ویشکا از جنگاوران زن ایرانزمین در دودمان اشکانیان است ، که به خاطر نشان
دادن لیاقت در زمان ارد دوم به درجات بالای ارتش دست یافته بود. به همسرش
سورنا گفت با کناره گیری سرورمان ارد (دوم) از پادشاهی ، شما هم از ارتش
کناره گرفته اید مارک آنتوان (یکی از سه زمامدار حکومت سه نفره امپراتوری
روم و حکمران مصر) قصد حمله به کیان امپراتوری ایرانزمین را دارد و شما
رومیان را قبلا در "حران" شکست داده اید . سورنا پاسخ داد پس از کناره
گیری ارد پادشاه کشورمان و روی کار آمدن فرهاد (چهارم) دیگر دستم به شمشیر
نمی رود هر کاری را ، شوقی لازم است و این شوق دیگر در من نیست . ویشکا
گفت چه شوقی مهمتر از حفظ خاک کشورمان .
سورنا گفت دو طرف شمشیربُرنده است اما شمشیر من تنها یک لبه دارد لبه دیگر
آن پادشاهی است که از حکمرانی چشم فرو بسته ، شمشیر من هم دیگر شمشیر نیست
، اما تو می توانی همچون گذشته برای کشورمان در ارتش باقی بمانی . ویشکا ،
فرهاد چهارم را در جنگ با قیصر روم مارک آنتوان یاری داد و پس از شکست خفت
بار رومیان که به شانزده هزار کشته منجر شد و رومیان به شمال دریای سیاه
(حدود اکراین امروزی ) فراری شدند ویشکا نیز از ارتش کنارگیری گرفت .
ارد بزرگ می گوید : ( ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند ). ویشکا و سورنا نماد چنین آزادگانی هستند .
اوج شکوه اشکانیان همزمان با پادشاهی ارد دوم بود، همان کسی که افسران خویش را آنگونه عزیز می داشت که فرزندانش هستند .
یادآوری : سورنا و ویشکا دو بار جان فرهاد چهارم ، پادشاه ایران را از
ترور رومیان نجات دادند . که بار دوم به قیمت جانشان تمام شد و آنها به
وسیله مزدوران رومی کشته شدند . قتل سورنا بدست ارد دوم ساخته و پرداخته
تاریخ نویسان مغرضی همچون گیریشمن فرانسوی بوده و آری از حقیقت می باشد
چرا که ارد دوم دو سال قبل از سورنا در انزوا و تنهایی مُرد . البته
اروپاییها همانند همیشه برای چسباندن برچسب وحشیگری که خصلت خود آنهاست به
ایرانیان ، مرگ ارد دوم را نیز به گردن فرزندش فرهاد چهارم افکندند !...
خورشید می درخشید هوکَرپ (پهلوان ملی ایرانیان) زرهی طلایی بر تن داشت ،
سوار بر اسب سیاه اش که پوست اش می درخشید و ستاره باران بود . مردم شهر ،
پهلوان پر آوازه شهر خویش را می ستودند . او می رفت تا با برانوش ، قهرمان
رومی که تراژان (قیصر روم) ، برای مبارزه با او فرستاده بود ، در سوریه
امروزی (مرز ایران و روم) بجنگد . تراژان نابکار ، قبلا به افسران خود
گفته بود دلاور ایرانی نباید زنده از میدان نبرد بیرون رود . کمانداران
رومی آماده اشاره تراژان برای کشتن پهلوان ایرانی بودند . رزم پهلوان
ایران و قهرمان ملی رومیان در گرفت و خیلی زود برانوش از اسب بر خاک افتاد
با اینکه هوکرپ می توانست به راحتی برانوش را بکشد اما روی برگردانید و
آهسته رو به سوی ایران حرکت کرد . برانوش شگفت زده از اینکه سردار ایرانی
از کشتن او گذشته است رویش را به سوی سپاه روم نمود و دید کمان داران ،
پهلوان ایرانی هوکرپ را نشانه گرفته اند و دست تراژان در حال بالا رفتن
است .
برانوش متوجه شد تا ثانیه هایی دیگر پهلوان نجیب و با شرافت ایران غرق در
خون خواهد شد . به سرعت به طرف اسب هوکرپ دوید و با یک شیرجه به پشت اسب
پرید ... پیکانهایی که در گوشه کنار اسب بر زمین فرود می آمدند به هوکرپ
فهماند که باید از میدان نبرد به سرعت دور شوند ، خیلی زود وارد برجهای
نگهبانی ایرانیان شدند سربازان دور آنها را گرفتند ...
