معابدشان را در زیر پوشش کمکهای دولتی قرار داد و بدینسان دل های همه ی ملت های مغلوب را بسوی خویش جلب کرد. چشم تاریخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتی را به خود ندیده بود و ملت های مغلوب در برابر این همه مهر و بزرگواری چاره ای جز محبت او را نداشتند و دوستی او در دل همه اقوام تحت قرمانروائی ایران ریشه دواند.
پس از اینکه مرزهای شرقی ایران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه انساندوستی و بزرگمنشی کورش به میانرودان رسید و بابلیان را که از جور ستمگری به نام نبونهید به تنگ آمده بودند بر آن داشت که دست استمداد بسوی کورش دراز کنند. فتح امپراطوری بابل برای کورش با همکاری مردم بابل و هماهنگی روحانیون مردوخ انجام شد.
کورش با ایمان به سرزمین ایران , جهان گشائی را به هدف برقرار کردن آشتی و آسایش و برابری و از میان بردن ستم و ناراستی انجام میداد. هر کشوری را که گشود, فرمانروائیش را دوباره به همان حکومتگران پیشین واگذاشته بود تا از سوی او سرزمین خودشان را با دادگری اداره کنند. در هیچ جا به معابد و متولیان امور دینی ملل مغلوب آسیب وارد نکرد
کورش پس از تسخیر بابل اعلام بخشش همگانی کرد, ادیان بومی را آزاد اعلام کرد, هیچ انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به جان و مال رعایا باز داشت و دستور داد خرابیهای جنگ را بازسازی کنند و در این راه خود پیش قدم شد و شروع به بازسازی دیوار شهر کرد. در میانرودان چهل هزار یهودی توسط شاهان آشور و بابل برای بردگی به این منطقه آورده شده بودند. کورش دستور آزادی آنها را صادر کرد و به آنها وعده داد موجبات برگشتشان را به سرزمینشان فراهم کند.بعد از فتح میانرودان, شام(سوریه) . فینیقیه و فلسطین نیز ضمیمه خاک ایران شدند
در استوانه معروف به اعلامیه حقوق بشر این پادشاه انساندوست چنین نوشته است:
منم کورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شکوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اکاد, شاه چهار اقلیم بزرگ جهان, پور کمبوجیه شاه بزرگ شاه انشان, نوه کورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور.... هنگامی که دوستانه قدم درون بابل نهادم و در میان هلهله های شادی مردم کاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهای نیک مردان بابل را با من همراه ساخت زیرا من همواره بر آن بودم که او را بزرگ بدارم و بستایم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هیچکس اجازه ندادم که در سومر و اکاد دست به تجاوز و تعدی بزند.من در بابل و دیگر شهر های مقدس نظم و امنیت برقرار کردم.از آن پس مردم بابل به آزادی رسیدند و یوغ بردگی از دوششان برداشته شد... مردم این سرزمینها را به سرزمینهایشان برگرداندم و املاکشان را به آنان باز دادم.
رفتار انساندوستانه کورش با اقوام معلوب از او یک شخصیت مقدس و مافوق بشری ساخت. روحانیون بابل او را پیامبر مردوخ , و انبیای اسرائیل او را شبان یهوه و مسیح موعود و تجسم عینی خدای دادگستر خوانده اند. مسلمانان او را ذوالقرنین می دانند.که نامش در قرآن آمده است . و چه زیبا گفته است ارد بزرگ که : کورش نماد فرمانروایان نیک اندیش است و نام او می ماند ، چرا که از راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند .
مرزهای کشور کورش در شرق از حدود رود سند و رود سیحون آغاز می شد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه می رسید.نقش کورش در سازندگی تاریخ اهمیت ویژه ای دارد. در این زمینه گزینوفون می گوید: "کشور کورش بزرگترین و شکوهمندترین بود و این سرزمین پهناور را کورش به نیروی تدبیرش یک تنه اداره می کرد. کورش چنان به ملتهائی که در این سرزمینها می زیستند دلبستگی داشتو از آنها مواظبت می نمود که گوئی همه آنها فرزند اویند.مردم این سرزمینها نیز به بوبه خود ویرا پدر و سرپرست غمخوار خودشان می دانستند. کارگزاران دولت در عهد کورش به تمامی عهد و پیمانها و سوگندهایشان وفاداری نشان میدادند و از او فرمان می بردند."
کورش پس از حدودا 23 سال فرمانروائی درگذشت و پیکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد.
منشور کورش بزرگ (اولین اعلامیه حقوق بشر) :
اینک که به یاری مزدا ، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام می کنم :
که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد
دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند .
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد ،
هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد
و هر ملت آزاد است ، که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید
و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد .
من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ،
کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت
و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد .
من تا روزی که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر
بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید
من تا روزی که زنده هستم ، نخواهم گذاشت که شخصی ، دیگری را به بیگاری بگیرد
و بدون پرداخت مزد ، وی را بکار وادارد .
