تاج شاهان اشکانی بنا به مسکوکات ایشان در ابتدا کلاه مخروطی شکل سکایی
بود ، بعد نیم تاجی که عبارت بود از نوار پهنی که دور سر می بستند و در
عقب سرگره می زدند که موها را نگه دارد . دو سر این نوار از پشت آویزان
بود . شاهان اواخر اشکانی دو نیم تاج توأمان بر سر می گذاشتند . تاج
گذاشتن بر سر شاه از وظایف سورن سپهسالار کشور بود . لباس ایشان در آغاز
کوتاه بود ولی بعدها لباس مادی را که گشاد و بلند بود و به گوژک پا می
رسید برگزیدند ، موهای سر و ریش ایشان مجعد بود .
پادشاهان اشکانی را پارتها مقدس می دانستند و پس از درگذشتشان مجسمة ایشان را ساخته محترم می شمردند .
طاق
کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته
اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه
ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در
داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به عقیده ٔ هرتسلفد از بناهای عهد
شاهپور اول است اما مسیو روتر روایات متداوله را تأیید کرده است و گوید:
طاق کسری بارگاهی است که خسرو اول بنا نهاد. مجموع خرابه های این کاخ و
متعلقات آن مساحتی بعرض و طول ۴۰۰*۳۰۰ گز را پوشانیده است ، در این مساحت
آثار چند بنا دیده میشود، علاوه بر طاق کسری عمارتی است در فاصله ٔ ۱۰۰ گز
در مشرق طاق و تلی که معروف به حریم کسری است . درسمت جنوب طاق و در جانب
شمال ویرانه هائی است که در زیر قبرستان جدید پنهان شده ، طاق کسری تنها
قسمتی است از کل عمارت که اثر قابل توجهی از آن باقی است . نمای این بنا
که متوجه بشرق است و ۲۹ یا ۲۸ گز ارتفاع دارد، دیواری بوده است بی پنجره
لکن طاقنماهای بسیار و ستونهای برجسته و طاقهای کوچک مرتب بچهار طبقه و
دیواری « دهلیزی » داشته است . نظیر آن را باید در بلاد شرقی که نفوذ
یونانی در آن راه یافته خاصه در پالمورجستجو کرد. نمای عمارت شاید از
صاروج منقش یا سنگهای مرمر یا چنانکه بعضی از نویسندگان جدید ادعا کرده
اند از صفحات مسین زراندود و سیم اندود پوشیده بوده است اما هرتسفلد راجع
به این قسمت اخیر که این جانب (کریستین سن )، در کتاب خود موسوم به «دولت
ساسانی » ص ۱۰۲ اشارتی به آن کرده ام روایتی در هیچیک از مأخذهای قدیم
پیدا نکرده است . تا سال ۱۸۸۸ نما و تالار بزرگ مرکزی بر پا بود، اما در
آن سال جناح شمالی خراب شد و اکنون جناح جنوبی نیز در شرف انهدام است . در
وسط این جلوخان ، دهانه ٔ طاق بزرگ بیضی شکلی نمایان است که عمل آن تا آخر
بنا پیش میرفته است . این تالار که ۲۵/۶۳ گز پهنا و ۴۳/۷۲ گز درازا دارد
بارگاه شاهنشاه بوده است . در پشت هر یک از جناحین نمای عمارت ،
پنج تالار کوتاه تر که طاقنماهائی در بالای آن دیده میشود موجود بوده و از
بیرون بوسیله ٔ دیوار بلندی بسته میشده است . در عقب دیواری که حد غربی
عمارت است . ظاهراً تالار مربعی در وسط بوده که دنباله ٔ تالار بار شمرده
میشده و دو اطاق کوچکتر در طرفین آن وجود داشته است . در حفاریهای جدید که
آلمانیها کرده اند چند قطعه تزیینات صاروجی از عهد ساسانیان به دست آمده
است . طاق کسری که مقر عادی شاهنشاه بود نه از حیث جزئیات و نه از لحاظ
کلیات وجاهتی نداشت . لکن نظارگان از عظمت و شکوه ظاهری و ضخامت اضلاع آن
بحیرت و رعب دچار میشدند. ابن خرداذبه گوید: کاخ کسری در مدائن از همه ٔ
بناهائی که با گچ و آجر ساخته شده بهتر و زیباتر است و بیتی چند از قصیده
ٔ بحتری را که در وصف این ایوان سروده نقل میکند: «ایوان از شگفتی بنا
پنداری شکافی است در پهلوی کوهی . کوهی رفیع است که کنگره هایش بر قلل
رضوی و قدس مشرف است ، کسی نداند که آدمی آن را برای آرامگاه جنیان ساخته
است ، یا جن برای آدمی کرده است ». بارگاه با شکوه شاهنشاه در این قصر بود
و از این جا امور کشور را تمشیت میداد. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ
یاسمی ). مؤلف مرآة البلدان ناصری گوید: بزعم بعضی ، چند تن از سلاطین
این قصر را ساخته و به اتمام رسانیده اند. به هر حال ایوان کسری بهتر و
بزرگترین بنائی است از ابنیه ٔ عالم ، من خود او را دیده ام ، چیزی که از
او باقی است طاق ایوان است و بس . بنای آن با آجرهای طولانی است که طول
