‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

گفتگوی کوروش با خدا

روزی شه شاهان ما در یک نیایش با خدا
گفتا به پاس کار من اندیشه ی پر بار من
روزی مرا فرصت بده روح مرا مهلت بده
تا بنگرم خاک وطن آن سرزمین پاک من
گفتا خدا به شاه ما ره بر تو بادا هر کجا
کردی جهان را شادمان اینک تو و این هم جهان
کوروش اهورا را ستود جز شوق پارس در او نبود
با یک فرشته شادمان آمد به سوی این جهان
ناگه که او آهی کشید جز آب و نم چیزی ندید
گفتا چرا خا ک تنم اینگونه گشته غرق نم
ویرانی خاکم زچیست فرشته هم آرام گریست
کوروش به او گفتا مرا با خود ببرتا هر کجا
تا بنگرم پورنان من هستند نگهدار وطن
با یک نظربرشهر خود کوروش کمی افسرده شد
جز مهدی وعبدالوحید عباس و سجاد و سعید
نامی ز پوران نشنید آهی ز دل آنجا کشید
گفتا که این گویش زچیست عباس و عبدالله کیست
فرشته بنشست و گریست گفتا که اینها عربیست
بعد از تو ای شاه جهان ایران به دست تازیان
ویران و یکصد پاره شد نسل توهم آواره شد
گوروش برآشفت و شکست که نسل من آواره گشت
قومی به ما ها چیره شد افکار انسان تیره شد
پس شاه شاهان را چه شد آن سرفرازان را چه شد
اینک تو بر من کن روا تصویر ایران مرا
کوروش که تا آن را بدید ناگه زدل آهی کشید
گفتا که این خاک من است این نقش ایران من است
پس شرق و غرب آن چه شد آن هند وآن یونان چه شد
اینک مرا با خود ببر به سرزمین های دگر
تا بنگرم همچو قدیم فخرو شکوه عالمیم
گوروش در آفاقی دگر با خرقه پوشی رهگذر
گفتا که من هم دم به دم از خاک ایران آمدم
آن رهگذر گفتا جوان تویی تروریست جهان
گوروش زدل آشفته شد از این ولایت خسته شد
گفتا که ای دادار من این نیست آن خاک وطن
خسته ام و بی همسفر مرا از این دنیا ببر