من امروز اعلام می کنم ، که هر کس آزاد است ، که هر دینی را که میل دارد ، بپرسد
و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند ،
مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غضب ننماید ،
و هر شغلی را که میل دارد ، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است ، به مصرف برساند ،
مشروط به اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند .
من اعلام می کنم ، که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده ، مجازات کرد ،
مجازات برادر گناهکار و برعکس به کلی ممنوع است
و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر میشود ، فقط مقصر باید مجازات گردد ، نه دیگران
من تا روزی که به یاری مزدا ، سلطنت می کنم ، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را بعنوان غلام و کنیز بفروشند
و حکام و زیر دستان من ، مکلف هستند ، که در حوزه حکومت و ماموریت خود ، مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند
و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد .
و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند .
"ارتش هخامنشی :
مقارن سال ۵۵۶ پیش از میلاد کوکب سعادت کورش بزرگ سردودمان هخامنش از افق
کشور پارس طالع شد و در پرتو فروغ درخشان وجود او امپراطوری با شکوهی
تشکیل گردید که تا آن زمان چشم روزگار نظیر آن را ندیده بود. شالودهارتش
ایران نیز در همان وقت به دست توانای آن شاهنشاه بزرگ ریخته شد و در اثر
فداکاری و جان بازی همان ارتش بود که حدود و ثغور کشور پهناور او همواره
در طول چند قرن از تجاوز بیگانگان محفوظ ماند.
سپاه پیاده
بنا به گفته گزنفون، تاریخنگار یونانی، موقعی که کورش بزرگ فرماندهی ارتش
پارس را به عهده گرفت، رستهی اصلی ارتش ، پیاده بود که بیشتر برای رزم
از دور بار آمده و به تیر و کمان و زوبین و فلاخن مسلح بود. کورش برای
ایجاد و تقویت روح جنگاوری، به سی هزار نفر از سربازان پارسی که مطابق
اصول تربیت کشور پارس دارای خصایل سپاهیگری برجستهایی بودند، دستور دادند
اسلحه خودشان را به نیزه و شمشیر تبدیل کنند و به مبارزه از نزدیک و رزم
تن به تن خو بگیرند.
آن رسته را "پیادگان سنگین اسلحه" مى خواندن و سلاح رسمى ایشان عبارت از یک نیزه بلند و یک
یا تبرزین بود که با دست راست به کار مى بردند و یک سپر کوچک که از ترکه محکم بافته شده بود و شمشیر
چپ مى گرفتند و به سینه خود هم جوشن مى بستند. سایر افراد پیاده به تیروکمان و فلاخه و در دست
زوبین مسلح بودند که در میدان رزم به عنوان دسته هاى امدادى به کار مى رفتند
آنگونه که از تصاویر و یافتههای باستان شناسی بر میآید، ابزار جنگی این
دسته از سپاهیان هخامنشی عبارت بود از: نیزه و تیر، سپرهای کوچک و هلالی
بافته شده از نی، سپرهای بیضی شکل دارای یک برآمدگی فلزی در وسط به نام گل
سپر که معمولا تصاویر زیبایی بر آن نقش شدهاند، سپرهای بزرگ و مستطیلی،
دشنههای ایرانی که دسته آنها طبق عادت معمول ایرانیان به صورت سر یک
جانور ساخته میشد، دشنهای کوتاه به نام «اکیناکه» که به کمر
میآویختند، چاقوهایی که دسته آنها به شکل حیوانهایی مانند شیر، گاو و
بزکوهی ساخته شده بود و کمان که مشخصه قومیت ایرانی بود، به همراه کمان
دانی که خاص ایرانیان بود.
سواره نظام
بنا به گفته گزنفون، کورش در مدت اقامت در دربار ماد و در نخستین برخورد
با سوارهای لیدی در نبرد « پتریوم » تشخیص داد که سواران پارس نسبت به
سوارهای مادی و به خصوص سوار نظام معروف لیدی خیلی ضعیفاند، به همین جهت
تعداد سوارهای پارسی را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانید و برای
تشویق و ترغیب جوانان به سواری و سوارکاری، مقرر داشت هر کسی که از دولت
اسب می گیرد باید همیشه سواره حرکت کند و به مرکب خود مأنوس و علاقمند
بشود و در حسن نگاهداری آن از جان و دل بکوشد و برای سوارکاران خوب
امتیازها و جوایزی قائل گردید که در مسابقهها به آنان اعطاء میشد.
ارابههای داسدار
یکی از اختراعات تازه ایرانیان در عصر پرتحرک سده پنجم پیش از میلاد
اختراع «ارابه داس دار» بود. این ارابه از هر طرف نیزه و شمشیرهای
تهدیدکننده و در مرکز چرخها کاردهای داس مانندی داشت که نوک بعضی به طرف
پایین و برخی دیگر به طرف بالا خمیده بود.
این کاردها هر چیزی را که بر سر راه اسبهای در حال تاخت قرار
میگرفت،تکهتکه میکرد. در حقیقت ایرانیان پیروزیهای خود را تا پایان
سده چهارم پیش از میلاد مدیون این اختراعاند.
