هدایایی که به خدایان داده میشده، و روش ستایش و
نیایششان آشکار شده است که مذهب ایلامیان براساس ستایش طبیعت و
عناصر طبیعی استوار بوده و خدایانِ آنان، خدایان و ربّالنواهای
حاصلخیزیِ زمین و وفور نعمت و مردم کرهی زمین بوده است. هدایا
اغلب از
ایلامیان شاخه ای از آن دسته از اقوام خویشاوند و همزبانی بودند که در حدود ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد از اسیای میانه به ایران کوچ کردند. ایلامیان در جنوب غرب ایران امروزی ساکن شدند. و بعد از چندین قرن موفق به ایجاد تمدن بزرگی به نام ایلام شدند و دولت عیلام نزدیک به سه هزار سال دوام یافت.
ایلامیان تقریبا همزمان با سومری ها دولتشان را که شامل خوزستان, اطراف کوههای بختیاری,لرستان,پشتکوه و انشان یا انزان(فارس) بود تشکیل دادند.پایتختشان شوش بود و اهواز و خایدالو(خرم اباد) از شهرهای مهم شان بود(حقوق تاریخ, صفحه ٨۳, علی پاشا). ولی بعدا سرزمین تحت سلطه شان را تا نواحی مرکزی و شرقی ایران گسترش دادندַ
خود اهالی ایلام کشورشان را Haltamtu هلتمتو به معنی سرزمین خدا(ئی) می نامیدند. سومری های دشت نشین ناحیه بین النهرین, ان کشور را ایلام(Elam)
یعنی کشور کوهستانی و اهالی ان را ایلامی یعنی ساکنین مناطق کوهستانی خطاب
میکردند. این نامگذاری را اکدی ها از سومری ها اخذ و از طریق تمدن بابل به تورات رسید که با املای “عیلام” به اعراب و دیگر مسلمین منتقل شد.هخامنشیان مهاجر انان را Huwaja می نامیدند.( دکتر ضַ صدر,پیرامون نام تاریخی کشور”ایلام”)
دولت مقتدر ایلام از ۳۵۰۰ سال قبل از میلاد تا ۶۴۵ ق م یعنی به مدت ۳۰۰۰سال تداوم داشت و بیشترین تاثیر را بر فرهنگ اقوام ساکن در ایران گذاشته است.
از ایلامیان کتیبه و لوحه های زیادی به جای مانده و بیش از ده هزار لوحه ایلامی در دانشگاه شیکاگو نگهداری میشود و اثاری که تا حال ترجمه شده اطلاعات زیادی راجع به سلسله های شاهی ایلام میدهند ولی اطلاعات راجع به زمان قبل از سارگون اول (۲۳۳۴ق م) شاه اکد کم است.
اولین سلسله سراسری ایلام “آوان” نام داشت (۲۵۵۰-۲۶۰۰ق م) و شوشتر کنونی مرکزشان بود.
سلسله “سیماش” ۱۲ شاه داشتند و مرکز حکومتشان در شمال خوزستان و جنوب لرستان بود. اوایل حکومتشان همزمان با حاکمیت قوتتی های اذربایجان در بابل بود و تابع انها بودند و اخرین شاه این سلسله “Eparli” بود و این سلسله در سال ۱٨۶۰ق م سرنگون شدַاز حوادث مهم این دوران جنگهای طولانی با سومر-اکد که منجر به انقراض انان و تسلط درازمدت ایلامیان بر بین النهرین شدַ
سلسله “سوککال ماخ” (۱٨۰۰-۱۵۵۰ق م) : از شاهان معروف این سلسله” shirukduk” میباشد که بابل را مطیع ایلام کردַ در سال ۱٩۵٧ در شمال عراق
کتیبه ای از او پیدا شد که اشاره میکند به حمله او به قوتتی هایی که بین
دریاچه اورمیه و ایلک باتان(همدان) ساکن بودند ,در ان حمله shirukduk شکست
خورده و به شوش برگشته و بعد از مدتی میمیردַ بعد از او برادرش” شیموت-وارتاش” شاه ایلام شدַ
دوره میانه پادشاهی ایلام( ۱۴۵۰-۱۱۰۰ ق م) دوران زرین ایلام بود. ولی در
قرن های ۱۱-٩ ق م به علت کشمکشهای داخلی ایلام فاقد دولت مرکزی بود و همه
ایالتها کاملا مستقل بودندַ
