شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان دربند به نوبت همخوابه شدند و....
در سال ۶۳۶ میلادی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند. بسیاری از ما از جنایت اعراب کم و بیش شنیده ایم. کیست نداند تازیان با ما چه کردند. اما از اسناد و جزئیات این وقایع بی خبریم. این فقر آگاهی تا آنجا پیش رفته است که متاسفانه عدهای نیز بر این گمان هستند که ایرانیان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند و اسلام را پذیرفتند. در آن دوران وحشتناک، نپذیرفتن اسلام به معنی از دست رفتن جان و مال و ناموس بود
اسناد جنایات اعراب در دهها کتاب معتبر بیان شده است که آن را غیر قابل انکار میکند. اعرابِ شبهجزیرهٔ عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بروز دادند. سوزاندن شهر، آتش زدن کتب، برکندن درختان، کشتار مردان و برده گرفتن زنان و کودکان و فروش آنان در بازارهای عربستان از جمله این جنایت بود. بارها کار بدانجا رسانیدند که مردان اسیر را میکشتند تا جوی خون برانند.
ایرانیان در جنگ جلولاء و جنگ نهاوند از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ سفاکی و خشونت بسیار. در این جنگ تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمتها؛ چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه ی آن ذکر نشده است. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت مینویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان دربند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهی بسیار بر جای نهادند.
پس از تسلط اعراب نیز ایرانیان هرگز دست از مقاومت در برابر آنان بر نداشتند. درطول سالهای اشغال در همه شهرها و ولایات ایران؛ اعراب مسلمان با مقاومتهای سخت مردم روبرو شدند. در اکثر شهرها؛ پایداری و مقاومت ایرانیان بیرحمانه سرکوب گردید که به موارد ذیل میتوان اشاره کرد:
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفهی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)
در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)
در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)
پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)
رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215)
مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)
جنایات اعراب تنها به این شهرها ختم نشده است و اینها تنها گوشهای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت میکند.
در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسرو پرویز نقل شده که میگوید: اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند. فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی میکشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی میخورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.
ذوالفقارعرب زاده مدیرعامل شرکت دریاکاو درباره این کشتی و محموله آن گفت: ماهیگیران محلی منطقه پارس جنوبی و بندر طاهری، گاهی هنگام صید قطعات سفال را همراه با صید خود بالا می آوردند که باعث کنجکاوی تیم غواصی ما شد و با راهنمایی صیادان محلی به این منطقه رفتند و درعمق 70 متری دریا متوجه وجود یک کشتی غرق شده باستانی به همراه محموله بزرگ آن دراین منطقه شدند.
وی درباره محتویات این کشتی توضیح داد: حدود 30 تا 40 خمره اژدری شکل سفالی به صورت کاملا مرتب روی هم چیده شده است.
وی افزود: از این آثار حدود 15 دقیقه تصویرگرفته شد که دو دقیقه از این تصاویر برای تحقیقات بیشتر دراختیارکارشناسان میراث فرهنگی قرارگرفت ولی از دوماه پیش تاکنون که این تصاویر واخبار مربوط به آن دراختیار کارشناسان میراث قرار گرفته است متاسفانه هیچ خبری ازسوی این کارشناسان و میراث نشده و این قضیه پیگیری نشده است.
عربزاده در گفتگو با خبرگزاری فارس اشاره کرد : درباره هویت این کشتی و فرضیات کارشناسان میراث فرهنگی درباره آن گفت: کارشناسان میراث فرهنگی، با مشاهده این تصاویر تشخیص دادند که این ظروف در دوره پارتیان مورد استفاده قرار میگرفته است و حدود دوهزارسال قدمت دارد ولی تا زمانی که این محموله بالا آورده نشود، نظر قطعی راجع به آن قطعیت ندارد. ضعف باستان شناسی ایران در زیر آب در این زمان به روشنی محسوس می باشد.
وی همچنین گفت: اینکه چه چیزی دراین کشتی وجود دارد راز بزرگی است ولی اگر تمام محموله این کشتی ظروف سفالین باشد بازهم یک گنجینه بزرگ است که ارزش مادی و معنوی بسیار زیادی دارد.ضمن این که با کشف این محموله و اثبات ایرانی بودن کشتی و محموله موجود در آن، ایرانی بودن خلیج فارس اثبات خواهد شد.