بنا به روایت گزنفون تا زمان کورش بزرگ ارابه های جنگی معمول آن دوره را
مطابق مرسوم «ترواییها» میساختند و به کار میانداختند و این نوع
ارابهها بین مادیها و آشوریها و سایر ملتهای آسیایی معمول شده بود.
کورش در ضمن آزمایش آنها دستور داد ارابه های جدیدی بسازند که برای جنگ
مناسبتر باشد. چرخهای آن ارابهها را محکم تر و محور آنها را درازتر از
ارابههای قدیمی گرفتند تا از خطر خرد شدن چرخها و واژگون شدن ارابهها
بهتر جلوگیری شود.
کرسی رانندهی ارابه از چوب خیلی محکم و به صورت برجکی ساخته میشد که
بلندی آن فقط تا محاذی آرنجهای راننده میرسید تا او در راندن اسبها
آزاد باشد. در دو انتهای محور چرخها دو داس آهنی به پهنای دو «ارش» رو به
پایین و درست در زیر آنها دو داس دیگر رو به بالا نصب کرده بودند که در
موقع تاخت ارابهها این داسها به هر چیزی که برمیخوردند از هم
میشکافتند.
از ارابههای جدید در زمان کورش سیصد دستگاه تهیه شد و به فرمان او محل
این ارابهها در آرایش جنگی ، جلو خط اول پیاده نظام بود و مأموریت اصلی
آنها تاختن بر روی صفوف دشمن و شکافتن آرایش او و باز کردن راه و هموار
ساختن خط سیر پیاده نظام حمله بود. هجوم وحشت آور و برق آسای ارابهها هر
گونه مقاومتی را در معبر خود متلاشی میساخت.
ارابههای داسدار تا اواخر دوره هخامنشیان در ارتش ایران معمول بوده و در
نبرد « گوگمل » یعنی آخرین نبرد داریوش سوم با اسکندر در اردوی ایران
دویست ارابه داسدار وجود داشته و در این مورد دیودور می گوید: « حملهی
ارابه های داسدار بسیار وحشت آور و برش داسهای آنها به اندازهایی تند
و تیز بود که افراد پیاده مقدونی را به دو نیم می کرد». به علاوه، در همین
نبرد پنجاه فیل جنگی در اردوی داریوش سوم وجود داشته که موجب هراس و
واهمهی مقدونیان گردیده است و از قرار معلوم استفاده از فیل در جنگ از
موقع تسلط ایران به حبشه و آفریقای شمالی و هندوستان غربی در ارتش ایران
معمول شده است.
گردونهها
علاوه بر اربههای داسدار، کورش بزرگ به ابتکار خویش دستور داد گردونهها
یا برجهای چوبی بلند و چرخداری ساختند که هریک دارای هشت مال بند بود و
هشت گاومیش به آنها بسته می شد؛ هر برجی به چند خانه تقسیم و در آن بیست
تن کماندار قرار می گرفتند.
البته حرکت این گردونه ها کند بود و در موقع جنگ مانند حصاری پشت سر خطوط
پیاده نظام صف می کشیدند تا چنان که در اثر شدت فشار دشمن پیاده نظام خودی
مجبور به عقب نشینی بشود به محض رسیدن به نزدیکی صف این ارابهها، هم
مهاجم ناگهان زیر باران تیرکمانداران ارابهها افتاده و مجبور به توقف
گردد و هم پیاده نظام خودی در پناه ارابهها قادر به خودآرایی شود و بار
دیگر" به حمله مبادرت کند.
ارتفاع این گردونهها به اندازهای بود که کمانداران از بالای آنها به
طور کامل بر دشمن مسلط میشدند و بعضی وقتها نیز فرماندهی برای مشاهدهی
اوضاع صحنه نبرد به یکی از این گردونهها سوار میشد و از بالای آن عملیات
طرفین را زیر نظر می گرفت.
نیروی دریایی
در زمان داریوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی به فکر ایجاد نیروی دریایی افتاد و
ابتدا از کشتیهای مستعمرات یونانی آسیای صغیر و مردم مصر و فینیقیه
استفاده کرد. ولی بعد به فرمان شاه در فینیقیه و کاریه و یونیه و سواحل
بوسفور کشتیهایی ساخته شد که مطابق نوشتههای هردوت از کشتیهای یونانی
بزرگتر و سرعت سیرشان بیشتر بوده است.
به طور کلی کشتیهای نیروی دریایی هخامنشی بر سه نوع بوده است:
1- کشتیهای «تری روم» که دارای سه ردیف پارو زن در سه طبقه بوده و کشتی جنگی محسوب می شده است.
2- کشتیهای دراز مخصوص حمل و نقل اسبها و سوار نظام.
3- کشتیهای کوچکتر برای بارکشی و حمل آذوقه و وسایل اردویی.