شاهنشاهی پارت

تمدن و حکومت پارت ها
پارت. پارث. پَرثَوَ. نام خراسان کنونی، یکی از خترپت‌نشینهای هخامنشی. در زمان سلوکیان، دولت اشکانی در این ناحیه تشکیل شد و بقایای نفوذ جانشینان اسکندر را از ایران برانداخت. این ایالت از شمال به دهستان و از مشرق به هری یا آریاو از جنوب به کارامانی (کارامانیا - کرمان امروزی) و از مغرب به ماد محدود بوده‌است. پارتهای آریایی تیره یی از قوم سکایی داهه توسط ارشک (اشک) وبرادرش تیرداد که از باختر به شمال غرب آن پارتیه رفته بودند در (۲۵۰ ق م) امپراتوری مقتدری را در آنجا (پارتیه) اساس گذاشتند و در اندک زمان دولت یونان باختری تحت فرمانروایی دیودوتس را در حوزه بلخ به سقوط مواجه ساخته اورا به جنوب راندند و همه باختر را تحت سلطه خود در آوردند. در همین آوان زبان اوستایی در باختر البته به گونه تحول یافته آن متداول بوده است, حتی اکـثر دانشمندان وجود اوستا را در نیمه دوم عصر پارتها تایید میکنند؛ چنانکه به اساس بعض مدارک و اسنادی که از نیسایا مرکز اولیه پارتها به دست آمده, دیاکونوف, لیو شیستث بدین باور اندکه در قرن اول قبل از میلاد در شرق دولت پارت یعنی حوزه باختر متن اوستا یا کم از کم قسمتی ازآن وجود داشته است. تارن نیز برآن است که در عصر یونانیان باختری زبان یونانی و زبان باختری باهم تأثیرات متقابل داشته اند گذشته ازان شواهد دیگری هم وجود دارد که این نظر ها و باور ها را تایید می نماید؛ از جمله آنکه پارتها نخستین بار به گرد آوری اوستا پرداخته اند ویا گفته اند که متن اوستا در مرحله نخست در زمان اشکانیان (پارتها) بازنویسی شده است. از همین جا است که ترجمه ها و تفسیرهایی از اوستا به زبان پارتی صورت گرفته است. البته گونه اصلی زبان اوستایی تنها توسط مؤبدان زرتشتی به کار میرفته و آموخته میشده است. واما از اینکه در این زمان از زبان اوستایی بیشتر از پنج قرن سپری شده است وبه تحولاتی معروض گردیده, پارتها این زبان را به حیث زبان درباری, رسمی و اداری پذیرفتند که در سراسر امپراتوری وسیع آنان به زبان پارتی موسوم شده است.پارتها از آغاز تأسیس امپراتوری در (٢۵٠ق م) تا (١۷۱ق م) در همین حوزه باختر و وادی مرو با رسمی ساختن زبان آنرا تقویت نمودند وبدین گونه در مدت ششصد سال که امپراتوری پارتها, از سده سوم قبل از میلاد تا سده سوم میلادی ادامه پیدا کرد زبان پارتی در سراسر قلمرو حکمروایی آنان از باختر تا سوریه و شام به حیث زبان رسمی, علمی, اداری و همه گانی به کار رفت. چنانکه کشف کتیبه زبان پارتی در فارس پس از نفوذ پارتها بدانجا و کتیبه های شاهان اول ساسانی به زبان پارتی در فارس مانند:کتیبه های اردشیر اول ( ۲۲۴- ٢٤١م)در نقش رستم, کتیبه شاه پور اول (۲۴۲ – ٢۷۳م) درنقش رجب, کتیبه زردشت حاجی آبادی, کتیبه هرمز (۲۷٢ – ۲۷۴م) در نقش رستم, کتیبه نرسی (٢۹٣ – ۳٠۲ م) در پایکولی (درکردستان) و کتیبه های شهر دورا (از شهرهای قدیمی سوریه) همه دال برآنست که پیش از ترویج لهجه پهلوی ساسانی توسط ساسانیان در فارس زبان پارتی منحیث سر زمین پارتها جای زبان آرامی را که از عصر هخامنشی ها در آنجا رواج پیدا کرده بود و جای زبان یونانی زمان یونانیان رابه تمامی فرا گرفت. البته واژه پارتی (پرثوی) در لهجه هایی پهلوی شده است چنانکه در مآخذ ارمنی پارت به شکل (پهل) آمده است در حالی که نام اصلی وواقعی آن پارتی است و طوریکه معلوم است زبان پارتی دنباله زبان اوستایی میباشد. ارتباط زبان وفرهنگ پارتها را به زبان و فرهنگ اوستایی از یک طرف سهم فعال گرفتن پارتها به برپایی آتشکده های زردشتی و از جانب دیگر توجه آنان برای نخستین بار به گرد آوری کتاب اوستا تایید میکند از همین جاست که دانشمندان از جمله رستارگویوا گفته است که زبان پارتی مآخوذ قوم پرثوه به نام پهلوی شمال معروف بوده و آن نام یکی از زبانهای باختری است. کهزاد هم مینویسد که زبان پارتی از اینکه در ساحه نفوذ زبان اوستایی به میان آمده است بنابران مستقیماً ریشه اوستایی دارد و حتی گویند که متنهای اصلی اوستایی در باختر تا هجوم اسکندر مقدونی هم وجود داشته و توسط وی از میان برده شد و اما بعدتر شاه اشکانی و لخش (بلاش) فرمان داد تا قسمتهایی از اوستا را و آنچه به طور شفاهی میان مؤبدان زردشتی مانده بود جمع آوری نمایند. مسلماً آثار اولیه این زبان در حوزه باختر این نظر را تایید میکند؛ چنانکه در اوایل سلطنت پارتها که اّشک اول, برادرش تیرداد و اردوان پسر تیرداد از (١۷١ – ۲۵۰ ق م) در وادی خراسان شمال غرب باختر بر اریکه قدرت قرارداشتند و مرکز شان قبل از آنکه در غرب فارس شهر تیسفون قرار گردید شهر نیسایا در حوزه باختر بود؛ اخیراً در دوره شوروی سابق ازین شهر در حدود تکه سفالین که دارای نوشته هایی به زبان پارتی بود بدست آمده است. پرویز ناتل خانلری نیز گفته است که پارتها پس از استیلای یونانیان از ناحیه شمال خراسان بر خاسته زبان آنان در قلمرو امپراتوری شان زبان پارتی و آن زبان رسمی و اداری بوده است . به گونه فشرده این نکات ثابت میسازد که زبان پارتی به دنباله زبان اوستایی در حوزه باختر به میان و اثر پذیری زبان پارتی و زبانهای سغدی, تخاری و خوارزمی و ورود کوشانی ها در این حوزه, این زبان راه تحول را به نحو دیگری پیموده سر انجام موجب پیدایی زبانی شد که به نامهای زبان باختری, بلخی و کوشانی یاد گردیده است. لهجه دیگر زبان پارتی همان لهجه پهلوی ساسانی و استخری است که پس از سقوط پارتها وبه قدرت رسیدن ساسانی ها به نام زبان پهلوی ساسانی موسوم گردید ودرمورد (هاگ) معتقد است که متن کتیبه حاجی آباد در فارس یک متن پهلوی ساسانی و ترکیبی است از دو لهجه پهلوی (اشکانی و ساسانی) وی نتیجه گرفته است که زبان پهلوی غربی (ساسانی) در اصل آرامی بوده عنصر های آریانی وپارتی در آن وامی و قرضی است. بقول وی پهلوی اشکانی در فارس؛ تأثیر پذیری از زبانهای آرامی (غیر آریانی) و زبان یونانی در حوزه قدرت سلوکیان لهجه یی به میان آورد که با به قدرت رسیدن ساسانیان پهلوی ساسانی گفته شده است و اصل واژه هم مسخ گردیده با گرفتن (ف) آرامی به جای (پ) آثار آن فهلویات گفته شده و پسوند جمع (آ ت) دران موافق به ضوابط زبان آرامی است. از اینکه زبان پهلوی ساسانی لهجه غربی زبان پارتی است این موضوع را شواهد ذیل تایید میکند:
۱ــ زبان پارتی راآغازدوره میانه زبانهای آریانی گفته اند وپهلوی ساسانی دنباله ولهجه یی ازآن.
۲ــ مدت زمانی, زبان پارتی را به حیث زبان دوره میانه آریانی از سده چهارم قبل از میلاد تا سده هفتم میلادی یک هزار سال گفته اند که شاید پهلوی ساسانی هم میشود.
۳–زبان پارتی برای شرح نحوی سایر زبانهای دوره میانه اساس بوده و پهلوی ساسانی از جمله لهجه آن است چنانکه زالمان زبانشناس معروف و سلوز زبان پهلوی ساسانی را به استناد زبان پارتی شرح و تدوین کرده است. وبه قول تاوادیا د زالمان است که به اشتباه نام فارس میانه را به پهلوی ساسانی داده است. زیرا واضح و روشن است که پارسی نوین یا پارسی دری دنباله زبان پارتی باختری است نه پهلوی ساسانی.
۴– آثار از زبان پارتی (پهلوی اشکانی) مثلاً آثاری از مانی حتی درقرن چهارم میلادی وبعد ازآن یعنی پس از استقرار ساسانیان نیز نگارش یافته است. یعنی اینکه زبان پهلوی ساسانی لهجه یی از زبان پارتی است.
۵ – آثار منظوم پارتی (پهلوی اشکانی) متعلق به خراسان قدیم از نظر تعداد بیشتر از اشعار پهلوی ساسانی است و از نظر جوهر نیز غنی تر میباشد. مثلاً یادگار زریران و درخت آثور یک که زبان آنها پارتی است.
۶– محسن ابوالقاسم گوید که دوره رواج پهلوی از ٣٣۱قبل ازمیلاد شروع شده با سقوط ساسانیان در ۶۵٢ میلادی پایان می پذیرد بدین معنا که پهلوی ساسانی دنباله زبان پارتی و لهجه یی ازآن تلقی شده است. وفارسی میانه گفتن پهلوی ساسانی مفهومی ندارد.
با منتفی شدن اصطلاح فارسی میانه از اینکه اصطلاح فرس قدیم را نیز منشأ و منبع کهنی تایید نمیکند و اصطلاح نو ساخته شده های اخیر است قابل پذیرش نمیباشد, زیرا در ریشه یابی و مطالعه تاریخی زبان پارسی دری و ارتباط آن به زبان کهن آریانی یعنی اوستا کدام نقش مهمی ندارد. زبان اوستایی زبان کهن آریاییان باختر است اساساً زبان آریاییان حوزه باختر آری گفته میشده که پس از نوشتن کتاب اوستا در هزاره یکم قبل از میلاد بدان زبان, معروف به زبان اوستایی گردید. زبان اوستایی است که طوریکه در سطور گذشته گفتیم زبان پارتی وبعداً لهجه شرقی آن به نام زبان باختری, بلخی و کوشانی ازان مشتق شده است و آن گونه که بعداً می آید زبان پارسی, پارسی دری دنباله همین زبان میباشد. در مورد آنکه زبان اوستایی نیز در حوزه باکتریا و بلخ به میان آمده است همچنان روایات و شواهد موثق وجود دارد از جمله :
۱– پس از مهاجرت آریایی ها از آریاناویجه آریایی های هندی ازمعبرهای کنروپنجشیر به دره پنجاب سرازیر شدند و آریایی های باختر متدرجاً حوزه بلخ, هری و سیستان و دامنه های البرز حوالی بلخ را اشغال کردند.
٢– در یکی از نسخه های اوستا یعنی وندیودات که طور کامل به جا مانده از محلی به حیث پیدایشگاه زردشت نام می برد که میان اکسوس (آمو دریا) و اندوس (رودسند) و درنگیانا (زرنج) واقع شده و آن شامل نامهای نواحی و سر زمینهای ایجاد کرده اهورامزدا است یعنی آریانا محل ظهورزردشت وزبان اوستایی است.
٣– قرار نظر هننگ محتویات اوستا (گا تاها) نشان میدهد که متن اوستا در حوالی بلخ و متون بعدی آن در نواحی سیستان بوجود آمده است.
۴– ویلهم گیگر خاورشناس آلمانی هم به استناد اعلام جغرافیایی اوستا (یشتها) داستانهای پهلوانی شاهان آریایی را در آریانا (بخدی و سیستان) میداند.
۵– گریستن سن گفته است؛ پارتها (پارثوها) که به مغرب فلات آریان رفتند یعنی عراق عجم, از همکیشان شرقی خود جدا شده و حتی در زبان شان که منشأ آن شرقی بود تغییراتی حاصل گشت, اما زبان شرقی آریان ها که گاثا و یشتها بدان سروده شده بود به حال خود باقی ماند.
۶– وقوع جنگهای مذهبی میان گشتاسپ حامی زردشت و تورانیان شمال آمو دریا درنواحی بلخ.
۷– تذکر اوستا تنها از جغرافیای حوزه بلخ و سیستان از شرق تا حوالی شهر (ری).
با این همه حال و احوال و تایید منابع و مدارک متعدد که در بالا ذکر گردیده از خلال آن چنین برمی آید که اوستا وزبان اوستایی در حوزه باختر و در درنگیانا بمیان آمده و موافق به اقوال دانشمندان و پژوهشهای دقیق مؤرخان و زبانشناسان که در مقدمات این مقال ازان سخن گفته شد, زبان اوستایی از هزاره یکم قبل از میلاد در حوزه باختر و درنگیانا تا کشور کشایی اسکندر به باختر (سده چهارم ق م) در این سر زمین طبعاً با معروض شدن به تحولاتی ادامه داشته است؛ اگرچه گفته اند اسکندر متون اوستایی را نابود کرد اما زبان اوستایی که زبان مردم بود در این حوزه در کنار زبان یونانی تداول داشته است. این زبان تحول یافته اوستایی, انقراض یونانیها توسط پارتها (٢۵۰ ق.م) و تشکیل دولت پارتی در حوزه باکتریا در وادی مرو در پارتیه از طرف آنان در همان دوره آغازین شان به حیث زبان رسمی, درباری و اداری پذیرفته شده وبه نام پارتی متداول گردید. با انتقال مرکز پارتها از وادی مرو از پایتخت نیسایا به جانب غرب به تیسفون بازهم همین زبان پارتی در حوزه باکتریا ادامه پیدا میکند, به گونه ایکه از طرف مؤرخان و پژوهشگران متعدد با ارتباط به محلات در نامهای زبان باختری, بلخی و با انتساب آن به دربار, دری نامیده شد و نیز با استقرار کوشانیان و ادامه سلطنت آنان آن را زبان کوشانی هم گفته اند. بادرنظر گیری اینکه پارتها با تشکیل سلطنت در حوزه باکتریا و وادی مرو (پارتیه) و پذیرش زبان پارتی به حیث زبان رسمی, درباری و اداری, سپس با انتقال مرکز از شرق از حوزه باختر به سوی غرب در تیسفون, زبان پارتی عاقبت به دو لهجه بزرگ جدا میگردد؛ یکی لهجه شمالی – شرقی و حوزه باکتریت که بقایای آن زبان باختری, بلخی و کوشانی گفته شده و دیگر لهجه جنوب غربی که زبان پهلوی ساسانی نام گرفته است.