وی با بیان این که این کشتی درمنطقهای به نام سیراف و با نام امروزی بندر طاهری کشف شده است افزود:این اولین وتنها کشتی با محموله وبدون محمولهای است که با این قدمت در منطقه خلیج فارس کشف شده است و این موضوع به نظرما آنقدر بزرگ است که باید حتما یک تیم حرفهای غواصی عملیات خارج سازی این محموله را انجام دهد که البته تیم غواصی ما این امکان رادارد ولی برای پرهیزاز آسیب زدن به این محموله لازم است که دوتیم متشکل از غواصان حرفهای و کارشناسان باستان شناسی درکنارهم قرارگیرند.چون مقوله غواصی در عمق 70 متر بسیارپیچیده است و باستان شناسی زیر آب نیز درایران بسیارنو و پیچیده است.
مدیر عامل شرکت دریاکاو با بیان این که شرکت دریا کاو بزرگترین پروژه غواصی درمنطقه عسلویه را انجام میدهد گفت:ما به میراث فرهنگی اعلام آمادگی کردهایم که دراین عملیات به آنها کمک میکنیم و ضمن نقشهبرداری ،نمونه هایی را برایشان خارج میکنیم ولی خروج کامل کشتی، هم هزینه بر است و هم بسیار وقتگیر است.
عربزاده گفت:کشف این کشتی ومحموله آن از دوماه پیش به اطلاع رییس پژوهشکده میراث فرهنگی آقای دکتر فاضلی رسیده است و ایشان براساس تصاویری که دیدند پیشبینی کردند که قدمت این کشتی به دوهزارسال قبل بازمیگردد ولی برای بررسیهای بیشتر و خارج کردن این محموله هنوز پیگیری نشده است.
وی با تاکید براین که شرکت دریاکاو امکانات و غواصان حرفهای برای کار روی این پروژه را دراختیار دارد که میتواند دراین زمینه با میراث همکاری داشته باشدگفت:اخیرا باخبرشدیم از سوی میراث فرهنگی بوشهر ازطریق صیادان محلی برای یافتن این محموله اقدام شده است، ولی این محموله کاملا غیر قابل دسترس است واگر در کار غواصی حرفهای نباشند صدردصد با مخاطره جانی همراه است چون غواصی درکشور ما بسیار کوچک و تعداد غواصان حرفهای برای غواصی دراین عمق بسیار محدود است.
مدیر عامل شرکت دریاکاو که اولین بار این کشتی را کشف کرده است گفت:ما انتظار داشتیم ازسوی میراث فرهنگی کشور توجه و پیگیری لازم دراین خصوص صورت میگرفت.
روشَنَک یا رکسانا (اوستایی: Raoxshna/راوُخشنه؛ یونانی: Roxane/ رُخسانه یا رُکسانه) [۱] دختر وَخشاَرد†شهرب (والی) باختر (بلخ٬ در افغانستان امروزی) که اسکندر مقدونی به وی عشق میورزید و او را در سال ۳۲۷ پیش از میلاد بزنی گرفت
باختر آخرین ساتراپی ایران بود که به تسخیر اسکندر درآمد و در آن زمان وخشوودروه والی آن بود و از ولایات ممتاز ایران بشمار میرفت. او از اسکندر فرمانبرداری کرد و اسکندر وی را بحکومت ابقاء داشته از سه پسرش دو نفر را برای خدمت در لشکر مقدونی طلبید و حاکم مزبور پسر سوم خود را هم به اختیار اسکندر گذاشت. وخشوودروه خواست ضیافتی برای اسکندر با تجملات مشرقزمین بدهد و با این مقصود سی نفر از دختران خانوادههای درجه اول سغدیان را باین ضیافت طلبید. دختر خود والی هم جزو آنها بود. این دختر از حیث زیبایی و لطافت مثل و مانند نداشت و بقدری دلربا بود که در میان آنهمه دختران زیبا توجه تمام حضار را بخود جلب میکرد. اسکندر که مست بادهٔ عنایتهای اقبال و ابخرهٔ شراب بود عاشق وی گشت. بزودی اسکندر بلند و بیپروا گفت «لازم است مقدونیها و پارسیها با هم مزاوجت کنند تا مخلوط گردند و این یگانه وسیلهایست برای اینکه مغلوبین شرمسار و فاتحین متکبر نباشند.» بعد برای آنکه این فکر خود را ترویج کند آشیل پهلوان داستانی یونان را که از نیاکان خود میدانست مثل آورده گفت «مگر او یکی از اسراء را ازدواج نکرد؟ بنابراین مقدونیها نباید ازدواج زنان پارسی را برای خود ننگ دارند.» پدر روشنک از این سخنان اسکندر غرق شادی گردید و بعد اسکندر از شدت عشق در همان مجلس امر کرد موافق عادات مقدونی نان بیاورند و آنرا با شمشیر بدو نیم کرده، نیمی را خودش برداشت و نیم دیگر را به روشنک داد تا وثیقهٔ زناشویی آنان باشد. مقدونیها از این رفتار اسکندر ناخشنود شدند زیرا در نظر آنان پسندیده نبود که یک والی ایرانی پدرزن اسکندر گردد ولی از زمان کشته شدن کلیتوس سرداران مقدونی از اسکندر میترسیدند و هر آنچه از او سر میزد با سیمای خوش تلقی میشد.