ملوانان این کشتیها اغلب از فنیقیها و یونانیها و یا مصریها بودند،
ولی افسران آنها همیشه از بین پارسیها و مادیها انتخاب میشدند. بطوری
که از گفتهی مورخ مذکور بر می آید، بارگیری این کشتیها به وزن امروز 5
تا 15 تن بوده است، تعداد کشتیهای ایران را در زمان خشایارشا چهار هزار
فروند ذکر کرده اند.
از روی اطلاعاتی که مورخین مذکور به ما می دهند معلوم می شود که ایرانیها
به امر دریانوردی آشنایی داشتهاند، چنان که در زمان داریوش دو گروه
اکتشافی از سواحل بحرالجزایر (دریای اژه) به یونان و ایتالیا و از هند به
دریای عمان و بحر احمر و از راه نیل به دریای مغرب فرستاده می شود و در
زمان خشایارشا گروهی برای کشف سواحل آفریقا مأمور می شوند.
در دوران هخامنشیان در بعضی از جنگها دیده می شود از قوای مزدور و اجیر
یونانی هم استفاده میکردهاند و همین موضوع بیشتر در سستی انضباط و
اختلال ارتش آن دوره ایران دخالت داشته است. چنان که بعدها در جنگهای
کورش کوچک با اردشیر یا جنگهای داریوش سوم با اسکندر نتایج این کار به
خوبی معلوم شد.
آرایش جنگی
ایرانیان پیش از هر کارزار و پیش از هر اقدامی، ابتدا نقشه جنگی میکشیدند
و در انجمنی از سران لشکر نقشه را به دقت مورد بررسی قرار میدادند. کاری
که بعدها در سراسر دنیا به اصلی مهم در جنگها بدل شد.
برای این که با شیوهی به کارگیری رستههای مختلف در آن دوره آگاه شویم،
آرایش جنگی قوای کورش را در نبرد «تمبره» از روی کتاب گزنفون بررسی
میکنیم:
1. در جلوی جبهه یکصد ارابهی داسدار در یک خط.
2. در پشت سر ارابهها در خط اول گروه حملهای مرکب از پانزده هزار پیاده
سنگین اسلحه پارسی با آرایشی به عمق دوازده صف؛ پهلوهای این خط در هر طرف
با چهار هزار سوار پارسی به عمق چهار صف پوشیده شده بود.
3. زوبین اندازان در خط دوم برای این که زوبینهای خود را از بالای سر خط اول به مسافت نزدیک پرتاب کنند.
4. کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تیرهای خود را از بالای سر افراد خطوط جلو به مسافت دور می انداختند.
5. واحدهای احتیاط که عبارت از نصف دیگر پیاده نظام سنگین اسلحه بود، درخط چهارم قرار داشت.
6. در پشت سر این خطوط برجهای متحرک یا گردونهها در یک صف قرار داشته و حصار محکم و متینی را تشکیل میدادند.
گزنفون در آرایش جنگی کورش از اسواران «جماز» هم ذکری می کند که فقط برای
رم دادن اسبهای لیدی مورد استفاده بود. به گفتهی گزنفون علاوه بر
پرچمهایی که قسمتهای مختلف هر یک برای خود داشتند، پرچم فرماندهی ایران
عبارت از «عقاب زرین» بود که با بالهای افراشته به چوب بلندی نصب کرده
بودند. گزنفون اضافه می کند که در زمان او هم پرچم پادشاهان ایران به همین
صورت بوده است.
سازمان نوین
تشکیلات ارتش در دوره باستان، خصوصا دوره هخامنشی آنگونه که از منابع
یونانی و نیز کتیبهها و الواح هخامنشی بر میآید، بسیار سازمان یافته
بوده است.
نظام تقسیم بندی این ارتش ده دهی بوده و به گفته مورخان یونانی، این
تقسیم بندی بسیار بهتر از تقسیم بندی نظامیان یونان بوده است و گویا تا
زمان مغول در سپاهیان آسیایی نظیرنداشته است. ده جنگجو یک دسته را زیر
فرمان دهبد (از واژه دثه پیتی) تشکیل میداد؛ ده دسته یک گروه میشد زیر
فرمان صدبد (ثته پیتی)؛ ده گروه یک «هنگ» را به سرداری هزاربد (از واژه
هزار پیتیش) میساخت؛ ده هنگ تشکیل یک «لشگر» میداد زیر نظر یک بیوربد
(بئیورپیتی).مشابه همین تقسیمبندی را امروزه نیز در ارتش میبینیم. این
سازمان ده دهی از راه ایران در سازمانهای یهودی، ارمنی، یونانی و حتی
آلمان قدیم، یعنی گوتیک نیز نفوذ یافت.
بالاترین قدرت نظامی هخامنشیان شش لشکر بود که با «سپاه جاودان» هفت لشکر
را تشکیل میدادند و بدین گونه تعداد کل لشکرها به عدد مقدس هفت میرسید.