پردیس یا باغهای کوروش

کوروش اولین کسی بود که درخت‌کاری ردیفی منظم (به سان نظم نظامی) را دستور داد. به دست خود، زیباترین درخت را مدالهایی جواهر نشان بخشید. جایزه کشاورزی داد. جشن درختکاری معمول داشت.کشور ایران ایجاد یک حکومت مرکزی و تشکیل شاهنشاهی را به هخامنشی‌ها مدیون است. کوروش و داریوش بزرگ (٥٢١-٤٨٦) برای نخستین‌بار در تاریخ جهان شاهنشاهی وسیعی به وجود آوردند که با تصرف بین‌النهرین و سوریه و مصر و آسیای کوچک و شهرها وجزایر یونانی و قسمتی ازهندوستان و ضمیمه کردن آنها به کشورخودشامل تمام تمدن‌های کهن گردید. مهمترین ابنیه این دوران کاخ‌های شاهنشاهان است. تاریخ ساختمان کاخ‌ها ازابتدای قرن هفتم پیش از میلاد شروع می‌شود. ساختمان ابنیه تخت جمشید در مدت سلطنت داریوش اول، خشایارشاه، واردشیر اول به سرعت پیش می‌رفت. درسطح وسیع مرودشت درشهرشاهی، کاخ منزلگاه خشایار شاه یافت شده است. کاخ مزبور در باغی بزرگ واقع شده که از جانب جنوب و باختر محدود به باروی شهر بوده است. استخر وسیعی در آن بود که جدارهای سنگی آن همانند پایه‌های بارو ساخته شده‌اند. تا سالیان اخیر هنوز هم اعتقاد بر این است که، طرح‌ها و نقوش فرشها با تصویر جشن‌ها در باغ و بوستان‌های دوره صفویه در قرن ١٦ درایران بیانگر نمادی کامل از باغ‌های ازمنه‌های پیشین در این مرز و بوم می‌باشد. با بررسی ظواهر موجود در فرش‌های مزبور، چنین استنباط می‌شود که باغ‌های دوران صفویه شامل عناصری از قبیل آبراهه‌های آشکار و فراوان، قطعه‌بندیهایش در مسیر باغ، و یک عمارت در بخش مرکز باغ بوده است. عمارت مرکزی در باغ‌های دوران صفویه، حاوی خصوصیات بارزی بوده‌اند. از جمله اینکه همواره در مقابل عمارت مرکزی استخری مستطیل شکل می‌‌ساختند که این استخر در امتداد محور بلند طرح جای داشته است. حتی پیچیده‌ترین طرح‌‌ها مربوط به باغ‌های آن دوران از شکل پایه، منحصر به فرد تبعیت می‌کرده است. در حقیقت آن چهارچوب تصویری پایه امروزه به نام(چهارباغ) و یا باغ‌هایی با تقسیمات جهارگانه (مضرب ٤) شناخته می‌شود. در بیان تحقیقات باستانشناسی در مورد شکل اولیه ترکیبات تشکیل‌دهندة باغ‌های ایرانی، سندیت وجود تصویر پایه‌ای چهارباغ به عنوان ویژگی اصلی باغ‌های آن دوران آشکار می‌شود. در حقیقت براساس فعالیت‌های حفاری و باستان‌شناسی صورت گرفته در پاسارگاد (پایتخت کوروش کبیر، ٥٥٩-٥٣٠ پیش از میلاد، مؤسس سلسله هخامنشیان) این واقعیت محرز گردید که ریشه طرح‌های باغ‌های ایرانی پانصد سال پیش نبوده است بلکه سابقه آن به دو هزار و پانصد سال باز می‌گردد. در طرح‌های دوران هخامنشی، روش جانمایی محور مرکزی نخستین باغ‌های ساخته شده به دستور کوروش بدین نحو بوده که آن را در امتداد تخت سلطنت کوروش بدین نحو بوده که آن را درامتداد تخت سلطنت کوروش در ایوان مرکزی قرار می‌دادند . در واقع با این روش، محور بصری و مرکزی معبر اصلی با نیروی بالقوه سلطنت آمیخته می‌شد. با توجه به اراضی بسیار وسیع و خشک در سرزمین ایران، ایرانیان نیازی دائمی به سیستمهای نگهداری آب (ساخته دست انسان) را تشخیص داده بودند. نخستین سیستمهای آبیاری شناخته شده توسط آبراهه‌ها مربوط به بخشهای پیرامون کوههای زاگرس می‌باشد. حفاری‌های انجام شده در چغامامی بیانگر این واقعیت است که ایرانیان در نیمه اول هزاره پیش از میلاد از سیستم آبیاری به کمک نیروی باد برای آبیاری اراضی واقع دردامنه‌های غربی زاگرس استفاده می‌کردند. در عین حال استفاده از روشهایی چون حفر قنات یا آبراهه‌های افقی و یا کانال‌کشی از کنار رودخانه اصلی برای آبیاری به حدود٥٠٠٠ سال قبل از میلاد تخمین زده شده است. البته تاکنون هیچ دلیلی مبنی بر وجود سیستم‌های آبیاری مشابه آنچه که ذکر شد در بخش شرقی کوههای زاگرس بدست نیامده ولی بروز این ابداعات بدون شک مربوط به همین خطه و در زمانی که ذکر شد، بوده است. ابداع سیستم‌های کنترل آبیاری به عنوان شاخص بسیار ارزشمندی در دورة هخامنشیان (٣٣٠-٥٥٠ پیش از میلاد) قلمداد می‌شود. (اواخر قرن ٦ تا اواخر قرن ٥ قبل از میلاد)، هخامنشیان تسلط خویش را بر سیستمهای آبیاری با ساخت آبراهه‌هایی سنگ‌فرش شده و سایر سازه‌های آبی و آبرسانی پیچیده در مرودشت و دشتهای وسیع پرسپولیس به‌‌‌‌‌منصه ظهور رساندند.