روشنک اسکندر را در لشگرکشیاش به هند در ۳۲۶ پیش از میلاد همراهی کرد. وی پس از مرگ ناگهانی اسکندر در بابل در ۳۲۳ پیش از میلاد از او فرزندی بنام اسکندر چهارم بدنیا آورد. پس از مرگ اسکندر٬ روشنک و پسرش قربانی دسیسههای سیاسی امپراتوری اسکندر شدند. پلوتارک مینویسد (بند ۱۰۰): وقتی که اسکندر میمرد روشنک، همسر اسکندر، آبستن بود و از این جهت مورد احترام مقدونیها واقع شد، ولی چون او به استاتیرا رشک میبرد، او را فریب داد به این معنی که نامهای جعلی از طرف اسکندر به او نوشته، احضارش کرد و همینکه او آمد امر کرد او و خواهر وی را کشته، جسد آنها را در چاهی انداختند و بعد چاه را به امر او پُر کردند. در این کار پردیکاس محرم و شریک جنایت او گشت. این همان شخص است که پس از مرگ اسکندر از تمام سرداران او متنفذتر بود.
از آن پس المپیاس مادر اسکندر از روشنک و پسرش حمایت میکرد تا اینکه المپیاس بدست کساندر بقتل رسید. کاساندر چون دید که اسکندر پسر اسکندر، بزرگ شده و در مقدونیه گفتگو ازین است که او را از محبس بیرون آورده بر تخت بنشانند، از عاقبت این کار ترسید و نابودی خود را در آن میدید. بنابراین به رئیس محبس نوشت که سر روشنک و اسکندر را ببرد و تن آنها را پنهان دارد و چنان کند که اثری از این دو قتل نماند. این امر اجرا شد و روشنک و پسرش در حدود ۳۰۹ پیش از میلاد زهر داده شدند.
ایلام و ایوان غرب، سال هاست میزبان بنایی از دوران ساسانیان هستند که نماد فداکاری و آرامش خواهی فرهاد برای شیرین لقب گرفته است
.طاق شیرین و فرهاد از نوع طاقهای سنگی است که اولین بار در سال 1379 طی برنامهای پژوهشی و مرمتی از زیر خاک بیرون آمد
.1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
2. قبل از جواب دادن فکر کن
3. هیچکس را تمسخر مکن
4. نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
5. خود برای خود، زن انتخاب کن
6. به ضرر و دشمنی کسی راضی مشو
7. تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما
8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
9. از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
10. فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
11. بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
12. سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
13. با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی
14. راستگو باش تا استقامت داشته باشی
15. متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
16. دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
17. معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
18. دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی
19. مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی
20. سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی
21. روح خود را به خشم و کین آلوده مساز
22. هرگز ترشرو و بدخو مباش
23. در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند
24. اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده
25. دورو و سخن چین مباش و نزدیک دروغگو منشین
26. چالاک باش تا هوشیار باشی
27. سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی
28. اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری
29. با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد
30. مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند