‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

مدعیان ذوالقرنین ( حتما بخوانید )

ذوالقرنین کیست؟

سلام به همه هم میهنان گلم

چند مطلبو تو این سایت دیدمو خوندم که یا ناقص یا اشتباه بوده یا اگه هم نوشتن بر اساس اطلاع رسانی اشتباه کتابهای چاپ جدیده.منم وظیفه دونستم که دوستان رو از اشتباه در بیارم و اطلاعات رو کامل کنم البته در حد توانم
چند نکته هست که باید بدونیم:ما همیشه مردمان روشنفکر و حقیقت جو بودیمو هستیم به نظرم راجبه هر کسی یا هر دینی حرفی زده میشه باید با تحقیق و کنجکاوی حقیقت رو از دل مطلب بیرون کشید.حالا چه راجبه دشمن چه راجبه قهرمانان ملی یا مذهبی

همه میدونن که در قران منظور از کلمه ذوالقرنین کوروش بزرگ است(به زعم ما)اما میدونستید که این کلمه چند مدعی دیگه داره؟
یقین دارم که میدونید.اما اینکه ما از سر تعصب و غیرتمون و بدون هیچ مدرک مستندی بیایم این حرفو بزنیم اشتباه و جاهلیه محضه

صبر کنین.جنبه داشته باشین.ما ایرانیا تا به نظر مخالف میرسیم طرفو طردش میکنیم بدون اینکه حرفاشو بشنویم یا بهش فکر کنیم.من اتفاقا با شما هم عقیده هستم و یقین دارم که ذوالقزنین همان کوروش بزرگ ایران زمینه

قصدم از زدن این تاپیک اینه که چند دلیل بهتون بدم که بتونین مخالف رو متقاعد کنین با اتکا به سندهای تاریخی
اول از همه میپردازیم به اینکه ذوالقرنین چیه و یعنی چی بعد به اسامیه کسانی که مدعیه ذوالقرنین هستند و در اخر اینکه مقایسه میکنیم که کی بیشتر به ذوالقرنین نزدیکتره

-ذوالقرنین یعنی چی و این لقب از کجا امده؟

خب ببینید بچه ها خیلی سریع میرم سر اصل مطلب:ببینید خیلی از مورخها و مفسرین نظریات گوناگون دادند بعضی میگویند
چون بر سر او دو گیسو بود و گیسو را به تازی قرن خوانند وبعضی میگویند چون بر سر او دو شاخ (تاجی که دو شاخ دارد)بود
بعضی هم میگویند چون دو قرن(در گذشته دو قرن قریب به سی سال بود) بزیست

که البته به نظرم این دو گیسو خیلی شباهت بیشتری داره تا بقیه چون تمامیه کسانی که ادعای ذوالقرنین دارن وجه مشترکشون گیسوهای بلندی بوده که به شکل مار پیچ و شاخ بالای سر خود می بستند.که اسناد تاریخی مثل بناهای تاریخی یا سکه های دوران حکومتشون این مطلبو حداقل در ظاهر ثابت میکنه.دوستان به یاد داشته باشید که ذوالقرنین مختص به خیلی از پادشاهان هستش حتی رضا شاه نمونه تاج ذوالقرنین رو واسه خودش ساخته.حتی بعضی پادشاهان یونانی و دیگر کشورها.اما ذوالقرنین اشاره شده در قران منظورش یک نفره که در ادامه بهش میرسیم.اگه کمی دقت کنیم کلاه قشقاییها و بختیاریها و ایلات ممسنی همگی نمونه ای از کلاه یا تاج ذوالقرنین هستش.بعضی قشقاییها این شعر منسوب به فردوسی رو اشاره به کلاه خود میدانند:

به سر بر نهاده کلاه دو پر به ایین ترکان پرخاشگر

--مدعیان ذوالقرنین


بعضی ذوالقرنین روضحاک میدونن(البدءوالتاریخ ج 3 ص 80)که این باید بر اساس دو مار رو شونه هاش باشه که شاید شبیه زلفه.

ابن اسحاق میگه مردی از مصر که اسمش:مرزبان ابن مدا بوده(البدءوالتاریخ)

ابوبکر عتیق نیشابوری:اسکندر بن قیصر الرومی بوده که به فرمان خدا کافرو به دین حق دعوت کرده و مردم بهش حمله میکنن و یک قسمت سرشو زخمی میکنن خدا اونو زنده میکنه(؟)دوباره حمله میکنن و نیمه دیگر سرشو زخمی میکنن و باز خدا اونو زنده میکنه و این دو نشونه از طرف خدا بر او بوده

مرحوم رحمتعلی شاه در طرائق الحقائق:به نقل از روضه المناظر تالیف ابی الولید شحنه نقل میکنه که:ذوالقرنین همان فریدون است که از نخستین پادشاهان ایران بود.البته تو همین کتاب از دانشمندای ایرانی نقل میکنه که:بعضی گمان میکنن که نوح همان فریدون است و فریدون ذوالقرنین است

مرحوم امیر توکل کامبوزیا که تو زاهدان زندگی میکرده و کتابخونه قابل توجهی داشت رساله ای نوشته راجبه ذوالقرنین که میگه:ذوالقرنین مذکور در قران همان تسن چی هوانک تی(دی) که یکی از بزرگترین پادشاهان چین بوده است(کتابشو دخترش سنبله کامبوزیا چاپ کرده)