دوران جدید دولت ایلام (٧۴۵-۶۴۵ق م ) از حساسترین دوران در تاریخ دولت ایلام بود,در این دوره کیاکسار شاه ماد همراه با بابل بر علیه آشور میجنگیدند و ایلامیان از این فرصت استفاده کرده دولت خود را تقویت کردند
در این دوران “تیگلات پیلسر” شاه آشور
توانست لولوبی ها و هوری ها را مطیع خود ساخته و مستقیما با ایلام همسایه
شودַ سارگون دوم در سال ٧۲۲ق م به ایلام حمله کرد ولی شکست خوردַ آشور
بنی پال در سال ۶۴۵ به ایلام حمله کرده و ” خوم بان کالداش” اخرین شاه
ایلام را دستگیر کرد و دولت مرکزی ایلام را منقرض کردند ولی دولت های محلی
به عمر خود ادامه دادند و شکست نهایی ایلام با حمله هخامنشیان در سال ۵۴۵ق
م انجام گرفتַ
ایلامیان بعد از این شکست دیگر فرصت باز سازی دولت مرکزی خود را نیافتند و بعد از انقراض ماد توسط هخامشیان٬ پارس ها بتدریج اراضی ایلام را ضمیمه امپراطوری تازه تشکیل شده خود کردند و دولت های محلی ایلام تابع انها شدندַ
ایلامیان برای تشکیل دولت مستقل خود حتی در زمان هخامنشیان بارها قیام
کردند ولی دیگر موفق نشدنددولت پایداری را ایجاد کنند . داریوش در سال اول
حکوتش سه بار برای جنگ
با سه نفر از استقلال طلبان ایلام به انجا لشکر کشی کرد و هر سه قیام را
با خشونت زیاد سرکوب کرد.داریوش شهرشوش را گرفته و به پایتختی تبدیل کرد و
بدین ترتیب حکومت ایلام توسط هخامنشیان از بین رفت ولی ایلامیان مثل یک
ملت تا قرن ها به حیات خود ادامه داد. در زمان اشکانیان ٬ ایلامیان حق ضرب
سکه خود را داشتند و بارها در زمان اشکانیان برای استقلال خود قیام کردند.
از آنجا که به هیچ وجه حمله آشوریها و حتی حمله هخامنشیان را پایان کار ایلام نمیدانیم٬ بخش مهمی از کتاب را به بررسی تاریخ ایلام در دوره سلوکی ٬ اشکانی و ساسانی اختصاص داده ایم و امیدواریم خواننده مجاب شود که حمله آشور بنی پال و ظهور هخامنشیان پایان کار ایلام نیست که حتی در دوره اشکانی برای استقلال خود می جنگیده اند.( د.ت.پوتس٬ باستان شناسی ایلام٬ مقدمه٬ص۲ ٬ از انتشارات دانشگاه کمبریج٬سال ۱۹۹۹)
ایلامیان بر عکس سومریان بعد از انقراض حاکمیتشان در طول عصر های زیادی به زندگی در وطن خود ادامه داده و زبان و تمدن خود را زنده نگه داشتندַزبان ایلامی که به علت شباهت اش با زبانزبان مشترک و اداری سراسر ایران بود توانست موقعیت ممتاز خود را تا اوایل ساسانیان حفظ کندַبا ترجمه
تعدادی از لوحه های ایلامی نگهداری شده در شیکاگو بطور قطعی ثابت شده است
که زبان ایلامی یک زبان التصاقی میباشد و لغات زیادی در ان با ترکی آذری
امروزی شبیه یا عین هم هستندַ آکادئمک “مار” ثابت کرد که زبان ماد و ماننا نیز همان زبان ایلامی بودַ
زبان ایلامی تا قرن ها بعد از سقوط ایلام اهمیت خود را حفظ کرد ,
داریوش هخامنشی آن را زبان رسمی و اداری امپراطوری کرد و همه ۳۰ هزار لوحه
پیدا شده در تخت جمشید به زبان ایلامی هستند(هنوز هم ترجمه نشده
اند)ַ اکادمئک”مار” ثابت کرده است که زبان رسمی و اداری ماد هم ایلامی
بود(تاریخ و تمدن ایلام, ص۵), این موضوع بعدا در بخش مربوط به ماد ها شرح
داده خواهد شدַ