آجرها یک ذرع و عرض آن کمتر از یک شبر است . حمزةبن حسن گوید: در کتابی که
ابن مقفع او را نقل کرده است خوانده ام که ایوان مدائن از بناهای شاپوربن
اردشیر است لکن موبد موبدان اشیوهست ، میگفت ابن مقفع خطا کرده و اینطور
نیست ، بلکه بنائی که از شاپوربن اردشیر بوده بوجعفر منصور خراب کرده
واینکه باقیمانده از خسرو پرویز است . آورده اند که : چون منصور خواست
بغداد را بنا کند اراده کرد که ایوان را خراب کند و مصالح او را صرف بنای
بغداد کند، در این باب با خالد برمکی مشورت نمود، خالد ابا کرد، منصور گفت
این ابای تو جهت تعصبی است که هنوز از عجم در وجود تو باقی است ، خالد عرض
کرد چنین نیست که خلیفه میفرماید بلکه میخواهم که این بنا باقی باشد و
عظمت آن دلالت کند بر کمال بزرگی آن دین و ملتی که بانیهای اینچنین ابنیه
ٔ معظمه را منقرض کرد و برانداخت . منصور اعتنائی به این حرف نکرده امر
بهدم آن نمود، همین که مشغول خراب کردن شدند دیدند مخارج خراب کردن آن از
مصالحی که از او عاید میشود زیادتر است ، خواستند دست از خراب کردن
بردارند، خالد بخلیفه عرض کرد: حال که به این کار دست زده اند باید تا آخر
خراب کنند و الا خواهند گفت بنائی که دیگری از ساختن آن عاجز نماند و به
اتمام رسانید خلیفه در کار هدم آن درماند وحال آنکه خراب کردن از ساختن
بمراتب آسانتر است و این ننگ در دودمان خلیفه خواهد ماند لهذا آن را
بتمامه خراب کردند. پس بنا بر قول موبد موبدان ابوجعفر ایوان شاپور را
خراب کرده . و اما بقول بعضی دیگر، گویند: ابوجعفر بقول ثانی خالد نیز
اعتنا نکرد و دست از هدم ایوان کشید و ایوان مَقول قَول همین ایوان کسری
است که باقی است . مؤلف گوید: مسعودی این را نسبت به هارون الرشید میدهد
و میگوید: مکرّر شنیده ام که کسری همین که خواست ایوان را بسازد امر کرد
خانه ها و زمینهای حول و حوش را خریدند و داخل عمارت نمودند و در بهای هر
محقرخانه قیمت گزافی دادند تا نوبت رسید بخانه ٔ بسیار کوچکی که از پیرزنی
در جوار ایوان بود. خواستند این خانه را نیز خریداری کنند. پیرزن از فروش
آن اِبا و امتناع کرد و گفت : من همسایگی پادشاه را بعالم نمیدهم . کسری
را این حرف بسیار خوش آمد، گفت اورا و خانه ٔ او را بحال خود واگذارید و
ایوان را بسازید و عمارت پیرزن را نیز محکم نمائید. وقتی که من ایوان را
دیدم قُبه ٔ بسیار کوچک محکمی نزدیک او دیدم که اهل آن ناحیه آن را
قُبةالعجوز مینامیدند و میگفتند خانه ٔ همان عجوزه ٔ معروف است . از
مشاهده و استماع این خبر تعجب کرده دانستم که قومی که بدین درجه رفق و
مهربانی و عدل را نسبت برعیت خود مبذول میداشته اند چگونه مستأصل و منقرض
شده اند و هیچ چیز این مشاعل مضیئه را منطفی نکرد مگر شروق آفتاب نبوت
حضرت نبوی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . ابن حاجب در ایوان گوید:
یا من یتیه بشاهق البنیان
اَنسیت صنعالدهر بالایوان
کتب اللیالی فی ذراها اَسطراً
بید البلی و ایادی الحدثان
ان ّ الحوادث والخطوب اذا شطت
اودت بکل ّ موثَق الارکان
به ایران بیاندیشیم که سه هزاره است به همت فرزندان برومند و غیرتمند خویش در جهان سر بلند زیسته است و در آغاز تاریخ خود پرچم داد و راستی و آزادی را برافراشته است . چنان که داریوش شاه میفرماید : ( به خواست اهورامزدا من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ رو گردانم . دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد و همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد . آن چه را که درست است من آن را دوست دارم ، من دوست و برده دروغ نیستم ، من خشم خود را فرو مینشانم و سخت بر هوس خود فرمان روا هستم . این کشور که اهورامزدا آن را به من ارزانی فرموده زیبا ، دارای مردان خوب است . بخواست اهورامزدا و من ، این کشور از دیگران نمیترسد ، و سرزمینهای بسیاری تحت فرمان من هستند . ) و چنین پادشاه فرزانهای دستور به ساخت تخت جمشید میدهد ، و پس از بررسی لوحهای دیوانی تخت جمشید نتیجه میگیریم که داریوش شاه واقعا با مردم ناتوان همراه بوده و در شاهنشاهی او حتی کودکان نیز از پوشش خدمات همگانی برخوردار بودهاند .