در پشت برانوش دهها پیکان زهرآگین فرو رفته و او قبل از ورود به خاک ایران جان خویش را از دست داده بود .
برانوش همچون هوکرپ ، نمونه یک پهلوان با شرافت بود . انسانی مانند هزاران
انسان دیگری که قربانی خواسته های پلید تراژان شده بودند ... اندیشمند
کشورمان ارد بزرگ می گوید : (آدمهای بی مایه ، همگان را ابزار رسیدن به
خواسته های خویش می سازند) . هوکرپ پیکان خون آلودی را که بر گردن برانوش
فرود آمده بود را بیرون کشید و در کنار پیکانهای دیگرش گذاشت . همان روز
برانوش را به رسم پهلوانان ایرانی با احترام بسیار به خاک سپردند .
از آن پس جنگهای بسیاری بین دو امپراتوری ایران و روم در گرفت ...
چندی بعد قیصر روم تراژان در سال ۱۱۷ میلادی توسط هوکرپ کشته شد ، در گلوی
تراژان همان تیری بود که پیشتر گلوی برانوش را شکافته بود ...
همسر برانوش پس از مرگ تراژان ، نام پسر خردسال برانوش ، را از "آگوستوس" به نام پهلوان ایرانی هوکرپ تغییر داد ...
هوکَرپ : واژه ای پهلوی به معنای خوش اندام
اردوان (سومین پادشاه اشکانی و
فرزند تیرداد یکم) پادشاه ایران از بستر بیماری برخواسته بود با تنی چند
از نزدیکان ، کاخ فرمانروایی را ترک گفته و در میان مردم قدم می زد . به
درمانگاه شهر که رسیدند اردوان گفت به دیدار پزشک خویش برویم و از او
بخاطر آن همه زحمتی که کشیده قدردانی کنیم.
چون وارد درمانگاه شد کودکی را دید که پایش زخمی شده و پزشک پایش را
معالجه می نماید. مادر کودک که هنوز پادشاه را نشناخته بود با ناله به
پزشک می گفت خدا پای فرزند پادشاه را اینچنین نماید تا دیگر این بلا را بر
سر مردم نیاورد .
پادشاه رو به زن کرده و گفت مگر فرزند شاه این بلا را بر سر کودکت آورده و
مادر گفت آری کودکم در میانه کوچه بود که فرزند پادشاه فریاپت با اسب خویش
چنین بلای را بر سر کودکم آورد . پادشاه گفت مگر فرزند شاه را می شناسی ؟
و زن گفت خیر ، همسایگان او را به من معرفی نمودند . پادشاه دستور داد
فریاپت را بیاورند پزشک به زن اشاره نمود که این کسی که اینجاست همان
پادشاه ایران است .
زن فکر می کرد به خاطر حرفی که زده او را به جرم گستاخی با تیغ شمشیر به
دونیم می کنند . پسر شاه ایران را آوردند و پدر به او گفت چرا این گونه
کردی و فرزند گفت متوجه نشدم . و کودک را اصلا ندیدم . پدر گفت از این زن
و کودکش عذرخواهی کن . فرزند پادشاه روی به مادر کودک نموده عذر خواست
پادشاه ایران کیسه ایی زر به مادر داده و گفت فرزندم را ببخش چون در مرام
پادشاهان ایران ، زور گویی و اذیت خلق خویش نیست .
زن با دیدن این هم فروتنی پادشاه و فریاپت به گریه افتاده و می گفت مرا به
خاطر گستاخی ببخشید . و پادشاه ایران اردوان در حالی که از درمانگاه بیرون
می آمد می گفت : فرزند من باید نمونه نیک رفتاری باشد نمونه…
اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد.
این داستان به ما می آموزد هیچ چیزی بالاتر و مهمتر از نیک رفتاری و فروتنی نیست .
طرز نشستن، لباس داریوش بزرگ ، صندلی
و چوبدست او نشانه تمدن عظیم و پیشرفته ایرانیان در 25 قرن پیش است که
جهان را شگفت زده کرده است. باید دید که چه عواملی ما را به قهقرا برده
است و در صدد جبران برآمد
داریوش هخامنشی پسر ویشتاسپ از بزرگان
پارس در نخستین روز از جشنهای مهرگان (پس از تطبیق با تقویم میلادی؛ دوم
اکتبر) در سال 522 پیش از میلاد، شاه ایران شد.