ابو ریحان در اثار الباقیه میگه:برخی ذوالقرنین را مردی بنام اطرکس دانسته اند که بر صامیرس یکی از ملوک بابل خروج کرد و جنگید تا بر او پیروز شد و او را کشت و سرش را پوست کند و...و برخی گویند که منذربن ما السما(منذر بن امی القیس)ذوالقرنین بوده و اعتقادات عجیبی دارند و گویند که مادر او جن بود
بعضی نیز صعب بن همال حمیری را ذوالقرنین خوانده اند و هم گروهی ابوبکرشمر یرعش را این لقب داده اند و من گمان میکنم که این لقب را به پادشاهان یمن بهتر میتوان نسبت داد(اثارالباقیه چاپ اروپا ص 40)

به این همه مثال گزینه اسکندر مقدونی هم اضافه کنین البته تعداد کسانی که میگن اسکندر ذوالقرنین است کم نیست .دیدیم که هر کسی افتخار ذوالقرنین بودن رو به پادشاهان و اساطیر خودش نسبت داده.به جز تعداد انگشت شماری از مورخین که عادلانه تر به قضیه نگاه کردن و به خودشون نسبت ندادن.با این بررسی و این همه مدعی میریم که یه مقایسه ساده و مستند داشته باشیم.گرچه دلایل خیلی زیاد هست که اگه بخوام همه رو بگم اینقدر طولانی میشه که خوندنش از حوصله همتون خارجه.تا اینجا من یازده مدعی پیدا کردم که میتونست بیشتر هم باشه(فکر نکنم کسی رو جا انداخته باشم)

---ذوالقرنین کیست؟(مقایسه)

ذوالقرنین مذکور در قرآن کسی غیر از اسکندر چون صفاتشون دقیقا مقابل یکدیگه است.فیلپ با مادر اسکندر بواسطه سوءظنی که بهش داشت متارکه کرد و اسکندر رو نفی کرد و گفت فرزند او نیست پس چطور همون ذوالقرنین یاد شده میتونه باشه؟
طبری ذوالقرنین رو مسلمون(خداپرست)میدونه و میگه:و چنین گویند که هرگز ملکت این جهان"یک سر"کس را نبود مگر چهار تن را:دو کافر بودند و دو مسلمان.و آن دو که مسلمان بودند سلیمان و ذوالقرنین و آن دو که کافر بودند نمرود و بخت نصر(نبوکدنصر)

البته فراموش نشه که سکه هایی از اسکندر در دوران حکومتش هست که دو شاخ از بالای تاج او در اومده و اینکه گیسوی خود را بصورت شاخ در اورده که ممکنه واقعا لقب ذوالقرنین داشته باشه اما با روایات قران زیاد جور در نمیاد.اگه بخوایم مجسمه پاسارگاد رو واسه کوروش ملاک قرار بدیم بیشتر مصداق داره

شایان ذکره که بگم مرحوم ابوالکلام ازاد تحقیقات کاملی انجام داده و کوروش رو ذوالقرنین میدونه که البته بیشتر دانشمندان معاصر اون رو پذیرفتند.البته تاریخ حیات کوروش بزرگ (بطور منظم و دقیق و واقعی)واسمون روشن نیست.بیشتر اطلاعاتی که از زندگی کوروش بزرگ داریم مربوط به مورخان یونانی است که سالها بعد از کوروش زندگی میکردند.از کشوری بودند که فاصله زیادی تا پارس داشته از نظر تاریخ و فرهنگ و اداب کمتر مناسبتی داشته و علاوه بر اون تا اونجایی تاریخ رو ضبط کردند که مربوط به تاریخ یونان می شده و اینه که دوران کودکی کوروش(بدون توجه به افسانه های من دراوردی)"محل زندگی"وضع حکومت و سیاست فلات ایران"حکام و امرای قبلی کوروش و خیلی از اختصاصات ملی و مملکتی ما کلا مجهول مونده.بعضی از تاریخهای شرقی رو هم که بخونیم اسم کوروش تو بیشتر کتابهاشون هست اما منبع و ماخذ اصلیشون روایات یهودیان است که اونم از دیدگاه بنی اسراییل هستش.طبعا همچین روایاتی جنبه مذهبی هم داره که اغلب با اساطیر و افسانه آمیخته میشه و از نظر تاریخی مغشوش و درهم میشه.اما بازم میشه سر نخ بدست اورد

مشخصاتی که در قران برای ذوالقرنین امده است...

(و یسئلونک عن ذی القرنین))یعنی از تو درباره ذوالقرنین میپرسند













کسانیکه از حضرت رسول درباره ذوالقرنین سوال کردند یهود بودند.فرض بگیریم که صعب بن همال حمیری ذوالقرنین باشه"دلیلی نداره که یهود از احوال پادشاه یمن استفسار کنه.اگه بخوایم فرض کنیم که قریش ساکنین مکه از طرف خودشون همچین سوالی رو پرسیدند باید گفت خودشون به حد کافی از احوال سلاطین حمیری اطلاع داشتند که اگه اینطوری بود مسلما تو روایات عرب و احادیث ونقل از صحابه و تابعین اشاره میشد در صورتی که اصلا چنین روایتی نیست.
بعید نیست که پرسندگان مقصودشون عاجز کردن حضرت رسول در جواب بوده که در اینصورت از کسی می پرسیدند که عرب نباشه و الا جواب دادن از احوالات پادشاه یمن واسه عرب کار اسونی است
قران میگه در شرق و غرب فتوحاتی کرده و سدی اهنین درباره قوم یاجوج و ماجوج ساخته.تا حالا شهادت تاریخی درباره هیچ پادشاه حمیری نداریم که خیال فتوحات شرق و غرب و در سر داشته باشه یا سدی اهنی از خودش بجا بگذاره
اینکه بعضی پادشاهان حمیری جلو اسمشون((ذو)) بوده دلیل محکمی نیست.حتی توجه به ساختمان سد ((مارب)) هم بی نتیجه است چون جایی گفته نشده واسه مقابله با قومی بنا شده یا اهن بکار رفته باشه.بعلاوه قران یه جای دیگه از سد ((مارب)) نام برده که هیچ شباهتی با سد ذوالقرنین(داریال) نداره