پیدایش سیهزار لوح گل نوشته :
در اواخر سال 1312 (هـ . ق) در گوشه شرقی صفه ، روی حصار شمالی به اتاقهایی برخوردند که 30 هزار لوح گل نبشته ،در آنها بایگانی شده بود . و حاوی اطلاعات مهمی در مورد دستمزد کارگران و پیشهورانی که در ساخت کاخ عظیم تخت جمشید شرکت داشتند به ما نشان میدهد .
این لوحها در دوران هخامنشی به صورت خام نگهداری میشد ، اما زمانی که تخت جمشید در آتش کینه اسکندر میسوخت ، تعدادی از لوحها نابود شدند و تصادفا بخشی از آنها در لهیب آتش پخته شد و برای ما محفوظ ماند! برای خواندن آن لوحها ، دولت وقت ایران موافقت کرد که الواح در 50 صندوق بستهبندی شده و به طور امانت به دانشگاه شیکاگو منتقل شود و در سال 1945میلادی تحت نظر پرفسور ژرژ کامرون ترجمه آنها آغاز گردید ...
... تا پیش از پیدایش و ترجمه این گلنبشته ها ، عقیده بسیاری از باستان شناسان و تاریخ نویسان بر آن بود که کاخهای عظیم شاهنشاهی هخامنشی هم مانند اهرام و پرستشگاهها و کاخهای مصر و آشور و بابل و سایر کشورهای شرقی ، با بیگاری و به کمک رنج و اسارت مردمان کشورهای زیردست ساخته شده است یا به مانند دیوار بزرگ چین ، که در قرن سوم پیش از میلاد توسط چین شی هوانگ امپراتور مقتدر چین بنا گردید و جسد هزاران اسیر در درون آن دیوار دفن گردید ، یا در ساخت کولیزیم ( نمایشگاه عظیم روم باستان ) 10 تا 50 هزار اسیر در طول 10 سال برای ساخت آن بیگاری دادند و رنج کشیدند و هنگام گشایش عده بسیاری از آنها را خوراک درندگان ساختند و یا حتی پتر ، تزار بزرگ روسیه برای احداث پتروگراد در کنار خلیج فنلاند در اوائل قرن 18 میلادی روزانه از چهل هزار کارگر ، در آن سرمای توان فرسا بیگاری میکشیدند . اما پیدایش و ترجمه گل نبشتههای اداری تخت جمشید نشان داد که در ، دربار هخامنشی بیگاری و اسارت و کار بدون دستمزد ، موضوع و مفهومی نداشته و کلیه کارگران و استادان اعم از درودگران ، سنگ تراشان ، پیکرسازان ، منبت کاران ، آهنگران ، و پیشهوران و سایر کارکنان و خدمتکاران دیوانی به فراخور مهارت و استادی ، دستمزد روزانه دریافت میکردند و حتی ملیت و قومیت کارگران اغلب در این لوحهها نوشته شده ، مانند سنگ تراش یا درودگران مصری و کارگران سوریهای و از روی این الواح تا حدی معلوم گردید که استادکاران و هنرمندان کاخ باشکوه تخت جمشید از کدام کشور جز شاهنشاهی بوده ، و تصور میرود استادکاران یا کارگرانی که ملیت آنها ذکر نشده ، پارسی یا مادی بوده که نیاز به معرفی نداشتهاند .
بر اساس لوحهای گلنبشته تخت جمشید زنان هم دوش مردان در ساختن کاخهای شاهان هخامنشی دست داشتهاند و دستمزد برابر دریافت مینمودند و پیشه بیشتر زنان در دوره هخامنشیان صیقل دادن سنگنگارهها و همچنین دوخت و دوز بوده است و باید خاطر نشان ساخت که زنان در دوران باردار و با به دنیا آوردن کودکی ، برای مدتی از کار معاف ، اما همچنان برای گذراندن زندگی و تامین معاش به آنان دستمزد پرداخت و مواد اولیه ضروری زندگی دریافت میکردند و داریوش شاه همچنین برای نوزادان پسر یا دختری که آنها به دنیا میآوردند پاداشی در نظر میگرفت .