ایلامیان در زمان هخامنشیان, سلوکیان, اشکانیان و ساسانیان زبان خود را نگه داشتند و حتی در دوره بعد از اسلام نیز زبان ایلامی به حیات خود ادامه داد واز طرف تاریخنویسان اسلامی “خوزی” نامیده شد ,برای مثال اصطخری در کتاب”مسالک الممالک” به ان اشاره میکند و تاریخدانان امروزی مثلا دکتر سید محمدعلی سجادی وַַزبان خوزی را همان زبا ن ایلامی میدانندַ این زبان حالا هم در شوش و مناطق عراقی نزدیک به شوش , از جمله شهر “مندلی” و هم چنین در شهر
“سنقر” لرستان و اطراف ان و بعضی جاهای دیگر زنده است و زبان عادی و
روزمره اهالی میباشد و خودش هم به زبان ترکی اذری امروزی خیلی نزدیک است,
انان خودشان را اشکانی مینامند(تاریخ دیرین ترکان ایران,جلد۱, پروفسور ذهتابی)
” دمورگان” که سالها در خرابه های شوش کاوشگری کرده بود مینویسد که ایالت فارس حتی بعد از به قدرت رسیدن هخامنشیان شدیدا تحت نفوذ فرهنگ و زبان ایلامی بود و پارس ها دولت و فرهنگ خود را بر آنچه که از ایلامیان یاد گرفته بودند بنا نهادندַ
“مַ دیاکونوف”
محقق روسیمینویسد: در ایالت فارس چندین کتیبه ایلامی از اوایل حکومت
هخامنشیان وجود دارد که حضور بالای ایلامیان در آنجا را حتی در زمان
داریوش دوم نشانمارتیا ” که خود را پادشاه
ایلام مینامد در ایالت فارس زندگی میکرد و در دفترخانه “استخر” حاکمیت
کامل زبان ایلامی نشانه بیسوادی مامورین و دولتمردان پارس میباشد و نه
اینکه تصور کنیم که ان زبان فقط رایج در بین اهالی بودַ (تاریخ ماد صفحه ۵٨۰-۵٨۱)
چونکه هخامنشیان کوچ نشین از خود تمدنی نداشتند و حاکمیت را با زور شمشیر
و خشونت و بیرحمی خاص خودشان بدست آورده بودند امپراتوری خود را بر پایه
تمدن ایلام بنا
کردند و به وسیله آنان تمدن ایلامی در دنیا توسعه یافتַ در آن زمان دعوای
تمدن و فرهنگ قومی در ایران وجود نداشت و این عارضه از زمان ساسانیان توسط
اردشیر بابکان شروع شد( از بین بردن آثاررژیم پهلوی که خود را وارث انها معرفی میکرد ادامه یافت( خیلی از آثار باستانی اذربایجان را در این دوره از بین بردند)ַ
تمدن واحد سنتی ایران تا زمان انقلاب مشروطیت تقریبا همان تمدن ایلامی بود که برای اولین بار با ورود اسلام تغییراتی در ان ایجادشده بود و بار دوم قازان خان سلطان معروف و کاردان ایلخانی با اصلاحات
اجتماعی عظیم خود تغیراتی را در سیستم اجتماعی ایران داد و بعد ها هم در
زمان مشروطیت و هم با انقلاب سفید تغیراتی در آن شد ولی رویهمرفته ساختار اجتماعی امروزی ایران همان ساختار ایلامی و تمدن ایرانی مساوی است با تمدن ایلامی و تمدنی به اسم تمدن آریایی وجود خارجی نداشته و نظریه پوچ و بی اساسی است که از طرف استمارگران غربی برای رسیدن به اهداف استمارگرانه شان در اواخر قرن نوزدهم به میان کشیده شد و حالا خود انها خیلی وقت پیش به دغل بازی خود اعتراف کرده و موهومی بودن ان نظریه را تایید نموده و حالا حتی نظریه زبان هندو اروپایی در محافل علمی طرد شده و احتمال خویشاوندی بین زبانهای اروپایی و هندوایرانی را کلا رد میکنندַ
دین ایلامیان بت پرستی بود و عقیده به ارواح مختلف, شامان ها, در بین انان رایج بودַاسم خدای بزرگ ایلام “شوشیناک“بود و هر شهری خدای خود را داشت و مجسمه خدایان در عبادتگاه های شهرها گذاشته شده بود ַ مراسم دینی ایلام شبیه مراسم دینی سومر و بابل بود (تاریخ ماد, م دیاکونوف ص ۵٨٩).