مورخین یونانی براین عقیده هستند که در زمان داریوش اول ارتش ایران سازمان
نوینی پیدا کرد و پادگانهای ثابتی در پایتختهای مختلف و مرکزهای کشورهای
تابع ایران و قلعههای مرزی ایجاد شد. داریوش بزرگ ضمن اصلاحاتی در سازمان
کشوری ایران از لحاظ سازمان لشکری و گسترش نیروهای انتظامی ، مملکت خود را
به پنج منطقهی نظامی تقسیم و فرماندهی هر منطقهایی را به یک سپهسالار
تفویض نمود. در پایتخت اصلی ایران، که مقر پادشاه بود، گارد مخصوصی مرکب
از دو هزار سوار و دوهزار پیاده از بزرگزادگان پارسی و مادی و شوشی تشکیل
یافته بود که از حیث اسلحه و ساز و برگ ممتاز و مأمور حفاظت شاه بودند.
اسلحه آنان عبارت از یک نیزه بلند، یک کمان دراز و یک ترکش پر از تیر بود
که در مواقع تشریفات، به نوک نیزههای بلند سربازان یک گلوله زرین یا
سیمین نصب می شد.
داریوش سپاه مخصوص دیگری تشکیل داد که عدهی افراد آن به ده هزار نفر می
رسید و به ده هنگ تقسیم می شد. این عده را «سپاه جاویدان» میخواندند،
زیرا هیچ گاه از تعداد آن کاسته نمی شد و به جای کسانی که میمردند یا در
جنگ کشته میشدند، بیدرنگ کسان دیگری را میگماشتند. افراد این سپاه همگی
رزم آزموده ودلیر و چالاک و در تیراندازی و سواری سرآمد دیگران بودند.
در بررسی ارتش هخامنشی، یکی از جنبههای اعجاب برانگیز آن وجود همین
سپاه جاودان است. این سپاه ده هزار نفری «سپاه آماده باش» شاهنشاه ایران
را تشکیل میدادند و نگهبانان شاهی بودند.
تصویر سربازان جاویدان را در نگارههای جبهه شرقی آپادانا، یعنی همان نمای
اصلی و نخستین تالار بار تخت جمشید، پشت سر شاه که بر تخت نشسته، در سه
ردیف روی هم میتوان دید. در این تصویر، تعداد حدود صد سرباز به نمایندگی
از ده هزار سرباز نقش شدهاند.
لباس بلند چین دار هخامنشی، کفش ایرانی سهبندی و نوار بیگره دور سر آنان نشان از پارسی بودن این افراد دارد.
ایرانشناسان از این نقوش نتیجه میگیرند که همه افراد «ده هزار جاودانان»
از پارسها بودهاند. نیزه دست همه این سربازان در قسمت پایین به یک انار
کوچک ختم میشود. از اینرو، یونانیان آنان را «سیب بر» نامیدهاند.
برهمه سپاه یک «سپاهبد» یا سپهبد (سپادپیتی) فرمان میراند که فرمانده کل
گارد جاویدان و دارای قدرت فوقالعادهای بود. این سپاهبد یا خود شاهنشاه
بود و یا توسط شاه از افراد خانواده خود و یا از میان دوستان طرف اعتمادش
برگزیده می شد.
یکی از خصایص دوره هخامنشی، شرکت خود سپاهبدان و سرکردگان در نبرد بود
و تعداد زیادی از آنان هم در میدانهای جنگ کشته شدند. مثلا از یازده پسر
داریوش بزرگ پنج تن جان خود را در لشکرکشی به یونان از دست دادند.
به گزارش استرابون، تاریخدان و جغرافیدان یونانی، سربازان ایرانی را از
20 تا 50 سالگی در ارتش به خدمت میگرفتهاند. تمرینهای سپاهیان ایرانی
به ویژه پسران نجبا بسیار دشوار بود و باید انواع ورزشها، ساختن انواع
ابزارها، تیراندازی و نیزه پرانی و نیز استقامت در جاهای سخت و راههای
طولانی را میآموختند تا ورزیده شوند و بیش از همه باید حقیقت گویی را
میآموختند. به هنگام نبرد، سربازان به منظور حفاظت از بدن جوشن نیز می
پوشیدند و کلاهی آهنین بر سر میگذاشتند.
در زمان داریوش، در مرکز هر یک از کشورهای تابع ایران پادگانهای ثابتی
برای حفظ امنیت و جلوگیری از تجاوز احتمالی همسایگان برقرار شد. عده افراد
این پادگانها نسبت به وسعت و اهمیت منطقه تغییر میکرد، چنان که هردوت
عدهی پادگان ایرانی مأمور مصر را 240 هزارنفر ذکر می کند. در قلعههای
سرحدی هم پادگانهای ثابتی وجود داشت که ریاست آن با فرمانده قلعه « دژبان
» بود.
البته این پادگانها غیر از قسمتهای سوار و پیاده یی بود که در موقع جنگ
از ولایتها احضار می شدند و این قسمتها اغلب تعلیمهای نظامی مرتبی
نداشته و لباسها و سلاحهای گوناگون و زبانها و عادتهای مختلف و به
فرماندهی رؤسای محلی خودشان داخل ارتش شاه می شدند. به گفته هردوت،
تاریخنگار یونانی، این قبیل افراد گاهی فاقد زره و کلاه خود و جوشن بودند
و سپرهایشان از ترکهی بافته شده بود و نیزههایشان کوتاه بود.