باغ سلطنتی پاسارگاد


بابلیان در ١٢٠٠ پیش از میلاد اقدام به ساخت باغ‌های سلطنتی نموده بودند. در عین حال فروامانروایان قدرتمند آسوری در نیمه نخست هزاره پیش از میلاد مسیح فرمان ساخت باغ‌های پر ابهت داده بودند. نقطه اوج ساخت باغ‌های یادمانی در تمدن بین‌النهرین باستان را بایستی در دورة سلطنت نبوکدنزار دوم یعنی در سالهای ٥٦٢ تا ٦٠٤ پیش از میلاد، جستجو کرد. نقطه عطف مزبور چیزی نیست جز بنای یادمانی و مشهور، باغی‌ که امروزه به عنوان یکی از عجایب هفت‌گانه تلقی می‌شود. پدیده‌ای بنام (باغ‌های معلق بابل).در مقایسه‌ی باغ‌های دوره‌ی هخامنشیان با باغ سلطنتی تمدن بین‌النهرین مشخص می‌شود که تمرکز طراحان با‌غ‌های نمایشی تمدن بین‌النهرین در نیمة نخست هزاره پیش از میلاد بر خلق مناظر کوه مانند به عنوان یک الگوی بصری بوده است درحالیکه تاکید طراحان باغ‌های سلطنتی کوروش کبیر بر ضرورت ارائه راه حلی منطقی برای سیستم آبیاری کاربردی و مناسب در سطح وسیع و هموار زمین می‌باشد. بدین ترتیب،دلیل انتخاب پاسارگاد به عنوان پایتخت سر سلسله هخامنشیان توسط کوروش در سال ٥٤٦ پیش از میلاد تا اندازه‌ای محرز می‌شود. (پارساگاد) منطقه‌ای است با زمین‌های حاصلخیز، دشتی وسیع در بخش‌های جنوب غربی سرزمین ایران که در نزدیکی دریاچه‌ای دائمی متصل به رودخانه پولوار می‌باشد. برخلاف تمرکز جمعیت فراوان در سکونت‌گاههای مشخص و یا احاطه شدن شهر با انواع دیوارهای بلند یا خندق‌های عمیق که در شهرهای سلطنتی اهالی نینوا و بابلیان کاملاً مرسوم و رایج بود، کوروش کبیر دستور داد تا پاسارگاد را بدین شکل بسازد: شهری با بوستانهای فراوان و مشخصاتی نظیر پارکهای عمومی فعلی بوده‌اند و آنها را پرادیسوس یا پردیس می‌نامیدند که در مرکز آن آرامگاه واقع شده است، پیرامون آرامگاه قصرهای سلطنتی و در نهایت سایر بناهای ضروری در این منطقه منحصر به فرد قرار گرفته بود باغ سلطنتی مهمترین رکن و عنصر پایتخت کوروش بود. بقایای بجا مانده از این شهر و فعالیتهای باستان‌شناسان و نتایج حاصل از باستان‌شناسی موید وجود یک باغ سلطنتی منحصر به فرد منظم به آبراهه‌های سنگی می‌باشد که در اطراف این باغ، تعدادی از بوستانها با شکلی منظم و به هم پیوسته قرار گرفته‌اند. پلان باغ‌ها به صورت فضایی مستطیل شکل با ابعاد ٢٣٠×٢٠٠ متر مربع می‌باشد. هر یک از گوشه‌های این فضای باز به نقاط عطف مشخص اشاره دارد که در واقع فضای بیرونی را به فضای ساختمانی ربط می‌دهند. از مشخصات دیگر این بنا می‌توان به وجود آبراهه‌های سنگی آبیاری اشاره کرد که به صورت دوتایی در سه طرف فضای مرکزی واقع شده‌اند و با معابری با عرضهای متفاوت احاطه گشته‌اند، به طوری که پهن‌ترین آبراهه سنگی در مقابل قصر واقع شده است. آبراهه‌های باریک با پهنای 25 سانتیمتر در هر١٤-١٣ متر فاصله به حوضچه‌های چهارگوش با ابعاد ٨٠ × ٨٠ سانتیمتر مربع برخورد می‌کنند. کانال مشرف به حوضچه چهارگوش اصلی باغ اندرونی دارای تعدادی دریچه سنگی کوچک می‌باشد. دریچه‌های مزبور هدایت‌کنندة مسیر منظم آب به سمت نهرها تعیین شده‌اند و به همین شکل آب را به سمت آبراهه اصلی سرازیر می‌کنند.درعملیات حفاری اوائل دهة ١٩٦٠ در بازمانده‌های شهر پاسارگاد مشخص شد که ساختار بخش مرکزی با‌غ درونی پاسارگاد به عنوانی طراحی شده است که تنها با یک یا حداکثر دو آبراهة سنگی قابلیت آبیاری شرق را داشته باشد. طراحی کاشت درختان در باغ به شکل کاملاً ردیفی در امتداد قصر اصلی بوده است لیساندرنیز الگویی که در اواخر قرن ١٤ پیش از میلاد از بوستانهای کوروش ترسیم کرده است، طراحی کاشت درختان را در خطی مستقیم و به شکلی ردیفی نمایش داده است. در پاسارگاد هیچ عنصر و نظمی در قالب نمایش به کار برده نشده و تاکید برکاربردی بودن ترکیب مجموعه است ولا غیر. علت وجود معبری در قالب محور مرکزی باغ سلطنتی، هماهنگ بودن معبرهای حرکتی با محورهای آبیاری در باغ می‌باشد. به عبارتی دیگر برای ایجاد سیستم آبیاری واقعی و کاربردی در جهت حرکت و جریان گرفتن مسیر آب در آن لازم است تا محورهای آبیاری در باغ به تقسیمات چهارتایی تبدیل شوند. بهترین شکل برای قطعه‌بندی زمین و اتصال و برقراری ارتباط میان آبراهه‌ها در داخل باغ همین تقسیمات چهارتایی است تا آبیاری به شکل عملی صورت پذیرد. در مجموع، تقسیمات چهارتایی در باغ‌های سلطنتی هخامنشیان تنها در جهت هماهنگ بودن و تناوب داشتن با فضای در دسترس بوده است و این تقسیم‌بندی‌های موزون و منظم به عنوان تابعی مستقیم از شرایط موجود در طبیعت منطقه می‌باشد.