در سیستم اجتماعی ایلام نیز مثل سومریان و دیگر خلق های التصاقی زبان زن از حقوقزنان حضور گسترده ای داشتند و ستم جنسی بر علیه زنان از خصوصیات اجتماعی قبایل تات( قبایلی از اواخر قرن ۱۹ به غلط با اسم اریایی خطاب میشوند) بود و آنها زن را یک انسان حساب نمیکردند و او را مثل یک جنس خرید و فروش میکردند( هنوز هم در بین کردها, تاجیکها و بعضی دیگر از قبایل تات دختر
را در مقابل پولی به مرد خواستگار میفروشند) با به حاکمیت رسیدن هخامنشیان
به تدریج زنان از فعالیت های اجتماعی کنار زده شدند و تمام حقوق اجتماعی
خود را از دست دادند. وضع اسفناکی را که هخامنشیان به زنان تحمیل کرده بودند٬ در زمان ساسانیان بدتر شد ولی با آمدن دین مبین اسلام وضعیت زنان کمی بهتر شد٬ اما هیچوقت به زمان قبل از آمدن تات ها بر نگشتַ(زن در سیستم حقوقی ساسانیان,k.Bartlemen , ترجمه دکتر نַ صاحب الزمان) .
مجسمه سنگی”ناپیر اسو” ملکه ایلام از ۱۵۲۰ ق م قدیمیترین مجسمه زن پیدا شده در دنیاست, این مجسمه که سرش کنده شده ۱٨۰۰کیلو وزن دارد و نمونه هنر
و ظریف کاری آنها است ومجسمه های یونانی و رومی که صدها سال بعد از آن
درست کرده شده اند از لحاظ هنری در سطح خیلی پایین تری قرار دارندַلباس
های تن این ملکه شبیه لباس های زنان اذری میباشدַ
هر کسی که با زبان ترکی اشنایی دارد با نگاهی به اسامی شاهان ایلام تشابهات آنها را با اسامی ترکی امروزی میبیندַمثال:اسامی تعدادی از شاهان ایلام: شیموت-وارتاش shimut-vartash , تن دن- اولی tan dan-uli, اونتاش قال untash-gal, لیلا-ایرتاشlila-ir-tash, هومبان هال تاشhumban-haltashو غیرهַ در آخر اکثر اسامی ایلامی پسوند های”تاش“,”آش” و”لی”
وجود دارد که در زبان همه اقوام التصاقی زبان ساکن اطراف کوههای
زاگرس(قوتتی,لولوبی,هوری,گیلزان,ماننا,ماد,ַַַ) نیز صرف میشد و هنوز هم در
بین اکثر اهالی همین سرزمین ها رایج است و برای مثال پسوند “ تاش” بصورت “داش” در ترکی آذری استفاده میشود:یولداش, قارداش,تیمورتاش و غیره.
ایلامیان نیز همچون سومریان موفق به افریدن یکی از تمدنهای عالی بشری شدند و در طول تمام دوره تقریبا ۳۰۰۰ ساله حکومتشان “دمکراسی ابتدایی و سنتی”
خاص اقوام ترک را حفظ کردند که بعدا مادها, اشکانیان,سلجوقیان و دیگر
سلسله های ترک آن روش را ادامه دادند(ایالات و ولایات نوعی استقلال داخلی
داشتن و به فرهنگ و دین دیگران احترام میگذاشتند), این خصوصیت از اخلاق
طبیعی ترکان قدیم به حساب می آید و در نتیجه همین روحیه آزاد ملی ایلامیان
توانستند نزدیک به سه هزار سال حکومت کنند و در مقابل اقوام سامی و غیره
ایستاده و اغلب غالب ایندַسیتم حکومتی فدرالی اولین بار در تاریخ در ایلام
شکل گرفتַ
به مرور زمان تمدن درخشان ایلام هر چه بیشتر اشکارتر میشود و شوینیست های فارس و حامیان اریاپرست شان( استمارگران غربی که تاریخ ایران را به نفع قوم
موهوم آریا شدیدا تحریف کرده اند) که تا دیروز ٬یا وجود آنها را کلا انکار
میکردند و یا آنها را وحشی و غیر ایرانی مینامیدند٬ حالا با بیشرمی
میخواهند به آنها لباس اریایی ( بخوان لباس وحشیت) بپوشانند , برای مثال
“یوسف مجید زاده” در کتاب “تاریخ و تمدن ایلام”
مینویسد:منطقی ترین فرضیه این است که ایلامیان به عنوان پروتولر زبانشان
با ورود به دوران ماد به زبان ایرانی مبدل شد.( این پان فارس همان به
اصطلاح تاریخ دانی هست که اخیرا در مصاحبه ای با روزنامه همشهری ادعا های دروغین پان فارس ها را در مورد کتابسوزی مسلمین در ایران را پس گرفته و اعتراف کرد که آریایی ها تا قرن ۹ میلادی هیچوقت هیچ نوشتاری از خود نداشتند و اولین بار در اواخر قرن ۹ میلادی با کمک گیری از زبان عربی زبان فارسی قدرت نوشتاری پیدا کرد) ( همشهری، ۶ مهر ۱۳۸۲)., اینها ٨۰ ساله که مشغول تحریف تاریخ ایران به نفع قوم موهوم آریا هستند و هنوز هم با سماجت به این کار غیر انسانی و ضدفرهنگی شان ادامه میدهندַ
دیگر اقوام (قوتتی ه,کاسسی ها,ַַַ) از زمان Puzur inshushinak پوزور این شوشیناک (۲۲۰۰ ق.م.)