ابو علی سینا احتمالا اولین کسی است که باین نکته در ((شفا)) وقتی داره از صفات ارسطو صحبت میکنه"اشاره میکنه و میگه:ارسطو معلم اسکندر بوده که قران از او به عنوان ذوالقرنین یاد کرده است.امام فخرالدین رازی هم که طبق عادت تایید میکنه و خلاف این عقیده رو رد میکنه در صورتی که اسکندر در تمام عمر خود سدی که شهرت داشته باشه رو بنا نکرد و با شکست خورده ها و دشمن همچین مهربون و دادگر نبوده.تاریخ زندگی اسکندر تمام و کمال ثبت شده و جای شکی نیست که ذوالقرنین نمیتونه باشه حتی مورخین یونانی اشاره ای به بنای سد اهنین نکردند(اگه شما پیدا کردید به منم نشون بدید)

تاریخ یهود درباره تصور شخصیت ذوالقرنین

تو این قسمت اینقدر مطلب زیاده که واقعا خلاصه کردنش سخته.اما هر جا قانع نشدین یا سوالی داشتین حتما بپرسین چون زیاد جزئیات رو اشاره نکردم

مجموعه اسفاری که کتاب مقدس رو تشکیل میده دو قسمت هستش:قسم قدیم موسوم به ((عتیق)) و قسم جدید.اسفار عهد عتیق مربوط به قبل از مسیح هستش
این داستان معروف به ((سفر دانیال))هست که رویای دانیال که حاوی خبر ازادی یهود است در سال سوم سلطنت پادشاه((بیلیش فر)) واقع شده و در باب هشتم این کتاب میگوید:در این رویا دیدم که قوچی در کنار رود ایستاده و دو شاخ بلند دارد"این دو شاخ یکی به طرف پشت او خم شده بود و دیگری به جلو.قوچ با دو شاخ خود غرب و شرق و جنوب را شخم میکرد و میکند.هیچ حیوانی نبود که با او مقابله کند بنابر این هر چه میخواست میکرد.در همین حیال که من در فکر انجام کار این قوچ بودم متوجه شدم که یک بز کوهی از طرف مغرب در حالی که زمین را با شاخ خود میکند پیش امد.میان پیشانی این بز یک شاخ برگ و عجیب کاملا پیدا بود.کم کم بز کوهی به قوچ دو شاخ((ذوالقرنین))نزدیک شد و سپس خشمناک بر او تاخت و در این حمله دو شاخ او را شکست و قوچ دو شاخ در برابر او از مقاومت عاجز ماند.کسی هم نبود که قوچ را از چنگالش رهایی دهد(سفر دانیال8-1)

همین کتاب رویای دانیال رو اینجوری تفسیر میکنه:قوچ ذوالقرنین نماینده اتحاد دو کشور ماد و پارس است.یکنفر پادشاه قوی بر این دو کشور حکمرانی میکند بطوری که هیچ دولتی قادر به مقاومت در برابر او نخواهد بود اما بز کوهی یک شاخ که بعد از قوچ پیدا شده مقصود از ان مملکت یونان است و شاخ برجسته میان پیشانی او دلالت بر اولین پادشاه ان سرزمین است(19-22)

چیزی که لازم به ذکر هستش اینه که کلمه ((قرن)) در زبان عربی و عبری هر دو یکی است و وصف این قوچ که به عربی ذوالقرنین میشه در زبان عبری((لوقرانیم))اومده که همون ذوالقرنین هستش
پس از پیشگویی دانیال بعد از چند سال کوروش که یونانیان((سایرس))و یهودیان((خورش)) می نامند ظهور کرد.وضع فتوحات کوروش بزرگ هم که واسه همه مشخصه نیاز به توضیح نداره که با پیشگویی دانیال مطابقت داره.همچنین اتحاد پارس و ماد و تشکیل امپراتوری واحد.

در کتاب ((عزرا)) راجب کوروش و اینکه فرستاده خداست بی نهایت مطلب وجود داره و یهودیان کلا کوروش(خورش) را مسیح خود میدونند.یک مورد مهم اون هم اینکه یه جا کوروش به عقاب شرق تشبیه شده و اینطور نوشته:{هان!نگاه کنید.من عقاب شرق را فرا خواندم.من این مرد را که از سرزمین دور می اید و خشنودی مرا فراهم میکند فرا خوانده ام(11:46)}