بر طبق این لوحها اداره ساختمان کاخهای شاهنشاهی بسیار منظم و دقیق و از روی اصول و دادگری و رفاه حال کارگران مدنظر گرفته میشد ، و چنان که کارگری مورد پسند واقع نمیگردید ، دستمزد پرداخت و به دیار خود باز گردانیده میشدند .
همچنین در این گل نبشتهها از فروشگاههایی یاد شده که کارگران میتوانستند مواد و لوازم ضروری زندگی خود را از آن خریداری نمایند .
هنر شاهنشاهی :
پرفسور لوئی واندنبرگ باستان شناس معروف بلژیکی و استاد دانشگاه بروکسل در کتاب ( ایران باستان ) درباره هنر دوران هخامنشیان مینویسد : هنر هخامنشیان بیش از همه چیز هنر شاهنشاهی است ، که در آن همه چیز مربوط به تجلیل شاهنشاه است ، مانند کاخهای بزرگ و تشریفات شکوهمند شاهنشاهی ، و از سوی دیگر هنر هخامنشی هنری است جهانی که نتیجه اختلاط هنر کشورهای گوناگون میباشد . و دکتر ریچارد فرای استاد کرسی فارسی دانشگاه هاروارد و خاورشناس نامی در کتاب " میراث باستانی ایران " مینویسد : « برگزاری جشنهای نوروز یا مراسم پرشکوه تاجگذاری ، یا به خاک سپردن شاهان ، در تخت جمشید به انجام میرسیده است . شاید همه این ناحیه جایگاه مقدس ملی شمرده میشد که در آن آتش پادشاهان در نقش رستم در ساختمانی به نام کعبه زرتشت نگاهداری میشد »
به هر حال تخت جمشید مرکز دودمانی و محل برگزاری تشریفات و جشنها و رسوم هخامنشیان بوده است و اکنون نیز مورد تمجید و توجه جهانیان میباشد . بر ما واجب است در حفظ و نگهداری این بنای بزرگ که نشان هویت ملی ما هم فرهنگان ( ایران ، افغانستان ، تاجیکستان ، آذربایجان ، ازبکستان ، ارمنستان ، بخش هایی از ترکیه و عراق و پاکستان ) است و باعث اتحاد هرچه بیشتر ما و کوری دشمنان و تجزیه طلبان خواهد شد.
تمام آثار دکتر شریعتی شامل کتاب، فیلم ویدئویی و سخنرانی |
بیش از 15 سال جوان شوید با این شامپو دیگر نیازی به رنگ مو ندارید |
X
تبلیغات در بلاگ اسکای
|
به ایران بیاندیشیم که سه هزاره است که به همت فرزندان برومند و غیرتمند خویش در جهان سر
بلند زیسته است و در آغاز تاریخ خود پرچم داد و راستی و آزادی را برافراشته است . چنانکه داریوش شاه میفرماید : ( به خواست اهورامزدا من چنینم که راستی را دوست دارم و تز دروغ رو گردانم . دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد و همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کاهای ناتوان آسیب برسد . آنچه را که درست است من آنرا دوست دارم ، من دوست و برده دروغ نیستم ، من خشم خود را فرو مینشانم و سخت بر هوس خود فرمانروا هستم . این کشور یا رس که اهورامزدا آنرا به من ارزانی فرموده زیبا ، دارای مردان و اسبان خوب است . بخواست اهورامزدا و من ، این کشور از دیگران نمیترسد ، و سرزمینهای بسیاری تحت فرمان من هستند . ) و چنین پادشاه فرزانهای دستور به ساخت تخت جمشید میدهد ، و پس از بررسی لوحهای دیوانی تخت جمشید نتیجه میگیریم که داریوش شاه واقعا با مردم ناتوان همراه بوده و در شاهنشاهی او حتی کودکان نیز از پوشش خدمات همگانی بر حوردار بودهاند .
پیامهای چُغازنبیل – عظمت ایلام
مذهب
ایلامیها آگاهیهای چندانی به دست نبود. امّا با کشف چوغازنبیل
«تلچونسبد» از سالهای ۱۹۴۰ میلادی به بعد که در جنوب غربی ایران
در صحرایی خشک قرار دارد تا اندازهیی در این مورد آگاهی به دست
آمده است. در آغاز کتیبهیی منقوش بر آجر در اطراف تل به دست آمد
که به خط و زبان ایلامی بود و حاکی از بنای شهری مذهبی بود که به فرمان اونیتاشگال Unitashgal بنا شده بود و این پادشاه در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد زندگی میکرده است.
۳-۱- تا این اواخر از دیانت و
این تل چنان که از نامش پیداست همچون سبدی است که واژگونه بر زمین نهاده باشند. تاکنون باستان شناسان توانستهاند تنها مکان مقدّس این شهر بزرگ را از دل خاک بیرون آورند. آن چنان که پیش از این در ظاهر بر میآمد ایلامیان به ساختن زیگورات Ziggurat علاقه و توجّهی نداشته و این امر میانشان متداول نبوده است. امّا کشف این شهر کهن و مکان مذهبی بلند، بازیگورات آن این توهّم را از میان برد. صحن این مکانِ عبادت یکصد و بیست و یک متر مربع میباشد و چهارگوش است. اطراف این چهار گوشه به وسیلهی دیواری محصور شده است که دارای غرفهها و اطاقکهایی است که ویژهی عبادت و نیایش بوده است، امّا مراسم عمومی مذهبی چنان که شواهدی ارائه میدهد، در صحن حیاط انجام میشده است. امّا بنای زیگورات را درست وسط این مربع یا صحن حیاط بنا کردهاند که سیزده و نیم متر مربع مکان را زیر خود دارد. این زیگورات دارای پنج طبقه بوده و بلندیاش در حدود پنجاه متر بوده است. در طبقهی پنجم فوقانی، پرستشگاه خدای بزرگ و خدای خدایان ایلامی به نام اینشوشیناک Inshushinak قرار داشته است. امّا جای تأسّف است که در حدود دو متر نیم از قسمت فوقانی این زیگورات در اثر حوادث طبیعی خراب شده و فرو ریخته است و این ریزش و خرابی به قسمتهای دیگر نیز صدماتی وارد کرده.
قسمتهایی از این بنا که پس از گذشت سه هزار سال هنوز سالم ماندهاند، عظمت ایلام را نشاننشان میدهد که شیشهگری در ایلام تا چه اندازه تکامل یافته بوده است، تکاملی که در هیچ منطقهیی نظیرش دیده نشده و ماورای گمان محقّقان و کاوندگان قرار دارد.
شاید مجسمهی
خدای بزرگ اینشوشیناک Inshushinak در طبقهی پنجم، یعنی بلندترین
نقطهی زیگورات قرار داشته است. امّا آنچه که مسلّم است مراسم
عبادت عمومی در محوطهی زیگورات انجام میشده و به نظر میرسد که
در مواقعی که شاه
به عبادت میآمده، پیکرهی خدای خدایان را از طبقهی فوقانی به
پایین میآوردهاند. در دیوارههای بعضی از طبقات زیگورات، اطاقهایی
کشف شده که مورد استفاده و کاربرد آنها هنوز به درستی روشن نشده
است. در یکی از این اطاقها مصالحی ساختمانی به رنگ سرخ یافت شده
که گویا جهت آرایش طبقات فوقانی به کار میرفته است، امّا ما بقی
اطاقهای طیقهی دوم خالی است.
میدهد. از جانبی دیگر تکامل فن آجرسازی در ایلام موجب شگفتی است.
آجرهایی که به دست آمده و دیوارههای بیرونی زیگورات را با آنها
میپوشانیدهاند از لعابی نقرهیی به همواری پوشیده شده است که در
جهات مختلف تابش نور نمایانیهایی چون طلا و نقرهی درخشان دارد.
آنچه که مهمتر است، درهایی است که به وسیلهی چوب ساخته و با
شیشه ریزهنگاریهایی بسیار جالب بر آنها کردهاند. شیشهها به رنگهای
مختلف میباشند و این امر
قراین و طرز ساختمان نشان میدهد که قربانی در این مذهب
اهمیّتی فراوان داشته است. مراسم مذهبی ایلامی در حیاط داخلی
انجام میشده است. در این حیاط دو ردیف سکوی کوتاه بنا شده که
هر ردیفی هفت سکّو است و جمعاً چهارده سکّو میشود که جوی کوچکی
میان آن حفر کردهاند. این سکّوها قربانگاه بوده است که در مواقعی
معیّن که مراسم قربانی در حضور شاه
و ملکه انجام میشده، جانواران قربانی را روی این سکّوها قرار
داده و به وسیله کاهنان ضمن انجام مراسم و تشریفاتی، قربانی
میشدهاند، و خون آنها نیز از جوی وسط دو ردیف سکّو میگذشته است.
در قسمت فوقانی دو ردیف سکّوهای قربانگاه، دو نشیمن متمایز وجود دارد که بدون شک متعلّق به شاه و شهبانو بوده است. چنان که از روی مدارک و قراین بر میآید، پس از انجام مراسم قربانی از برای خدایان، شاه و شهبانو از جلو حرکت کرده و کاهنان نیز در التزام بودهاند تا به طبقهی تحتانی معبد میرسیدهاند. در این مراسم شاید شهزادگان و امیران و سرداران و سپه سالاران نیز حضور داشته و شاید بر آنکه جملهی مردم و عوامالنّاس نیز شرکت کرده و آزاد بودهاند تا به طبقهی تحتانی معبد از برای پرستش خدای بزرگ بروند.
جای و مکان عمومی در این زیگوراتها تنها حیاط آجرفرش معبد بوده است، امّا حلقهها و برجهای پنجگانهی زیگورات، ویژهی کاهنان بوده است که از لحاظ رتبه و مرتبت در طبقات و اطاقهای مختلف آن رفت و آمد و یا سکونت داشتهاند. دیواری که قسمت حیاط را دور زده، شامل هفت در وازه است که به طرز مجلّلی ساخته شدهاند و طبقات عامّهی مردم شاید از یکی یا چند دروازهی به خصوص حق رفت وآمد داشته بودند.
زیگوراتها که بودند؟
مقبره را دارند و یا معابدی هستند؟ هرودوت Herodotos مورّخ یونانی در پنج قرن پیش از میلاد، یعنی صد سال پیش از آنکه آخرین پادشاه بابل سقوط کند، به این شهر سفر کرده است و گزارش میهد که برج بابل مقبرهی
زِئوس Zeus] ژوپیتر [Jupiter خدای خدایان یا ربالنّوع ستارهی
مشتری است،- و از همین رهگذر و مواردی دیگر است که پرسش و شک فوق
مطرح میشود.
با در نظر گرفتن این موضوع، پژوهشها و گفتگوها و کاوشهایی بسیار در
مدّت نزدیک به یک قرن رخ داده است و بسیار گفتهاند و بسیار
نوشتهاند. با جمع و تلفیق این نظرات و گفتهها بایستی طبعاً این
عقیده پیش آید که زیگورات هم معبد و پرستشگاه بوده است و هم
مقبره و گور.
اغلب اقوام و ملل ساکن این قسمت از مشرق زمین، رسمی مشترک و عقیدهیی عمومی داشتهاند دربارهی مردگان و زندگی پس از مرگ.
البته این اشارهیی که به لفظ مشترک و عمومی میشود، جنبهی
تأکیدی حرفی ندارد، چه هر چه که باشد اختلافها و تفاوتهایی در
جزئیات امر میان اقوام و ملل مذکور مشهود است، امّا از لحاظ اصولی
و آنچه که زیربنای موضوع را میسازد در عقاید و روشها اشتراک دارند.
به هر انجام، اقوام و مللی چون: سومریان ، بابلیان، آشوریان و ایلامیان مردگان خود را در منازل خود و کف اطاقهایشان دفن میکردهاند و بر آن عقیده بودهاند که روح پس از مرگ همچنان به زندگی ادامه میدهد و احتیاجات و نیازمندیهای زمان حیات را دارد، و میپنداشتند که مردگان
در زندگی آنها همچون دوران زندگی شرکت میکنند. امّا در لوحههایی
که متعلّق به قسمتهایی فوقانی زیگورات «چوغازنبیل» است به این
امر تأکید شده است که در آخرین طبقهی بالایی، محرابِ مقدّسِ خدای
بزرگ و سرورْ خدایِ اینشوشیناک Inshushinak قرار داشته است. همچنان
ملاحظه شد که عادت مردم و روش کاهنان مبتنی بر آن بود که در
طبقهی زیرین به عبادت و نیایش میپرداختهاند؛ پس میتوان نتبجه
گرفت که محراب در بالا و گور یا مقبره در پایین قرار داشته است.
اینک با موضوعی که در فوق مطرح شد، این نقطهی ابهام برای کسانی
پیش میآید، چه میاندیشند مگر خدایان را ناجاوادنگی و مرگی هست؟!
در این باره لازم به یادآوری است که آری، و این موضوعی است در
تاریخ ادیان که مبحثی شیرین و جالب توجّه میباشد. خدایانی که
ربالنّوعهای حاصلخیزی، نعمت، و فصلها میباشند دچار چنین سرنوشتهایی
میشوند. اغلب در کشورهایی که فصول تمام و متمایز هستند، این گونه
اعتقادات به وجود میآید، چون: مصر، یونان و مناطق بسیاری از آسیای کوچک و آسیای غربی. در مصر
اوزیریس Osiris ، در یونان دیونیسوس Dionisos در آسیای کوچک آتیس
Attis و در بسیاری از نقاط دیگر این گونه خدایان وجود دارند. هنگامی
که پس از بهار و رویش نباتات و گیاهان و شکفتگی طبیعت، پاییز و زمستان
فرا میآید و دشت خاموش شده و نباتات پژمرده و رخت زندگی از اندام
درختان بیرون میشود، این خدایان نیز به خوابی مرگ گونه فرو
میروند، و در واقع این قیاسی است که انسان از طبیعت برای خدایان
و خود مینماید و در اینجا نیز خدایان را به طبیعت قیاس کرده و برای
آنان مرگها و زندگیهایی دورانی قائل میشود، و بنابراین به هنگامی
که بهار فرا میرسد، طبیعت از خفتهگی به درآمده و زندگی از سر
میگیرد، خدایان نیز از خوابِ موقتِ مرگ بیدار شده و دگرباره زندگی
آغاز مینمایند.