در دوران حکومت 36 ساله داریوش بزرگ، قلمرو ایران از دره سند (Indus) تا
سواحل لیبی در افریقا، و از شمال دریای مرمره ( Thrace در اروپا ) تا
کوههای پامیر در آسیا شامل همه خاورمیانه امروز، آسیای میانه، قسمتی از
آسیای جنوبی، قفقاز ، مصر و قسمتی از سودان بود که به استانهای متعدد
(ساتراپی) تقسیم شده و مستقیما زیر نظر حکومت مرکزی و بر پایه قوانین واحد
اداره می شدند و به آن قسمت که سه طایفه ایرانی در آن سکونت داشته، دارای
نیاکان و فرهنگ مشترک بوده و آیین های نوروز را گرامی داشته و یکسان
برگزار کرده اند "ایران زمین" گفته اند(مادها از ری به سمت غرب و شمالغربی
از جمله کردها و آذری ها، پارسها از منطقه ری به جنوب تاجزایر خلیج فارس و
از شرق تا آن سوی هندوکش و انتهای بدخشان، و پارتها در شمال شرقی).
مصر ساتراپی ششم ایران بود. کوروش بنیادگذار کشور ایران بوده است، ولی
ناسیونالیسم ایرانی با داریوش بزرگ به دنیا آمده است. کوروش، جهانی فکر می
کرد و یک جامعه مشترک المنافع متساوی الحقوق به مرکزیت " ایران زمین " به
وجود آورده بود و مداخله در امور داخلی اعضای اتحادیه را روا نمی داشت.
داریوش بزرگ در کتیبه هایی که از او باقی مانده اند با ستایش اهورا مزدا
(خدا) که زمین و آسمان و بشر و شادی ها را آفریده است ، شاهی خود بر این
سرزمین پهناور را که مردان خوب و اسبان خوب (مقصود ارتش خوب) دارد از
عنایات او دانسته است و در یکی از کتیبه هایش از اهورا مزدا خواسته است که
" ایران زمین " را از آفت دروغ و بلای خشکسالی در امان دارد.
از کارهای مهم داریوش ایجاد آبراهی میان دریای سرخ و رود نیل بود که خلیج
فارس را به دریای مدیترانه متصل سازد. کار مهم دیگر او دستور ساختن تخت
جمشید بود که شاه نشین ایران زمین باشد ( پایتخت اداری ایران شهر شوش بود)
. ایجاد یک سپاه همیشه آماده در مرکز که تا رسیدن سایر واحدهای ارتش از
شهرستانها و نقاط دور دست کشور ، بتواند در برابر هر گونه تهاجم ناگهانی
ایستادگی کند اقدام مهم دیگر او بود. ضرب سکه زر و سیم، مخصوصا سکه های
طلای تقریبا خالص موسوم به دریک ـ داریک ـ در سال 515 پبش از میلاد ابتکار
مهم داریوش اول بود. تاسیس پستخانه، دادگاه، کودکستان و دبستان ( منحصر به
پسران) و وضع قوانین و تعرفه مالیاتی و ایجاد یک نیروی دریایی در خلیج
فارس چند نمونه دیگر از کارهای داریوش بزرگ به شمار می آید. آمریکاییان 23
قرن بعد هنگام تاسیس پستخانه دولتی (فدرال) این کشور همان شعار داریوش را
بر سر در آن حک کردند که باد و باران مانع کار چاپارها نخواهد شد. داریوش
میان شوش و ساحل مدیترانه نوعی جاده آسفالته کشیده بود که اخیرا قسمتی از
آن به دست آمده است. اقدام نظامی بی سابقه داریوش انتقال 24 هزار سوار و
پیاده با کشتی از شرق مدیترانه به ساحل آتن در یونان (800 کیلومتر مسافت)
بود.
داریوش که با آتوسا دختر کوروش بزرگ ازدواج کرده بود در سال 486 پیش از
میلاد درگذشت و پسرش خشایارشا نوه کوروش بر جای او نشست که سیاست پدر را
عینا دنبال کرد. داریوش در نقش رستم مدفون شده است.