مجسمه کوروش بزرگ

بیایم تورات و کتابهای مقدس و مورخین رو یکم بذاریم کنار.دلیل دیگه ای که ما رو مطمئن میکنه مجسمه کوروش بزرگ است
این مجسمه سنگی نزدیکی های پایتخت ایران باستان((استخر)) نزدیک سواحل رودخونه((مرغاب)) بنا شده بوده.اولین کسی که مجسمه رو پیدا کرد ((جیمس موریر))بود. نوشته ها و اسناد مجسمه کاملا ثابت میکنه که متعلق به کوروش بزرگ هستش و در همون زمان هم همه مطمئن شدند.تندیس مذکور به قامت یک انسان معمولی است که کوروش رو نشون میده.دو طرفش بال داره که مثل بالهای عقاب هستش و روی سرش دو شاخ بصورت شاخ قوچ وجود داره.لباس انسان از همون لباسهای پادشاهان ایران و بابل است که در بقیه مجسمه های انها دیدیم.ایا دو بال مجسمه گویای همان سفر((یشعیاه))در کتاب عهد عتیق نیست که میگه:عقاب شرق را فرا خواندم"فرا خواندم این مرد را که از راه دور می اید...(باب46 ایه 11)

برمیگردیم به قران و بررسی اتقاقات تاریخ

مسلما منظوراز ((مغرب الشمس)) جهتی است که در اون غروب خورشیده که طبیعتا همچین جایی وجود نداره پس از این نظر کل جملاتی که در ((مغرب الشمس))و((مطلع الشمس)) داره باید به مغرب و مشرق ترجمه بشه
مثلا تو کتاب ذکریا خدا میگه:بندگانم را از سرزمینی که خورشید از انجا بر می اید و سرزمینی که خورشید در ان فرو میرود نجات میدهم(باب 8 ایه 7)منظورش اینه که مردم بیت المقدس رو از چنگ مصر و بابل نجات داده.با نگاه به نقشه میبینیم که مصر برای فلسطین حکم مغرب و بابل حکم مشرق رو داره

اولین کاربزرگ در مغرب صورت گرفته.اینجا مسلمه که اولین هجوم کوروش بزرگ متوجه لیدی بود که در جنوب اسیای صغیر واقع شده.پس اگه از ایران شمالی به طرف اسیای صغیربریم از هر سمتی به مغرب میریم.هرودوت که پدر تاریخ جهانه این جنگهارو مفصلا شرح میده و نحوه شکست خوردن کرزوس رو میگه و به این شکل پایتخت لیدی میفته دست کوروش و کلا ازدریای سیاه تا دریای شام بتصرفش در میاد.کوروش بزرگ همچنان پیش رفت تا به اخرین نقطه مغرب یعنی به ساحل دریا رسید و اینجاست که کوروش دیگه نمیتونه جلوتر بره.همچنانکه 12 قرن بعد پای((موسی بن النصیر))تو سواحل شمالی افریقا از رفتن باز میمونه.پس کوروش چون نمیتونسته از روی امواج دریا رد شه ایستاده پس تو ساحل دریاست که میشه دید خورشید ارم اروم تو دل دریا غروب میکنه و این نقطه بلا شک همون منظور مغرب الشمس رو میرسونه

حالا بیایم نقشه سواحل غربی اسیای صغیر رو بذاریم جلومون.تو نقشه میبینیم که ساحل به خلیجهای کوچک منتهی میشه مخصوصا نواحی ازمیر که دریا تقریبا مثل یه چشمه بزرگه.سارد نزدیک ساحل غربی بوده و زیاد از ازمیر فاصله نداشته اینجا میتونیم بگیم گوروش بزرگ پس از تصرف سارد به نقطه ای از سواحل دریای نزدیک ازمیر میرسه و اونجا متوجه میشه که دریا که صورت چشمه بخود گرفته و اب هم از گل و لای ساحل تیره به نظر میرسه و با توجه به کرویت زمین و انحنای سطح اب میشه غروب خورشی رو دید.و الا خورشید که جای معینی غروب نمیکنه.قران هم درین باره میگه(وجدها تغرب فی عین حمئه))یعنی:چنین دید که خورشید در محلی که اب ان تیره رنگ بود فرو میرفت

حالا میریم مشرق.قدم دوم ذوالقرنین مشرق الشمس یعنی محلی که خورشید غروب میکنه بوده.هرودوت و کتزیاس هر دو از اقدام کوروش پس از فتح لیدی و قبل از فتح بابل برای خواباندن شورشهای مشرق کرد"نام بردند.این دو مورخ میگویند:طغیان بعضی قبایل وحشی در بیابان شرق کوروش رو وادار به حمله به مشرق کرد.این حرفشون با قران مطابقت داره که میگه(حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا))یعنی: وقتی به انتهای شرق رسید دید خورشید بر قومی میتابد که حتی وسایلی برای حفظ خود از تابش ان ندارند

یعنی این طایفه از قبایل کوچ نشین بودند که تو شهرها خونه نداشتند.قدم سوم حمله به منطقه کوهستانی شمال و جلوگیری از خرابکاری قومی بنام یاجوج و ماجوج و بنای سدی است که حدود دریای خزر شروع میشه و به کوههای قفقاز میرسه.بین دو کوه دره ای هست که سد اونجا بنا میشه

قران میگه : ((حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا))یعنی: قومی کوهستانی و وحشی بودند که از مدنیت و فهم و سخنگویی نصیبی نداشتند

حالا بیاین یکم با نقشه بریم جلو و جغرافی درس بدیم

در مشرق قفقاز دریای خزر راه عبور به شمال رو سد میکنه.در مغرب دریای سیاه مانع از عبور به سمت شماله.وسط این دو دریا هم سلسله جبال بسیار بلند و مرتفعی هست که در حکم یه دیوار طبیعی بین جنوب و شمال محسوب میشه.قبائل شمال برای هجوم بنواحی جنوب هیچ راهی نداشتند جز تنگه ای که میان رشته کوهها وجود داره.نه تنها مردم قفقاز با ساختن این سد از هجوم قبائل راحت میشدند بلکه نواحی اسیای غربی و شمال مصر هم از اسیب اونها در امان بودند

به نقشه که نگاه کنیم اسیای غربی پایین دریای خزر هستش و دریای سیاه بالای اون قرار داره و کوههای قفقاز هم بین دو دریا دیواری سد مانند ایجاد کرده که خیلی طولانیه که هیچ خللی بهش وارد نمیشه و کوروش بزرگ با بنای سدی اهنین اونجا رو استحکام داد و در حقیقت دروازه اسیای غربی و نواحی شمالی رو قفل کرد

اما طوائفی که کوروش یافت و گفته میشه دور از تمدن بودند احتمال داره همون قومی باشند که مورخین یونانی بنام((کوسّی)) خوانده و داریوش در کتیبه خود به ((کوسیا)) از اونها نام میبره

اوصاف اخلاقی ذوالقرنین که در قران یاد شده

اول از همه عدل و داد و رعیت نوازی است
قران میفرماید : سرنوشت این قوم در دست توست تو میتوانی انان را مجازات کنی یا اینکه ببخشی و به نیکی گرایی(مقصود از این طایفه همان قومی است که بی دلیل به کوروش حمله بردند و نتیجه نگرفتند و کوروش فاتح شد.
ذوالقرنین چه کرد؟ به مردم گفت بلکه عملا ثابت کرد : (( من از انان که میل ستمگری و ستمکاری دارند نیستم کسی که ظلم کرد سزای او ظلم خواهد بود و عذابی شدید خواهد دید اما کسی که ایمان اورد و عمل نیکو کرد سزای او نیکی است و در کار او گشایشی حاصل)) و به این صورت مغلوبین ظالم را میبخشد و میگوید : اگر پس از این کسی بدی کرد بد خواهد دید

مورخین یونان عموما عقیده دارن که کارهای کوروش پس از فتح لیدی نه تنها توام با داد و دادگستری بود بلکه بسی بالاتر از ان مینمود.هرودوت میگوید : کوروش فرمان داد که لشگریان جز با سپاهیان دشمن با هیچ کس با اسلحه روبرو نشوند.فراموش نکنیم که پیروزی کوروش بزرگ یک شکست عظیم برای خدایان یونان بود که به کرامات انان اطمینان داشتند.

اسکندر که از چشمه پرورش ارسطو اب خورده بود شکی نیست که فاتحی بزرگ محسوب میشد اما گوشه ای از زاویه اخلاق و انسانیت رو گشود؟ کوروش ارسطو و معلم اولی نداشت بجای مکاتب بشری مکتب طبیعت اون رو پرورش داد
عمر فتوحات اسکندر با عمر خودش به پایان رسید اما پایه هایی که فتوحات کوروش در دیگر کشورها گذاشت دو قرن کامل برای فرزندانش حکومتو نگه داشت
هنوز نفس اخر اسکندر از دهنش خارج نشده بود که کشورش به چند پاره تقسیم میشه اما روزی که کوروش چشم از جهان بر بست هنوز کشورش مستعد توسعه و تقویت بود.فتوحات او به مصر نرسیده بود که پسرش دره نیل رو گشود و یک امپراتوری بزرگ جهانی پدید اومد که دنیای قدیم نظیرش اون رو نشون نمیده
1-کسیکه درباره او از حضرت رسول میپرسند قبلا به ذوالقرنین معروف بوده یعنی این لقبو قران بهش نداده"کسانی که پرسیدند خودشون این لقبو بهش دادند اینجاست که قران میگه 2-خداوند کشوری رو بهش میده و وسائل حکمرانی و سلطنت رو واسش فراهم میکنه 3-کارهای عمده اش سه تاست: اول اینکه در غرب تا انجا که به حد مغرب رسیده است و انجا که خورشید غروب میکند به چشم دیده است.دوم اینکه در جنگ مشرق تا انجا رسیده است که دیگر جز صحرایی خشک و بدون ابادی ندیده است.سوم که شاهکار اوست رسیدن به تنگه و دره ای صعب العبور بوده که از ورای ان عده ای مرتب به ساکنین اون منطقه هجوم می اوردند و غارت میکردند 4-سلطان(ذوالقرنین)در برابر هجوم این قوم سدی بنا میکند 5-این سد نه تنها از سنگ و اجر بوده بلکه اهن و پولاد زیادی توش بکار رفته که کاملا از هجوم قبایل جلوگیری میکرده 6-پادشاه عادل و رعیت نواز بوده و از خونریزی جلوگیری کرده و قوم مغلوب رو ازار و قتل عام نمیکرده(فتح بابل) 7-به مال و اندوخته دنیا نیاز نداره و حریص نیست که حتی مغلوبین خواستند برای بنای سد پول فراهم کنند از گرفتن پول ابا کرد و گفت:خداوند مرا از مال و اندوخته شما بی نیاز ساخته است فقط به نیروی بازوی خویش مرا همراهی کنید تا سدی اهنین در برابر دشمن بنا کنیم

سو استفاده ترکیه از نام امپراتوری هخامنشیان

خبرگزاری میراث فرهنگی نوشت:
ترکیه در روزهای اخیر با انتشار اخباری مبنی براینکه این کشور جزوی از امپراطوری هخامنشیان بوده است، گردشگر جلب می کند. این در حالی است که ایران با اینکه پایتخت هخامنشیان بوده، از جلب گردشگر از کشور همسایه خود ترکیه به شدت عقب افتاده است.
چندی پیش خبری منتشرشد مبنی بر اینکه یک شهر باستانی از دوران هخامنشی و تمدن بابل در جنوب شرقی ترکیه کشف شد. گفته می شد این شهر و آثار به جای مانده از آن در خرابه‌های چند هزار ساله دارا در کنار شهر ماردین واقع در منطقه جنوب شرقی ترکیه پیدا شده است.
با این وجود در ادامه خبر منتشر شده هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه چه کسان روی این منطقه کاوش کرده اند و این حکم قطعی پیدا شدن یک شهر هخامنشی چگونه صادر شده است، ارائه نشده بود، به همین دلیل نیز بسیاری از کارشناسان و باستان شناسان با واکنش به این خبر آن را اقدامی تبلیغاتی برای جلب گردشگران ایرانی به این استان شرقی ترکیه دانستند.
یکی از کسانی که در همان روز ها به این خبر واکنش نشان داد رضا مرادی غیاث آبادی، کارشناس میراث فرهنگی بود، او در اعتراض به انتشار این خبر آن را اقدامی از سوی فروشندگان آثار عتیقه اعلام کرد، غیاث آبادی همچنین از مکاتبه خود با دو تن از اساتید دپارتمان باستان‌شناسی دانشگاه آرتوکولوی ماردین خبر داد و گفت سراغ این کاوش را از انها گرفتم آنها نیز در جواب گفته اند در «دارا» هیچ عملیات حفاری جدیدی در دست انجام نیست و در نتیجه به نتایج جدیدی نیز منجر نشده است. آنان همچنین بر داده‌های قبلی تأکید کردند که بر اساس آخرین مطالعات، دارا یک شهرک نظامی رومی است که برای مقابله با هجوم نظامی ساسانیان ساخته شده است.
اما آنگونه که نقشه های باستانی نشان می دهد، دامنه امپراطوری ایران در زمان هخامنشیان فراتر از آناتولی و تا مرزهای روم بوده است، نقشه هایی که نشان می دهد ترکیه امروزی بخشی از سرزمین های تحت امر شاهان هخامنشی بوده است،
دکتر شاهرخ رزمجو ، باستان‌شناس متخصص دوره تاریخی هخامنشی و پژوهشگر موزه ملی بریتانیا، درباره این مسئله ، می گوید: مناطق اسیای صغیر و اناتولی که امروزه به نام کشور ترکیه ی کنونی شناخته می شود، بخش مهمی از امپراطوری هخامنشی بودند و هخامنشیان استان های مهمی را در این منطقه داشتند، به عنوان مثال سارد مرکز مهمی در این بخش بود و شهرهای مهم دیگری نیز در این منطقه وجود داشت، شهرهایی مانندداسکیلیون ، که مرکز حکومتی مهمی در دوره هخامنشیان بود، داسکیلیون در نزدیکی استانبول امروزی واقع شده است، همینطور شهر کاپادوکیه و اپیسوس و گوردین و بسیاری مراکز دیگر در این دوره از مراکز مهم هخامنشی در این منطقه به شمار می رفت.
هرچند که بر اساس گفته های رزمجو ترکیه زمانی جزو مهمترین بخش های امپراطوری هخامنشی بوده است اما به نظر می رسد که ترک ها با تاکید بر این قضیه با خبرهایی که حتی می تواند جعلی باشد، تنها یک قصد دارند و آن جلب گردشگر و درآمدزایی است. این در حالی است که ایران، سرزمینی که پایتخت هخامنشیان بوده است، کم کم دارد از انتخاب گردشگران فرهنگی در سراسر دنیا حذف می شود.
__________________
در نبرد با تاریکی شمشیر نمیکشم بلکه چراغی می افروزم . (
زرتشت )

داستانی از مهر کوروش

لشکر ایران آماده جنگ می شد و سواران پا بر رکاب اسب با شور و اشتیاق آماده فرمان حرکت بودند تا افتخاری دیگر برای ایران رقم زنند. باز دستی به ستم دراز شده بود و مردمی از کوروش یاری خواسته بودند. آنگاه که شاه ایران موضوع حمله به امپراتوری ایران و کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از زنان و کودکان مظلوم را شنید، نتوانست ساکت بنشیند و تنها با تکیه بر مسند قدرت دستور اعزام نیرو صادر کند او خود لباس رزم پوشید تا به مردم بی پناه کمک کند و باز دید گروه بسیاری از جوانان و پیران سرزمین ایران پشت سرش به صف ایستاده اند تا یاریش کنند.
کورش پادشاه عادل ایران از نزدیکان خداحافظی کرد سوار بر اسب شد تا باز به راهبری سپاه ایران بپردازد. هنوز دستور حرکت صادر نشده بود که فریاد شادی و خنده از گوشه ای از سپاه بلند شد کوروش کنجکاو شد تا علت را بداند یکی از نزدیکان خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا آورده و گویا خبر تولد نوزادان تازه به پدرشان رسیده است.