۳-۲- اصولاً دربارهی زیگوراتها این پرسش پیش میآید که آیا این
ساختمانها چه نوع بناهایی هستند، آیا همچون هرمهای مصری، اهرامی
میباشند که عنوان
باستانشناسان اینک به این فکر شدهاند که در فرصتی مناسب نقبی به مرکز زیگورات بزنند تا شاید از این راهگذر و مشاهدات و ملاحظاتی که خواهند کرد، آگاهی حاصل نمایند که در مرحلهی اوّل یا طبقهی زیرین پرستشگاه چه مراسم و عباداتی انجام میگرفته است، و این برنامهی باستانشناسان هر گاه عملی شود، بیشک کمکی شایسته و بسیار مینماید به تاریخ ادیان که در پرتو آن مجهولاتی چند که دیرگاهی است در این زمینه باقی مانده، بر طرف میشود.
پس از شک و یقینهایی دربارهی اینکه زیگورات موردنظر و یا به طور اَعَمّ این گونه بناها یا زیگوراتها معابد و ستایشگاهها و یا مقابری بودهاند، مسئلهیی دیگر قابل طرح و اندیشه است که جنبهی نمادین و کنایهیی این بناها
را بیان میکند. در این مورد شکّی نیست که این بناهای بلند و
مرتفع، انگیزه و محرّکی داشتهاند و این انگیزه نیز جز خواست و
تمایل درونی انسان چیزی نبوده است، تمایل و آرزویی که به این
شکل در قالب هستی ریخته شده و موجب تشفّی و ارضای خاطر و
تمایلاتی شده است. خواست درونی انسان جز راه یافتن از عالم
پایین و جهان سفلا به جهان
و دنیای علیا چیزی نیست. آدمی همواره در این آرزو بوده است، منتها
این آرزو و تمایل در هر دوره و زمانی به شکلی تجلّی نموده است و در آن دوران این بناها که در حد خود آسمانسای بودهاند، رمزی بوده از این آرزوی طلایی و کهن بشری.
از دیدگاه کلمه و واژه نیز زیگورات چنین مفهومی را میرساند و پرده
از کنایه واپس میزند. اصل کلمه، سومری است که در «آشوری –
بابلی» Ziqquratu تلفّظ میشده و معنی آن « صعود به آسمان » بوده
است. این پندار یا توهّم میان آن مردم عتیق وجود داشته است که
خدایی که از فرازینگاه آسمان پایین میآید و نزول میکند، پیش از
آنکه موهبت دیدار و مجالست خود را بر بندگان به روی زمین ارزانی
دارد، در بلندترین نقطهی زیگورات فرود میآمده. روش این مردم کهن
زیاد نبایستی به نظر ما اعجابآور و شگفتیزا نمایان شود، چون میان
فکر آن مردمان و بنا کنندگان کلیساهای مرتفع قرون میانه و معابد
بلند دیگر نیز هیچ تفاوتی موجود نیست، این فکری بوده که همواره
آدمیان را به خود مشغول میکرده است، و نردبان یعقوب که پایهیی
بر زمین و سری به آسمان داشته، نه داستان دیروز است و نه افسانهی امروز، بلکه همواره این پندار وجود داشته و قدمتی دارد همپای عمر آدمی.
گِرد اینشوشیناک Inshushinak سرورْ خدایِ ایلامی را یک عدّه کهتر
خدایان فرا گرفته بودند که جای و مکانشان گرداگرد زیگورات در
غرفههای ویژهیی بوده است. این غرفهها نیایشگاههای خدایانی بوده
است که همچون نزدیکان رئیس و بزرگی، خانههایی اطراف کاخ او
داشتهاند. تاکنون «سال ۱۹۶۱» تعداد یازده نیایشگاه از زیر خاک، از
اطراف زیگورات بیرون آمده است که هر یک ویژهی خدایی بوده است
و به احتمالی بسیار نیایشگاههایی دیگر نیز در آینده از زیرِدستِ
کاوندگان بیرون خواهد آمد که کمک بسیاری مینماید به شناخت سلسله
مراتب خدایان و وظایف آنان و شیوهی پرستششان. در ایلام در
گوشهیی از معبد مربع، نیایشگاهی کشف شده است که دارای چهار غرفه
میباشد که هر یک به شکل مستقلی یک نیایشگاه است. قراین نشان
میدهند که این نیایشگاه متعلّق بوده است به دو – مِهتر خدای و دو
– ایزدبانو، چون در این نیایشگاه دو سکّوی قربانی وجود دارد که هم
قربانگاه است و هم جای تقدیم هدایا میباشد و معابدی که مختص یک خدا بوده است، بیش از یک سکّو نداشته و معمولاً نام و عنوان هر خدایی روی آجرهای نیایشگاههایشان نوشته شده است.
مذهب ستایش طبیعت، با خدایانی طبیعی
سفال،
طلا، نقره و مفرغ میباشد که به شکل ظروف و تندیسههایی ساخته
میشده است و قربانیها از گوسفند، بز و احشامی دیگر بوده. اغلب
حاجتمندان برای برآورد نیازمندیها و حاجات خویش، به عنوان رشوه و
باج از برای جلب رضای خاطر خدایا خدایان این قربانیها و هدایا را در
معبد، مقابل محراب خدای خود میگذاردهاند و از سویی دیگر این هدایا
به کیسهی فراخ کاهنانی که خزانهی معابد و درآمدهای خاصله از آن
را متعلّق به خود میدانستند، گردآوری و ضبط میشد و از برای آنان
زندگانی در کمال فراخی معیشت و رنگین سفرهیی فراهم میکرده است.
هرگاه درست بیندیشیم، بعد از گذشت حدود سه هزار سال از زمان، در
عقاید مردم متمدّن این زمان هنوز تغییر و تحوّلی ایجاد نشده است و
تودهیی عظیم از مردمان عصر ما هنوز به همانسان فکر میکنند که
نیاکانشان در سه هزار، چهار هزار و پنج تا شش هزار سال پیش از این
میاندیشیدهاند. هنوز همان مردمان وجود دارند، و همان معابد و همان
کاهنان به کار خود سرگرماند. علاوه بر جوامع متمدّن، الگو و ساخت
چنان روش و باور و اندیشههایی به صورت زنده و گویا، هنوز میان
اقوام ابتدایی در بسیاری از نقاط جهان
قابل مطالعه و کاوش است. مردم شناسان در بسیاری از فرهنگهای
اقوام بدوی که در آمریکا «سرخپوستان» زندگی میکردند، نیز میان
اقوامی که در استرالیا، اوقیانوسیه، آفریقا، آسیا – نیز میان اسکیموها
چنین باورها و عاداتی را که هزاران سال بر آنها میگذرد، تحقیق
کردهاند.
من باب مثال بایستی از ایزدبانویی نام برد به نام پینی کِر Piniker که مظهر آفرینش بوده است. نام این زن خدا در لوحهیی ذکر شده که کتیبهیی حاکی از پیمانی که میان شاهان ایلام و بابل منعقد شده است، متن آن لوحه بوده. تندیسهیی از این الاهه
در کاوشهای انجام شده به دست آمده است، در حالی که کودکی
شیرخواره را به آغوش دارد و این تندیسه در نیایشگاهی یافت شده که
ویژهی عبادت همین الاهه بوده است. در این نیایشگاه هدایایی بسیار یافت شده که در تأیید سمت و عنوان این زن خدا میباشد که مظهر آفرینش بوده.
در اطراف معابد بازارها، فروشگاهها و کارگاهها و صنعتکاران و
دورهگردانی بودهاند که نیازهای نذور را میساختهاند و از این راه
امرار معاش میکردهاند. بدون شک صنعتکاران و هنرمندانی چیرهدست و
توانا در حوالی معبد یا معابد سکنا داشتهاند که کارشان و درآمدشان
وابستگی داشته به قدرت هنری و صنعتیشان. این مردمان، مجسمهها
و ظروف سفالین، تندیسهها و ظروف نقرهیی و طلایی ساخته و این
اجناس اغلب به وسیلهی کاهنان به زیارت کنندگان فروخته میشده
است، چنان که امروزه نیز در بسیاری از جاها معمول است گرد
زیارتگاهها را صنعتکاران و پیشهورانی فرا گرفتهاند که کالاهایشان
تنها ویژهی برآورد نذور میباشد.
۳-۳- از روی هدایایی که به خدایان داده میشده، و روش ستایش و
نیایششان آشکار شده است که مذهب ایلامیان براساس ستایش طبیعت و
عناصر طبیعی استوار بوده و خدایانِ آنان، خدایان و ربّالنواهای
حاصلخیزیِ زمین و وفور نعمت و مردم کرهی زمین بوده است. هدایا
اغلب از