میدهدַ و این مسئله از انجا دیده میشود که” ترکان ماد و اشکانی توسط ساسانیان) و بعدا این کار زشت توسط اجتماعی خیلی بالایی برخوردار بود و در کارهای دولتی و سرپرستی اماکن مذهبی
چُغازَنبیل نیایشگاهی است باستانی که در زمان ایلامیها ساخته شده است. چغازنبیل بخش باقی مانده از شهر دوراونتاش است.
این نیایشگاه توسط اونتاش گال (پیرامون ۱۲۵۰ پ.م.)، پادشاه بزرگ ایلام، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، نگهبان شهر شوش، ساخته شده است.
مکان جغرافیایی چغازنبیل در ۴۵ کیلومتری جنوب شهر شوش در نزدیکی منطقه باستانی هفت تپه می باشد . ( در محور اصلی شوش به اهواز ) بلندی آغازین آن ۵۲ متر و ۵ طبقه بوده است. امروزه ارتفاع آن ۲۵ متر و تنها ۲ طبقه و نیم از آن باقی مانده است. چغازنبیل واژهای محلی به معنای زنبیل واژگون است و نام باستانی این بنا بشمار نمیآید. همچنین زیگورات در زبان عیلامی به معنای نیایشگاه است. این مکان نزد باستانشناسان به دور اونتاش معروف است که به معنای شهر اونتاش است. اونتاش گال پادشاه عیلامی است که دستور ساخت این شهر مذهبی را داده است. بنای چغازنبیل در میانه این شهر واقع شده است و مرتفعترین بخش آن است. بلندی آغازین این بنا ۵۲ متر در قالب ۵ طبقه بوده است. امروزه ارتفاع آن ۲۵ متر و تنها ۲ طبقه و نیم از آن باقی مانده است. مسیر دستیابی به چغازنبیل از طریق جاده اهواز به شوش است اما مکان آن دقیقاً بین شوشتر و شوش در کناره رود دز قرار دارد و این خود حکایت از این دارد که در زمان ایجاد زیگورات شهرهای شوش و شوشتر هر دو وجود داشته اند. این نیایشگاه توسط اونتاش ناپیریش (حدود ۱۲۵۰ پ.م.)، پادشاه بزرگ عیلام، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، الهه نگهبان شهر شوش، ساخته شده است. و در حمله سپاه خونریز آشور بانیپال به همراه تمدن عیلامی ویران گردید. قرنهای متمادی این بنا در زیر خاک به شکل زنبیلی واژگون مدفون بود تا اینکه به دست رومن گیرشمن فرانسوی در زمان پهلوی دوم از آن خاکبرداری گردید. گرچه خاکبرداری از این بنای محدب متقارن واقع شده در دل دشت صاف موجب تکمیل دانش دنیا نسبت به پیشینه باستانی ایرانیان گردید اما پس از گذشت حدود ۵۰ سال از این کشف، دست عوامل فرساینده طبیعی و بی دفاع گذاشتن این بما در برابر آنها آسیبهای فراوانی را به این بنای خشتی – گلی وارد کرده و خصوصا باقیمانده طبقات بالایی را نیز دچار فرسایش شدید کرده است. چغازنبیل جزوه معدود بناهای ایرانی است که در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو ثبت شده است.ضمنا در بعضی از کتب تاریخی نام قدیمی شوش (چغازنبیل)نامیده شده است.