طرح چهارباغ

با توجه به مکانی که به دستور کوروش ساخته شد و نحوه طراحی آن می‌توان کوروش را به عنوان اولین ابداع‌کننده طرح چهارباغ در جهان پذیرفت. اعتباری که پاسارگاد بر مبنای طرح چهارباغ پذیرفت به حدی بود که الگوی بصری چهارباغ تا قرنها پس از وی نیز به عنوان مبنای طرح‌های باغ‌های ایرانی به کار گرفته شد. با توجه به تناسب و توازنی که کوروش کبیر با ساخت چهارباغ سلطنتی پارساگاد بوجود آورد، مسیر تازه‌ای در طرح باغ ما مطابق با ذوق و سلیقه ایرانیان آغاز گردید. مسیری که با دستور وی آغاز گردید و سالها پس از وی نیز به عنوان الگوی باغ ایرانیان مورد قبول نسل‌های پس از او قرار گرفت. علیرغم اینکه پس از کوروش، داریوش دستور ساخت بناهای یادمانی با الگوی چهارگوش جدید را داد ولی این الگوها نیز منطبق با نظم چهارتایی باغ‌ها بوده‌اند. قطعه‌بندی‌های چهارتایی در باغ‌ها و طرح‌های مربع شکل و کلاً طرح‌های (چهارباغ) مدتهاست که پس از کوروش هم زیستی با یکدیگر را ادامه می‌دهند. با در نظر گرفتن تأکید ایرانیان بر سازگاری طرح باغ‌های خویش با محیط زیست و شرایط پیرامون خویش، به غیر از تأمین اهداف کاربردی از احداث باغ‌های سلطنتی در همان اندیشه نمایش قدرت و شکوه و عظمت خویش از طریق باغ‌های سلطنتی بوده‌اند. برای کسانی که قوه ادارک رموز و مسائل را از طریق مشاهدة یادمان‌های باشکوه داشته باشند، باغ سلطنتی درونی کوروش، یک مجموعة کامل از طیف وسیعی از پیامهای سیاسی و به نمایش گذاشتن قدرت حاکمه می‌باشد. خصوصیات و مشخصه‌های به جای مانده از بنای پاسارگاد گویای ایده‌ها و نظریات کوروش کبیر است. در مقابل شهرت بابلیان برای ساخت باغ‌های معلق بابل که در حقیقت ابداع‌کننده الگوی بصری سیلندری شکلی جهت بیان قدرت خویش بودند، تمدن ایران با باغ‌های سلطنتی چهارگوش خود قرار دارد. شهرت این چهار باغ‌ها تا حدی است که غربیان کوروش کبیر را (پادشاه چهارباغ) لقب می‌دهند. پلان چهار قسمتی باغ سلطنتی کوروش چیزی فراتر از یک قطعه‌بندی ساده و جدید‌الشکل در زمین می‌باشد. شکل قطعه‌بندی باغ در پاسارگاد در حقیقت سمبلی از قدرت و اعتبار ایرانیان و طرح چهارتایی باغ استعاره‌ای از تمدن ایرانی می‌باشد. ایرانیان تقسیم‌بندی چهارتایی را نمادی خوش‌یمن می‌دانستند. اعتقاد داشتند که همان‌طور که جهان به چهار بخش تقسیم شده و چهار عنصر اصلی منشا پیرایش جهان می‌باشد، پس باغ‌های هخامنشی نیز بایستی تقسیم‌بندی چهارتایی داشته باشد. با این عمل در حقیقت باغ‌های سلطنتی هخامنشی نمادی از عالم یا جهان کوچک گشته است. بوستان‌های وسیعی که به دستور پادشاه پاسارگاد ساخته شدند، پارادیسوس دارای تعریف مشخصی از دیدگاه پادشاه بوده‌اند. در حقیقت، پردیسها از نظر کوروش کبیر نماد زمینهای حاصلخیز، دنیای نظم داده شده و جهانی یکدست فارغ از هرگونه گسستگی داخلی یا خارجی می‌باشد.تأثیر الگوی بصری چهارباغ بر جهان پلان باغ سلطنتی پاسارگاد، بر ساختار باغ‌های پس از خود در مقیاس وسیع اثر گذاشته است. مشخصه‌های اساسی ابداع شده در پاسارگاد در باغ‌های ایرانی و باغ‌های اسلامی پس از خود در زمینه‌های وسیع و با پیچیدگی‌های بیشتر مطرح گشته‌اند. نماد باغ‌های چهارتایی هخامنشیان در دورة ساسانیان کاملاً مشخص است. ساسانیان از روی عمد بسیاری از ایده‌های مختلف هخامنشیان را در باغ‌های سلطنتی اخذ کردند. آنان در ساخت باغ‌های خود تمایل بسیاری را به ایجاد بناهای چهارگوش و قصر باغ‌های محور‌دارواستفاده ازعناصری چون آبراهه‌های بلند و یا استخرنشان دادند. در دوره ساسانیان و حتی مدتها پس از آنان در دوره سلجوقیان با تأثیرپذیری از چهارباغ‌های دوره هخامنشیان گرایش بسیاری به طراحی قصرها، ایوان‌ها و باغ‌ها در کنار و مجاورت و در ارتباط با یکدیگر وجود داشت. امتداد و ادامه طرح‌های هخامنشیان در دوره ساسانیان به حدی بود که با توجه به باغ‌های چهارگوش و عظیم و کشیده احداث شده در آن دوران می‌توان ساسانیان را کامل‌کننده طرح باغ‌های چهارتایی از طریق پیچیده کردن آنها دانست. در چند سال اول اسلامی، تاثیر طرحهای چهارباغ را بر باغ‌های اسلامی دیده می‌شود. هوگ نمونة آن را در قصر بالکاوارا در سامرا و در قرن نهم بیان کرده است . پلان اصلی هرز فیلد که مبنای پلان هوگ بوده است مشخص می‌سازد که بدون هیچ تصادفی، الگوی بصری طراحی شده در باغ شکل دو برابر شده‌ای از چهارباغ هخامنشیان می‌باشد. چهارباغ هخامنشی شامل محور طولی مرکزی و باغ‌های ممتد و منحصر به فرد چهارتایی بر باغ‌های دوران ساسانیان و دوره اسلامی، به حدی بوده که حتی بر باورها و تفکرات اسلامی آن دوران نیز تأثیر گذاشته است. به طوریکه سمبل هشت بهشت در حقیقت متأثر از دو برابر شدن تصمیم‌بندی‌های می‌باشد. باغ‌های سلطنتی کوروش یا همان پردیس‌ها می‌باشد. در واقع فضای چهارتایی پردیس‌ها از اواسط هزاره اول پیش از میلاد بر باغ‌های خاور نزدیک تأثیر گذاشته، می‌گذارد و خواهد گذاشت. به هنگام ساخت تئوفیلوس(نهادی از تأثیر چهارباغ بر تمدن غرب)، نمونه‌های بسیاری از باغ‌های اسلامی که برگرفته از چهارباغ کوروش بودند در قلمروی سرزمین‌های عباسی به ویژه در قصرهای سلطنتی قسطنطنیه وجود داشت. حکومت بیزانتین (٨٤٣ میلادی) نزدیکی بسیاری با قلمروی عثمانی در آن زمان داشت. باغ‌های ایرانی موجب بوجود آمدن باغ‌های محوری و متقارن در جنوب ایتالیا در اواسط قرن نهم میلادی شدند. از سوی دیگر بررسی (حیاط شیرها) در الحمرای اسپانیا، بدون بررسی تأثیر پاسارگاد بر آن امکان‌پذیر نخواهد بود. قصر‌الحمرا در قرن ١٤ در جنوب اسپانیا بنا گردید و در آن وجوه مشخصی از باغ‌های ایرانی در طیف وسیع خودنمایی می‌کند از جمله: طراحی متقارن در طرفین محور مرکزی آب، حضور متناوب آبراهه‌های سنگی که در بعضی موارد حوضچه‌هایی با فاصله‌های مشخص در مسیر آن دوران از تاثیر باغ‌های سلطنتی هخامنشی یا چهارباغ‌ها بی‌نصیب نماند. در ابتدای راه، حرکت این مسیر را در جلگه‌های وسیع رود کنگ در شمال هند بایستی جستجو نمود، در باغ‌های مشهور به پاتیلاپوترا . طراحان باغ‌های پاتیلا پوترا (سلسله مانوری‌ها) قصد داشتند با طرح‌های خویش عظمت و شکوه باغ‌های ایرانی هخامنشیان را تحت تأثیر و تحت‌الشعاع هنر خود قرار دهند. ولی حتی در مقام رقابت نیز باغ‌های هنری ساخته شده در پیش از اسلام چه از نظر طرح و چه از نظر مصالح سنگی به کار گرفته شده، در مقابل معماری و بنای باغ‌های ایرانی حرفی برای گفتن نداشتند. بسیاری از تعاریف موجود دربارة باغ‌های ایرانی و بسیاری از برداشت‌های دقیق معماری و طرح باغ‌های هخامنشی مربوط به زمان (بابر) است. در اوائل قرن ١٦ زمانی که بابر فرمانروایی مغول، کابل و سپس جنوب هند را تصرف کرد، اندیشه ساخت باغ‌هایی از نوع منحصر به فرد برای استفاده از میوه‌های آنها و لذت بردن، هنوز از ذهن وی بیرون نرفته بود. بابر پس از فتوحات و لشکرکشی‌های خود، نهایت سعی خویش را در طراحی ساخت باغ‌هایی براساس سنت‌ها و شرایط اراضی منطقه نمود. در این راستا، بخش آسیای مرکزی که مدت‌ها بخشی از ایران محسوب می‌شد مورد تأکید و توجه خاص بابر در این خصوص قرار گرفت. بابر به‌شکلی پیگیر و منظم حوض‌های آب چهارگوش و سنگی در عین حال هر یک از این عناصر به طور برجسته، مشخص و با شکوه در زمینه باغ جلوه‌نمایی می‌کنند. هریک بیانگر صبر، بردباری و شکوه یک سلسله می‌باشند.