گزنفون در فصل چهارم کتاب خود موسوم به « اکونومیکز » در این باب این طور
مینویسد: شاه پارس اهمیت فوق العادهایی به سپاه میدهد. بدین معنی که به
والیان هر ایالت یا مردمی که خراج میدهند امر کرده است که عدهایی سوار و
تیرانداز وفلاخن دار نگاه دارند و به آنان به خصوص گوشزد کرده که تهیهی
این قوا برای حفظ امنیت و دفاع در مقابل دشمن متجاوز تا چه اندازه لازم و
ضروری است.
وی ادامه میدهد: شاه سوای قوای مزبور، پادگانهایی در قلعهها دارد و این
قوای مختلف و سپاهیان اجیر را که باید به طور کامل مسلح باشند. شاه همه
ساله سان میبیند. در موقع سان غیر از پادگان قلعهها که همیشه باید سر
پست خود حاضر باشند قسمتهایی هم در میدانی که برای سان معین شده جمع می
شوند، واحدهایی که نزدیک مقر شاه هستند از برابر فرستادگان مخصوص شاه می
گذرند. در قسمتهایی که از حیث اسلحه و وسایل وبه خصوص اسبها مرتب باشند
به سر کردگانشان درجه و امتیاز می دهند و برعکس به سرکردگانی که قسمت آنان
نامرتب و بد باشد، کیفری سخت مقرر می شود و بیشتر این اشخاص را از کار
برکنار میکنند و کسان دیگری را به جای آنان می گمارند.
بر اساس روایت هردوت و سایر مورخان، این گروههای مختلف لشکری هر کدام
پرچمی مخصوص به خود داشتهاند ولی چگونگی این پرچمها را شرح ندادهاند و
بیشتردربارهی پرچم فرماندهی سخن راندهاند که چنان که ذکر شد به شکل عقاب
طلایی با بالهای افراشته بر بالای چوب بلندی نصب می کردند یا روی گردونه
شاهی می افراشتند.
لباس و تدارکات
از نوشته های مورخین یونانی بر می آید که لباسهای افراد نظامی مختلف و در
هر یک از ملتها و طایفههای تابع ایران به شکل لباس معمول همان ملت یا
طایفه بوده است و به طور عموم عبارت از یک قبای دراز که تا پایین زانو
میرسیده و روی آن کمربند یا شالی بسته می شده و شلوار که تا ساق پاها را
می پوشانیده است. کلاه افراد به طور معمول از نمد مالیده و محکم و به شکل
گرد (پارسیها) یا چند ترک (مادیها) یا دراز و نوک تیز ( سکاها ) بوده
است.
در حمله به دشمن نواختن کرنا و سرنا معمول بوده و هنگام هجوم تمام افراد
با هم هرای می کشیدند. بنابر آن چه که هردوت از اردو کشی خشایارشاه به
یونان تعریف می کند علاوه بر آذوقه و علیق چند روزه که در بنه های جنگی
با عدهها همراه بود، در طول راه تشکیل مراکز تدارکاتی و تهیه انبارهای
آذوقه و علیق و همچنین ساختن جادههای نظامی و پلهای موقتی و قایقی روی
رودخانهها و نیز ریختن درختهای جنگل برای باز کردن راه عبور قشون متداول
بوده است.
بنابراین، عملیات مربوط به « رکن چهارم » در آن دوره با حسن وجوه انجام می
یافته چنان که اردوکشی خشایارشا را به یونان بعدها به خصوص از لحاظ امور
مربوطه به رکن چهارم مورد مطالعه و تحقیق قرار دادهاند. به طور کلی
مورخین و فرماندهانی که از روی گفتههای هردوت پیرامون این قضیه تحقیق و
تعمق کرده اند، اردوکشی خشایارشا را به یونان از وقایع مهم تاریخ به شمار
آوردهاند و همه بر این عقیده هستند که از لحاظ استراتژی از عملیات نظامی
برجسته و بی نظیر عهد قدیم است.
خبررسانی و ارتباط
از کارهای دیگر دوران پادشاهان هخامنشی که از نظر نظامی شایان اهمیت است،
یکی ساختن جادهها برای برقراری ارتباط بین ایالتها و مرکز و بین خود
آنها و همچنین برای سهولت نقل و انتقال نیروهای نظامی از پادگانهای
مختلف به جبهه جنگ است که اغلب مورخان یونانی به خصوص هردوت از خوبی این
جادهها تعریف میکنند.
دیگری ایجاد وسایل خبررسانی از جمله چاپارخانههای متعدد شامل تعداد زیادی
از اسبهای بادپا و چابک سواران زبردست بود که احکام و فرمانهای نظامی
را به سرعت و دست به دست به مقصد میرساندند. پیکهای شاهی در راههای
بزرگ هر ساعت اسبی را که تاخته بودند، با اسبهای تازه نفس عوض میکردند
و به این ترتیب، پیامها را با شتابی خارقالعاده از جایی به جای دیگر
میرسانیدند.
هرودوت درباره سرعت حرکت چاپارهای هخامنشی چنین روایت می کند: «هیچ
جنبندهایی را نمی توان فرض نمود که چالاکتر و سریعتر از این چاپارها طی
طریق بنماید.»
در زمان هخامنشیان روی خطوط ارتفاعی که چشم اندازی به یکدیگر داشته
چهارطاقیها و برجهایی میساختند که اخبار و فرمانهای فوری را با روشن
کردن آتش روی آنها با نشانههای مخصوص به یکدیگر مخابره می کردند. چنان
که هردوت در چند مورد به مخابره با آتش اشاره
می کند، از جمله به مخابره خبر فتح آتن از طریق جزیرههای سیکلاد به سارد.
امروز هم در بعضی نقاط ایران و بیشتر در نواحی جنوب، خرابه های این
چهارطاقی ها و برجها که به نظر میرسد برای مخابره با آتش بوده، روی
ارتفاعات موجود و نمایان است.
بازرسان شاه
از جانب پادشاهان هخامنشی برای هر ایالتی دو نفر بازرس معین شده بود که از
بین اشخاص اصیل و مجرب و مورد اعتماد انتخاب می شدند و به منزله چشم و گوش
شاه بودند و کلیه مشاهدههای خود را دربارهی وضع مأمورین کشوری و لشکری
به وسیله چاپار مخصوص و به طور مستقیم برای شاه می فرستادند. وجود همین
اشخاص بود که مانع می شد در جریان کارهای لشکری و کشوری کمتر انحرافاتی رخ
بدهد و این بازرسان همراه خود قوه اجرایی نیز داشتند.
انضباط
راجع به انضباط ارتش در دورهی هخامنشی نهایت مراقبت و سختگیری به عمل
میآمد، مجازاتهایی که برای جرمهای نظامی بخصوص خیانت به شاه و مملکت
وضع شده بود به شدت اجرا می شد. در عین حال نسبت به عملیات قضات نیز توجه
خاصی داشتند و هر قاضی که بر خلاف عدالت حکم می داد. تحت تعقیب قرار می
گرفت. به همین جهت مطابق روایات پلوتارک و دیودور قضات از بین رؤسای
خانوادههای درجه اول که در پارس همیشه مورد احترام و ملاحظه بودند،
انتخاب می شدند و حتی در شورای نظامی هم از وجود ایشان استفاده می گردید.
از توصیفات سپاهیان و ارتش که در دوره هخامنشی بگذریم، آنچه در تاریخ
جنگهای هخامنشی و در طول تاریخ ایران شاخص و مایه مباهات هر ایرانی است،
روح فتوتی است که در میان سپاهیان ایران بود و نمود اعلای آن را در شخصیت
کورش کبیر میتوان یافت. ایرانیان به هر دشمنی که پناه و زنهار میخواست،
روی خوش نشان میدادند و معمولا تقاضایش را میپذیرفتند و با زندانیان با
محبت رفتار میکردند. با نجبا و شاهان اسیر شده رفتاری شایسته آنان در پیش
میگرفتند.
کورش همه شاهانی را که از وی شکست میخوردند، تکریم میکرد و به آنان
زمین و ملک یا حتی حکومت ناحیهای را میبخشید تا در آسایش زندگی کنند.
جوانمردی وی چنان بود که دشمنان سرسختش تبدیل به دوستانی وفادار و دلسوز
شدند. نمونه بارز این شاهان میتوان به کرزوس، شاه لیدی، اشاره کرد.
روحیهای که در تاریخ ایران تداوم پیدا کرد و در قالب چهرههای پهلوانی و
پس از اسلام، عیاری، بارها و بارها ظهور کرد.
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
کوروش بزرگ
خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن
کوروش بزرگ
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
کوروش بزرگ
آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .
کوروش بزرگ
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
کوروش بزرگ
سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .
کوروش بزرگ
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .
کوروش بزرگ
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند. کوروش بزرگ
پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر. کوروش بزرگ
کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .
کوروش بزرگ
کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .
کوروش بزرگ
انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .
کوروش بزرگ
همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.
کوروش بزرگ
تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .
کوروش بزرگ
دشوارترین قدم، همان قدم اول است .
کوروش بزرگ
عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .
کوروش بزرگ
آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .
کوروش بزرگ
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .
کوروش بزرگ
من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.
کوروش بزرگ
مرد ناشایستی (بنام نبونید) به فرمانروایی کشورش رسیده بود ...
آنگاه او نام کورش پادشاه انشان Anshan را برخواند، از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.
او نبونیدشاه را به دست کورش سپرد.
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛
مردوک دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه
چهارگوشه ی جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... نوه ی کورش، شاه بزرگ ...
نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ... .
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه ی مردم گام های مرا با
شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک
خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد... زیرا من او را ارجمند
و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد... من برای صلح
کوشیدم. من برده برداری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.
فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد... او برکت و مهربانی اش را ارزانی
داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم...