داستان کوروش وباربد

کمبوجیه و بردیا دوقلوهای کورش بزرگ بر اثر شیطنتهای بچگانه در بازی با دوستانشان زخم برداشته بودند و ناله می کردند. خیلی زود باربد ، پزشک کهنه کار و کهنسال پاسارگاد بالای سر بچه ها حاضر شد و زخم هر دو را بست. حال و روز بردیا بهتر بود اما کمبوجیه احتیاج به جراح داشت. باربد این پا و آن پا می کرد و اقدامی انجام نمی داد عرق بر پیشانی داشت و با رنگ پریده کناری ایستاده بود. هیچ کس حرفی نمی زد همه تعجب کرده بودند. کاساندان همسر کورش که پزشک را در کار خود مردد دید شتابان نزد کورش رفت و از باربد شکایت کرد. کوروش بزرگ که کاهلی را در کار باربد باور نداشت خیلی زود خود را بالای سر بچه ها رساند.
بردیا آرام گرفته به خواب رفته بود اما کمبوجیه ناله می کرد و از درد به خود می پیچید همه نگران او بودند. قلب کورش بزرگ فشرده شد به سمت باربد رفت دست بر شانه اش گذاشت و گفت:
- دوست من نمی خواهی پسرم را مداوا کنی! نکند نمی شود.....
باربد نگذاشت سخن کورش پایان یابد چاره ای نداشت باید حرف می زد به گریه افتاد زانو زدو گفت:
- پادشاها نمی توانم اگر دست به کارد تیز ببرم جان شاهزاده به خطر می افتد نگاه کنید دستان من می لرزد. خواهش می کنم هر چه زودتر پزشک دیگری خبر کنید.
کورش خیلی زود دستور آمدن پزشک دیگری را دادو از باربد خواست روز بعد به دیدارش برود کار درمان کمبوجیه پایان یافت و حالش رو به بهبودی رفت.

فردای آن روز باربد پزشک با دلشوره و ناراحتی به دربار رفت خجالت می کشید با کورش روبرو شود. او سالها پزشک مخصوص شاه بود و مورد مهر او قرار داشت اما حالا که نیازمند دانشش بودند نتوانسته بود برای شاهزاده کاری انجام دهد. از دربان اجازه ملاقات گرفت و چند لحظه بعد نزد کورش رفت. شاه ایران بادی دن او از جا بلند شد و چون همیشه با لب خندان به پیشبازش رفت. دستش را گرفت روی تخت کنار خود نشاند و گفت:
- خدا را سپاس حال بچه ها رو به بهبودی است دیروز نگرانی من آنها بودند و امروز تو دوست من. گفتی دستانت می لرزد چرا؟
- شاها نشانه های پیری است. چند هفته ای می شود که نمی توانم مثل گذشته کار کنم زود خسته می شوم و دستانم بی حس می شود. دو سه روز است که دستانم می لرزد می ترسم کارد در دست بگیرم و بیماران را جراحی کنم.
- چرا تا کنون حرفی نزدی؟
- می ترسیدم کارم را از دست بدهم. کورش بزرگ شما به مهربانی و انسان دوستی معروفید به خدا سوگندتان می دهم نگذارید بیکار شوم.
- خداوند همه را یاری می کند دوست من نگران نباش ولی مشکل اینجاست که اگر دستت بلرزد جان بیماران به خطر می افتد.
- اگر کارم را از من بگیرید جان نوه هایم به خطر می افتد.
- چگونه
- شاها خداوند به من دو پسر داد که هر دو در جنگ با دشمنان ایران کشته شدند. از آن دو پنج نوه دارم که جز خانه من سرپناهی ندارند. خرج خوراکشان با من است اگر کار نکنم از گرسنگی خواهند مرد. هیچ کدام از دهسال بیشتر ندارند. شاها اگر مردم بفهمند دست من هنگام جراحی می لرزد....
باربد نتوانست حرف بزند و به گریه افتاد. کورش دلگیر و ناراحت سرش را پائین انداخت انگار خجالت می کشید نمی دانست در برابر پیر سپید مویی که سالها عمرش را پای مداوا کردن هموطنانش گذاشته و تنها فرزندانش را برای ایران فدا کرده چه بگوید. پزشک پیر شده بود و ناتوان ولی باید کار می کرد و شکم نوه های کوچکش را سیر می کرد. کورش از جا بلند شد و قدم زد.
مسئله پیچیده ای بود ولی باید به گونه ای آن را حل می کرد. چند روزی طول کشید تا تصمیم آخر را گرفت جلسه ای تشکیل داد و با بزرگان ایران سخن گفت و آنچه را می خواست انجام دهد بیان کرد همه از تصمیم شاه خرسند شدند.
کورش باربد را احضار کرد و به او خبر داد برای حفظ جان مردم دیگر نباید به کار پزشکی ادامه دهد. ناراحتی باربد چند لحظه بیشتر طول نکشید تصمیم کورش نور امید در دل او پاشید. شاه گفت:
- تصمیم گرفتیم نه تنها در پزشکی بلکه در همه شغلها وقتی افراد به سنی رسیدند که حس کردند کارایی ندارند آن را رها کنند و به ما خبر دهند. به ازای سالهایی که به ایران و مردم خدمت کرده اند پول دریافت می کنند و این کمک ما تا پایان عمر آنها و تا زمانی که زن و فرزندشان قادر نیستند برای خود درآمدی داشته باشند ادامه پیدا می کند.
خوشحالی باربد زمانی بیشتر شد که کورش گفت:
- علاوه بر حقوقی که برای خدمت چندین ساله ات می گیری جوانانی را در اختیارت می گذاریم که به پزشکی علاقه دارند دانشت را به آنها بیاموز.
و اینگونه کورش بزرگ قانون بازنشستگی را برای نخستین بار در ایران زمین به اجرا در آورد.

سخنان بزرگان درباره ی کورش

● افلاطون (۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد):
پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند. در زمان او (کورش بزرگ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردند. از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی می کرد و به آنان اندرز می داد. آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.



● گزنفون (۴۴۵ پیش از میلاد):
مهمترین صفت کورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند می کرد. این رسوم و دینداری آنان هنوز در زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل می شود. از صفت های برجسته دیگر کورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در این باره فکر کردیم که چرا کورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود. سه دلیل را برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از کودکی بوده است.
کورش نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش بود. او دوست انسانها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کورش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی دهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود. او برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار می گرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملتهای مغلوب را شیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کورش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ، بزرگترین، بخشنده ترین، پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.



● هرودوت ( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد):
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند. از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود. کورش سرداری بزرگ بود. در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش می نمودند. سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال می کردند.



● ویل دورانت :
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستانهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.



● ویکتورهوگو:
هم چنان که کوروش در بابل عمل کرده بود ناپلئون نیز آرزو داشت از سراسر جهان یک تاج و تخت بسازد و از همه مردم گیتی یک ملت پدید آورد.



هارولد لمب (دانشمند امریکایی) :
در شاهنشاهی ایران باستان که کورش سمبول آنان است آریایی ها در تاجگذاری به پندار نیک گفتار نیک کردار نیک سوگند یاد می کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان. که این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.



● پاپ کلمنت پنجم(در وصف کورش بزرگ):
برای ما همین قدر که تو جانشین عادل هستی کافی است که ترا با نظر احترام بنگریم.



● پرفسور ایلیف انگلیسی:
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کورش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.



● دکتر هانری بر( دانشمند فرانسوی) :
این پادشاه بزرگ یعنی کورش هخامنشی برعکس سلاطین بی رحم و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.
ژنرال سرپرسی سایکس(ژنرال، نویسنده، و جغرافیدان انگلیسی) (پس از دیدار از آرامگاه کورش بزرگ):
من خود سه بار این آرامگاه را دیدار کرده ام، و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آنجا بکنم، و در هر سه بار این نکته را یاد آورده شده ام که زیارت آرامگاه اصلی کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم که آیا برای ما مردم آریایی (هند و اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیادگذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد.



● کنت دوگوبینو فرانسوی :
شاهنشاهی کورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد. نیکلای دمشقی کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.



● پرفسور کریستن سن( ایران شناس شهیر) :
شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه “جوانمرد” بوده است. این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده. در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سر لوحه دولتش بوده. که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.



● آلبر شاندور فرانسوی :
کورش یکسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود. برای کسی که دشمن خودش بود. او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی که ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود. او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد. در همین حین کتیبه های شاهان همزمان او حاکی از برده داری و تکه تکه کردن انسان های بی گناه و بریدن دست و پای آنان خبر می دهد.



● پرفسور گیریشمن :
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کورش سرداری بزرگ و نیکوخواه بود. او آنقدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که سرزمینشان بوسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خوانند.



● کنت دوگوبینو (مورخ فرانسوی):
تا کنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کورش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد. من باور دارم که اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده اند کورش در صدر آنها قرار دارد. تا کنون کسی در جهان بوجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتابهای ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد در تاریخ آن زمان که انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.



● کلمان هوار :
کورش بزرگ در سال ۵۵۰ قبل از میلاد بر اریکه پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود کرد. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. وی پیرو دین یکتا پرستی مزدیسنا بود. ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود.



● اخیلوس (آشیل) شاعر نامدار یونانی (در تراژدی پارسه):
کورش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.



● بوسویه(سیاستمدار وشاعر فرانسوی)( ۱۷۶۸ ۱۸۴۸ میلادی):
ایرانیان از دوران حکومت کوروش به بعد عظمت و بزرگواری معنوی خاصی را اساس حکومت خود قرار دادند براستی چیزی عالی تر از آن وحشت فطری نیست که ایشان از دروغ گفتن داشتند و همیشه آن را گناهی شرم آور می دانستند



● مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی :
کورش همان ذوالقرنین قرآن است. وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردمان ایران و جهان هدیه داد. سنگ نگاره او با بالهای کشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد.



● دیودوروس سیسولوس (۱۰۰ پس از میلاد):
کورش پسر کمبوجیه و ماندان در دلاوری و کارآیی خردمندانه حزم و سایر خصایص نیکو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میکرد. پارسیان او را پدر می خواندند.
.


● فرانسوا شاتوبراین نویسنده بزرگ فرانسوی :

کوروش بزرگ که تاج پادشاهی ماد و پارس را بر سر نهاده بود بزرگترین امپراتوری دوران کهن را بوجود آورد ولی اداره این امپراتوری را بر اساس حکومت مطلقه قرار نداد،زیرا نیمی از قدرت به شورایی تعلق داشت که قسمتی از مقام سلطنت را تشکیل می داد.از لحاظ عدل و قوانین که او برای حکومت وضع کرد و بعدا قوانین قضایی حکومتی ایران شد ، قوانین بی آلایش بود.

__________________
در روزگاری که لبخند آدمها به خاطر شکست توست برخیز تا بگریند ( کوروش کبیر)