جشن پوریم

تاریخ حکایتی خونبار تر از حوادث سال های تسلط داریوش بر ایران و شرق میانه به یاد ندارد و تمدن آدمی هول آور تر و خشن تر از کشتار ایرانیان در ماجرای پوریم ثبت نکرده است... اقدام یهودیان در انهدام برنامه ریزی شده ، منظم ، ناگهانی و سراسری بومیان ایران ، پیش و بیش از همه ، به علت مخالفت و مقابله ی وسیع اقوام کهن ایران ، با تسلط وحشیان هخامنشی بوده است ، که به وسیله یهودیان حمایت ، رهبری و راهنمایی می شده اند .
« ناصر پورپیرار ، مورخ »
« تورات در کتاب استر2 می گوید : خشایار شاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه که از باده نوشی سرمست بود ، دستور داد ملکه وشتی زیباییش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد . ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد.
در شوش یک یهودی به نام مردخای پسر یائیز زندگی می کرد ، او دختر عموی زیبایی داشت بنام هدسه دختر ابیحایل که به او استر هم می گفتند .
( ناصر حاجلو : " او خود را به خشایارشا استر معرفی کرد و پیش از آن همه وی را هدسه می نامیدند ، استر به معنای ستاره است ")
زمانی که قرار شد از تمام بلاد دختران زیباروی به حرمسرای پادشاه آورده شوند استر نیز همراه دختران زیبای بیشمار دیگری به حرمسرای قصر شوش آورده شد . به توصیه مردخای استر به هیچ کس نگفته بود که یهودی است . استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه پادشاه قرار گرفت بطوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت
( ناصر حاجلو : " خشایارشا از وشتی درخواست می کند که به بارگاه بیاید تا او را به همگان معرفی کند و وشتی امتناع می ورزد و خشایارشا از وشتی خشمگین شده و به دلیل علاقه به استر ، تاج ملکه را بر سر او می گذارد " )
و او را به جای وشتی ملکه ساخت . اما استر مثل زمان کودکی دستورات مردخای را اطاعت می کرد. »
« مرد خای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب می شود . با توصیه مردخای ، استر علیه هامان « وزیرالوزرا » دسیسه کرده و شاه هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد . بعد از ان پادشاه انگشتر خود را به مردخای داد .
پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت : شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنید . »
( " توجه داشته باشید که هامان وزیر خشایارشا بوده و به او اعلام می کند تعدادی یهودی در سرزمینش پخش شدند و به تحریک مردم پرداخته و آنان را اذیت و آزار می کنند و مردم از ترس مردخای و استر کاری با ایشان ندارند ، شما فرمان دهید تا این یهودیان را از بین ببریم ، خشایارشا چنین می کند و سپس همان شب استر مجلسی برپا کرده و شاه را مست از باده می کند ، و همان شب شاه را مطلع می کند که وی نیز یهودی است و هامان می خواهد خاندان وی را نابود کند ، شاه به استر اجازه می دهد که هامان را از میان ببرد ، مردخای جانشین هامان می شود و همان حکم هامان را با یک تفاوت اجرا می کند ، با این تفاوت که به جای یهودیان ، مخالفان یهود را از بین می برد و روز بعد پسران هامان را از میان بر می دارد ")
« مردخای فرمانی بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد . فرمانی که به یهودیان اجازه می داد متحد شوند و بد خواهان خود را از هر قومی که باشند ، بکشند و دارایی شان را به غنیمت بگیرند . تورات می گوید در سراسر مملکت همه از یهودیان می ترسیدند تمام حاکمان و استان داران ، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای ، به یهودیان کمک می کردند . و به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده ، کشتند. »
« تورات می گوید در آن روز آمار کشته شدگان به عرض پادشاه رسید . او ملکه استر را خواست و گفت : یهودیان تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر هامان نیز جزو آنها بودند ، کشته اند . پس در سایر شهر های مملکت چه کرده اند ؟ روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند ، بقیه یهودیان در سایر استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند . »



این کتاب عمق نفرت و انزجار تند یهود نسبت به غیر یهودیان به ویژه ایرانیان را نشان می دهد . شدت و تندی نفرت بحدی است که حاخام ها و فقیهان قوم یهود در سده اول میلادی مطمئن و متفق القول نبودند که آیا باید کتاب استر را در کتاب مقدس بیاورند یا نه ؟ از اقوال مارتین لوتر از رهبران پروتستان ها نقل کرده ان که گفته است : ای کاش این داستان وجود نداشت .

تورات به دفعات بر تسلط کامل رابی های یهود بر دربار هخامنشیان تاکید می کند که مشروح آن را می توان در کتاب های استر ، عزرا ، نحمیا ، دانیال و اشعیا در تورات یافت .






واژه شناسی
پوریم : روز فرخنده 14 ماه آدار ) که با ماههای فوریه و مارس میلادی، و ماههای اسفند و فروردینِ میترایی برابر است( یهودی مصادف با سالروز معجزهای که طبق روایاتیهودی در زمان حکومت «اخشوروش» (خشایار شاه) شاهنشاه ایران رویداده است. یهودیان هان بیاد بود معجزه نجات خشایار شاه و یهودیان قلمروش پوریم را با شادمانی و قرائت گیلت استر(طومار استر در کتاب مقدس) جشن میگیرند و به دید و بازدید ـ اعطای تحفه ،خشش، و سعودت میصوا(ضیافت صواب) میپردازند. رسم بر آن است که کودکان نقابهایمختلف بر چهره گذاشته و به اجرای نمایشنامههائی بر اساس داستانهای پوریممیپردازند. مرسوم است که در شهرهای باستانی (چون اورشلیم) که در گذشته برج و حصارداشتهاند جشن پوریم را یک روز دیرتر (15ماه آدار یهودی) آغاز میکنند. این روز بیادبود مقر حکومت خشایار شاهبنام شوشن پوریم خوانده شده است. در نماز عمیدا (ایستاده) هنگام برکت دادنغذا(بیرکت همازون) در ایام پوریم فصل ویژهای در ستایش معجزات الهی اضافه میشود. در سالهای کبیسه یهودی که دو ماه آدار بر دارد عید پوریم در ماه آدار دوم جشنگرفته میشود.
منبع:واژه های فرهنگ یهود



هامان از دید یهودیان :
در پیدایش ۱۲: ۳ خداوند به ابراهیم چنین وعده میدهد:
" و برکتدهم به آنانی که ترا مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه ترا ملعون خوانند . "
هامان ، مرد شرور داستان پوریم ، در واقع جزو طبقه دوم این وعده خداوند بوده و سقوط کرد . خداوند در کتاب مقدس وعده داده است که همیشه از قوم یهود ، که ذریت ابراهیمهستند کسانی بر روی کره زمین خواهند بود. اما هامان پیر فکر دیگری داشت . هامان سعیداشت با نابود کردن یهودیان با این وعده خدا به مبارزه برخیزد ، اما در اصل حکم مرگخودش را صادر کرد . خداوند نه تنها با گرفتن جان هامان او را داوری نمود ، بلکه مقررداشت تا همان تدبیری را که هامان برای مردخای اندیشیده بود ، بر سر خودش بیاید .



نکته ها







“ آنکٌاه پادشاه انکٌشتر خود را از دستش بیرون کرده آنرا به هامان بنهمداتای اَجاجی که دشمن یهود بود داد و پادشاه به هامان کٌفت هم نقره و هم قوم رابه تو دادم تا هرچه در نظرت پسند آید به ایشان بکنی ” ( همانجا، باب سوم، آیات دهم ویازدهم ) و بدین ترتیب، کٌویا فرمانی صادر کٌشت که بر پایهٍ آن، یهودیانِ باشندهٍسرزمین پارس میبایستی در سیزدهمین روز از ماه عبری آدار “قتل عام” کٌردند


پاسخ به پوربیزار به نقل از سورنا گیلانی
تنها مدرک یا شبه مدرک تاریخی که او از ان در جهت سندیت بخشیدن به نظریه خویش بهره بر می گیرد کتاب مقدس یهودیان ؛ تورات ؛ می باشد . برابر با بخشی از تورات یعنی کتاب استر به هنگام فرمانروایی خشایارشاه در سیزدهم ماه ادرار ؛ یهودیان در سراسر قلمروی هخامنشی ۷۵۰۰۰ نفر از دشمنان خود را با پشتیبانی شاهنشاه هخامنشی به قتل رساندند و از ان پس یهودیان همه ساله روزهای چهاردهم و پانزدهم ماه ادرار را به سبب نجاتشان از دست دشمنان جشن می گیرند و شادی می نمایند . (کتاب مقدس ؛ کتاب استر؛ باب ۹ )





انچه روشن است تا زمانی که پورپیرار پاسخی مستدل و مستند به این پرسشهای پنجگانه ندهد نمی توان نظر او در مورد پوریم را درست پنداشت . حال بماند که پورپیرار از سرنوشت یهودیان پیروزمند از جریان پوریم مورد ادعای او و همچنین هخامنشیان هیچگونه خبری نمی دهد .
دلایلی دیگر نیز در دست است که به روشنی عدم صداقت پورپیرار در ابداع این نظریه را روشن می دارد . چنانکه گفته شد پورپیرار گفته ی تورات مبنی بر کشته شدن ۷۵۰۰۰ نفر ( که البته ان را هم نمی توان پذیرفت ) را به کشتن تمام نفوس ساکن در قلمروی هخامنشی و از جمله سرزمینهای بزرگی چون ایران ؛ میان رودان ؛ فرارودان ؛ مصر و ... تعمیم می دهد . اما کشتار وحشتناک مردمان همان سرزمینها به توسط مغولان و همچنین تیمور لنگ را با وجود یادکرد افزون منابع متعدد از ان به هیچ می انگارد و حتی در پاسخ به یکی از خوانندگان تارنگارش انان را فراری دهندگان یهود به شمال افریقا و اروپا معرفی می نماید . این در حالی است که برابر با متون تاریخی ان عهد یهودیان حتی به وزارت حاکمان مغول نیز برگزیده می شدند و گهگاه چنان قدرت می یافتند که دستور قتل بزرگان و اندیشمندان مسلمان را صادر می کردند و همچنین اندیشه تبدیل کعبه به بتخانه را به سر می پروراندند . ( تاریخ وصاف ؛ ص۲۴۲)
1- پوریم یکی از بزرگترین جشن های یهودیان است . یهودیان در جشن پوریم در دو نوبت به قرائت کتاب استر می پردازند . آنان واقعه کشتار 75800 نفر از ایرانیان را معجزه الهی می دانند و به همین مناسبت سیزدهم ماه ادار را روزه می گیرند . چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پایکوبی می پردازند . 2- استر نام آخرین دفتر از کتاب تورات است در این دفتر نامی از یهوه ، خدای بنی اسرائیل برده نشده . این کتاب در اواخر عهد هخامنشی و یا پس از آن نوشته شده است . بنابر نوشته د. جوینی مطالب کتاب استر تماما در خدمت مصالح رباخواران حاکم بر جهان ، یعنی صهیونیستها و فراماسونها است . 3-استاد ناصر پور پیرار می نویسد : واژه هخامنش لقبی است که پس از تسلط داریوش و نخست وزیری مردخای و انتخاب استر به عنوان ملکه داریوش و قتل عام پر خشونت مخالفان یهود در سراسر ایران ، که نزد یهودیان به عید پوریم معروف است و بالاخره تسلط کامل رابی های یهود در ایران و بین النهرین مردم شکست خورده منطقه بر قوم داریوش نهادند و آن را حاخام منش به معنای پیرو روحانیت یهود نام نهادند . 4- هامان سوزان مراسمی است که یهودیان هر ساله در بسیاری از کشور های دنیا برگزار می کنند . بنابر آنچه آقای عباس احمدی در مقاله عید پوریم نوشته است : در ایتالیا ، فرانکفورت آلمان ، سالونیکای یونان ، ایران ، افغانستان ، لیبی ، مراکش ، بخارای ازبکستان ، منطقه قفقاز ، یمن برگزار می شود . ویژگی این مراسم سوزاندن هامان و رقص و پایکوبی یهودیان به هنگام آتش زدن مجسمه هامان است . در ازبکستان مجسمه را از یخ می سازند و به دور آن آتش روشن می کنند . در یونان نان هایی به شکل هامان درست میکنند و با چاقو سر آن را می برند . در ایران مجسمه هامان را به دار می کشند ، سپس می سوزانند. 1- برخی از مورخان اما با استناد به مدارک معتبر تاریخی بر این باورند که استر زنِیهودی اردشیر دومِ هخامنشی ملقب به بهمن بوده و پیدایش پوریمبا دوران فرمانرواییاین پادشاه هخامنشی مرتبط است. 2- از نکته های جالب و آموزنده در روایت تورات ، یکی هم آن است که هداسا به توصیهمردخای - که سرپرست او نیز بود - اصلیت یهودی خویش را از ایرانیان، و حتی از همسرشخشایارشا پنهان نمود و در راستای همین پنهانکاریِ شگفت، نام پارسی “اِستر” ( بمعنایستاره ) را برای خویش برگزید . میگوییم پنهانکاری شگفت، زیرا حتی به اعتراف مورخینِیهود که عادت دارند زمین و زمان را به “یهود ستیزی” متهم کنند، یهودیانِ باشندهٍسرزمین پارس در دورانِ هخامنشیان، از آزادی کامل برخوردار بودند و بقاعده نمیبایستی یهودی بودن خویش را از ایرانیان پنهان دارند 3- برپایه روایت تورات، خشایارشا چندی پس از آنکه استر یهودی را بزنی گرفت، یکی ازوزیران خویش بنام“هامان” را بعنوان صدراعظم خویش برگزید و به همگان فرمان داد که بهاو احترام بگذارند. اما گویا هامان از او و قوم یهود، تنها بدان دلیل که مردخاییهودی در مقام یکی از درباریان، در برابر او تعظیم نمیکرد، کینه بدل گرفت و بر آنشد تا به کشتار همگانی یهودیان باشندهٍ سرزمین پارس دست زند. و گویا هامان دردوازدهمین سال پادشاهی خشایارشا، برای تعیین زمان کشتار همکٌانی یهودیان قرعهانداخت. پوریم از واژهعبری “پور” بمعنای “قرعه” برکٌرفته شده است. 4- پس هامان به اخشورش پادشاه کٌفت قومی هستند که در میان قومها در جمیع ولایتهایمملکت تو پراکنده و متفرق می باشند و شرایع ایشان مخالف همه قومها است و شرایعپادشاه را بجا نمی آورند لهذا ایشان را چنین واکٌذاشتن برای پادشاه مفید نیست اکٌرپادشاه را پسند آید حکمی نوشته شود که ایشان را هلاک سازند و من ده هزار وزنه نقرهبدست عاملان خواهم داد تا آن را به خزانه پادشاه بیاورند”(کتاب استر، باب سوم، آیاتهشتم و نهم ) و اما خشایارشا در برابر خواسته هامان چه واکنشی نشان داد؟ توراتمینویسد: ۱- حتی اگر بتوان متون مقدس یهودیان را تا بدان درجه اعتبار بخشید که محتوی واقعیتهای تاریخ پنداشت حداکثر ۷۵۰۰۰ نفر در سراسر قلمروی هخامنشی کشته شده اند و نه بیشتر . این در حالی است که بر پایه ی اعتقاد پورپیرار این قتل عام ها موجب خالی گشتن شرق میانه از سکنه گردید . ایا کل جمعیت ساکن در قلمروی هخامنشی همین ۷۵۰۰۰ نفر بودند ؟ ۲- بنا به نوشته ی کتاب استر این رخداد در زمان فرمانروایی خشایار شاه فرزند داریوش بزرگ رخ داده است . این در حالی است که پورپیرار مدعی آن می باشد که پوریم در روزگار داریوش بزرگ رخ داده است در حالیکه دلایل و سند دیگری غیر از گفته ی تورات در دست ندارد ؛ پس ناگزیر باید بپذیرد که پوریم به روزگار خشایار رخ داده است . ۳- پورپیرار در به اصطلاح تاریخ نوشته های خود به کرات یهودیان را به جعل ؛ دروغگویی ؛ فریبکاری و تاریخ سازی متهم می نماید اما هرگز بیان نمی دارد چرا کتاب مقدس انان را برای اثبات نظریات خود و از جمله نظریه ی پوریم سندی معتبر به شمار می اورد . ایا نمی توان چنین پنداشت که این جاعلان بزرگ داستان پوریم را نیز به دروغ ساخته و پرداخته باشند ؟ ۴- اگر به راستی پوریم رخ داده باشد و ان هم با ان شدت و وسعت که پورپیرار یاد می کند تا بدان حد که تا به روزگار اسلام این صفحات خالی از جمعیت ماند ؛ اسکندر که پورپیرار او را چونان قدیسان می ستاید و ذوالقرنین یاد شده در قران کریم می پندارد برای چه و چگونه به سرزمینی چنین وارد شد و ان کلنی های یونانی نشینی که او در کتاب اشکانیان خود از انها به کرات یاد می کند چگونه پا گرفتند ؟ ۵ - اگر به واقع پوریم رخ داده باشد چرا به غیر از تورات در هیچ یک از منابع اصلی تاریخ کهن و اثار نویسندگان ان روزگار چون هرودوت ؛ توسیدید ؛ کتزیاس ؛ دی نن ؛ مان تن ؛ پولی بیوس ؛ دیودور سیسیلی و ... حتی اشاره ای نیز بدان نشده است؟

شاهان هخامنشی ایران چگونه لباس میپوشیدهاند؟

شاهان هخامنشی ایران چگونه لباس میپوشیدهاند؟

سیری در پوشاک ایرانیان

شاهان هخامنشی ایران چگونه لباس میپوشیدهاند؟

نگاهی به منابع و کتابهای معتبر دربارهی تاریخ باستان نشان می دهد ایرانیان از هزاران سال پیش به جامه و آرایش خود اهمیت بسیاری میدادهاند.

سیری در پوشاک ایرانیان

شاهان هخامنشی ایران چگونه لباس میپوشیدهاند؟

نگاهی به منابع و کتابهای معتبر دربارهی تاریخ باستان نشان می دهد ایرانیان از هزاران سال پیش به جامه و آرایش خود اهمیت بسیاری میدادهاند.

دورهی پادشاهی هخامنشیان یکی از ادوار درخشان تاریخ ایران است که طرز پوشش و نوع پوشاک این دوره در کتابهای تاریخی بازتاب نسبتا روشنی داشته است.

به گزارش دوخت، نخستین پایگاه مد و پوشاک ایرانی (
کد:

www.dukht.com

) اومستد در صفحه 88 تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، دربارهی جامهی پرشکوه پارسیِ کورش می نویسد: «شاه در جامهی شاهانهی بلند دامنکشان، که چیندار میان پاهایش آویخته بود، با موزهی شاهانه به پا، و چوبدستی شاهانه به دست، در حالی که از کاخ برای گردش در پردیز بیرون میرفت دیده میشد. ابروان و مژگانهایش، تا چینها و گلهای جامهاش، زمانی زرنشان بوده. پشت سر شاه بندهی کوچکتری با لباس فراخورش میرفت که بیگمان آفتابگیری را که از روزگار سارگون (یکی از شاهان آشوری) فقط برای پادشاه به کار میرفت روی سر شاه نگاه داشته بود.»

وی در ص292 همین کتاب ضمن اشاره به بار دادن داریوش بزرگ، پوشش اشخاص حاضر در این میهمانی را هم تشریح کردهاست: « چون این یک بار خاص است، زیورهای زر را کنار گذاشتهاند. پدر و پسر جامهی سندس ساده ولی پر چین در بر دارند که با چینهای پرناز و زیبا تا روی قوزک پا افتاده و به سختی میتوان تنزیب (لباس زیر) آن را دید که در مچ راستش تنگ شده است. پاهایشان کفشهای نزم بی تکمه دارد. در رنگ آمیزی جامه میبینیم که پارچهی ارغوانی شاهانه نقش بزرگی دارد...»

همچنین بر طبق نوشتههای تاریخنگارانی که وضع ظاهری این پادشاهان را توصیف کردهاند او هخامنشیان موهای خود را فر میزدهاند و به پشت شانه میکردهاند.

حسن پیرنیا در جلد دوم کتاب ایران باستان به نقل از کنت کورث مینویسد: « تزئینات داریوش (سوم) زینتهای دیگران را از خاطر میزدود؛ قبای ارغوانی او در وسط با نقره ملیلهدوزی شده بود و ردای "شنل" او که از زر میدرخشید مزین بود به دو قرقی که یکی روی دیگری افتاده با منقار ضربتهایی به او می زد و هر دو را از زر بافته بودند. بالاخره از کمربند زرین او قمهای آویخته بود که غلافش تماما مرصع و خود کمربند شبیه زنان بود.»

شاهان هخامنشی در هنگام مرگ نیز با البسه زیبا و گرانسنگ مشایعت میشدهاند. پریچهر رحیمی در کتاب "تاریخ پوشاک ایران" از قول اومستد در توصیف مراسم خاکسپاری کورش می نویسد: «نسای (جسد) کورش را در تابوتی از زر گذاشتند که بر تختی نهاده شده بود که پایههایش از زر ساخته شده بود. میزی برای برات گذاشته بودند که بر آن شمشیرهای کوتاه پارسی، گردنبندها، و گوشوارههایی از سنگ گرانبها در زرنشانده بودند. سندس (گونهای دیبای لطیف و نازکِ بافته شده از زر و سیم) و کتان دوخت بابل، تنبانهای مادی، جامههای آبی، ارغوانی و رنگهای دیگر، لباس کاوناکس و لباسهای گل و بوتهدار بابلی، همه را روی هم چیده بودند تا پادشاهِ تازه درگذشته با شکوه و شایسته و آیین درست به جهان نیاکان آریاییاش درآید.»