من همه ی شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام
نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را
به جاهای خود بازگرداندم.
همه ی مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم.
همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به
بابل آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه
های خودشان بازگراندم، باشد که دل ها شاد گردد.
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم، هر
روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند...
من برای همه ی مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم
١) ...
٢) ... همه جهان.
٣) ... مرد ناشایستی (بنام نبونید) به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
٤) ... او آیین های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت.
٥) معبدی به تقلید از نیایشگاه ازگیلا Esagila برای شهر اور Ur و دیگر شهرها ساخت.
٦) او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود... هر روز کارهایی ناپسند می کرد، خشونت و بدکرداری.
٧) او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت، او با مقررات نامناسب در زندگی
مردم دخالت می کرد، اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش مردوک
Marduk خدای بزرگ روی برگرداند.
٨) او مردم را به سختی معاش دچار کرد، هر روز به شیوه ای ساکنان شهر را
آزار می داد، او با کارهای خشن خود مردم را نابود می کرد... همه مردم را.
٩) از ناله و دادخواهی مردم، انلیل Enlil خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت
شد... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند (منظور آبادانی و فراوانی
و آرامش).
١٠) مردم از خدای بزرگ می خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که
زندگی و کاشانه اشان رو به ویرانی می رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ
اراده کرد تا ایزدان به بال بازگردند.
١١) ساکنان سرزمین سومر Sumer و اکد Akad مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
١٢) مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جست وجو پرداخت، به جست وجوی شاهی خوب که او را یاری دهد.
١٣) او تمام سرزمین گوتی Guti و همه مردمان ماد را به فرمانبرداری کورش
درآورد. کورش با هر ”سیاه سر” (منظور همه انسان ها) دادگرانه رفتار کرد.
١٤) کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می کرد. مردوک خدای بزرگ با شادی از کردار نیک و اندیشه نیک این پشتیبان مردم خرسند بود.
١٥) بنابر این او کورش را بر انگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد، در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام بر می داشت.
١٦) لشکر پرشمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می سپردند.
١٧) مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت .
١٨( مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اکد و همه فرمانروایان محلی فرمان
کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره های درخشان او را
بوسیدند.
١٩( مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی
یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی
داشتند.
٢٠) منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان.
٢١) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شاه انشان، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ، شاه انشان.
٢٢) از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را بل Bel (خدا) و
نبو Nabu گرامی می دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند.
٢٣) همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.
٢٤) ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید .
۲۵) وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد... من برای صلح
کوشیدم. نبونید مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور
شان آنان نبود.
٢٦) من برده داری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.دادم که
همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند، فرمان دادم که
هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند، مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
٢٧) او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسر من و همچنین بر همه سپاهیان من،
٢٨) برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی
مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مردوک همه شاهان براورنگ پادشاهی نشسته
اند.
٢٩) همه پادشاهان سرزمین ها جهان، از دریای بالا تا دریای پایین (دریای
مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین های دور دست، همه پادشاهان آموری
Amuri، همه چادرنشینان.
٣٠) مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش.
٣١) من شهرهای آگاده Agadeh، اشنونا Eshnuna، زمبان Zamban، متورنو
Meturnu، دیر Der، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آن سوی دجله که ویران
شده بود را از نو ساختم.
٣٢) فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه
خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که
پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه های خود برگرداندم، خانه های ویران
آنان را آباد کردم.
٣٣) همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک به شادی و خرمی،
٣٤) به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، باشد که دل ها شاد گردد. بشود که
خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم،
٣٥) هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود
که سخنان پربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند، بشود که آنان به خدای من
مردوک بگویند: کورش شاه، پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش
کمبوجیه.
٣٦) بی گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و
من برای همه مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی
مردم اعطا کردم.
٣٧) ...
٣٨) ... باروی بزرگ شهر بابل را استوار گردانیدم...
٣٩) ... دیوار آجری خندق شهر را،
٤٠) که هیچیک از شاهان پیشین با بردگان به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند،
٤١) ... به سرانجام رسانیدم.
٤٢) دروازه هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب سدر و روکشی از مفرغ ...
٤٣) ...
آتوسا ، دختر کوروش بزرگ بزرگترین ومحبوب ترین امپراتورتاریخ است آتوسا
در لغت به معنای خوش اندام است. همچنین به معنای قدرت و توانمندی نیز
میباشد.او دختر زیبا، دلفریب و فوق العاده ای کوروش بزرگ بود.
پس از سرنگونی بردیای دروغین بدست داریوش بزرگ و هفت نفر از جوانان نجبای
پارسی و بر تخت نشینی داریوش یکم ، آتوسا همسر داریوش بزرگ شد . ازدواج با
آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت داریوش بزرگ را قانونی جلوه می داد
واز آنجا که آتوسا با هوش، با فرهنگ ، با قدرت و تفکر ---------- بود در
موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می آمد.
پس از آن آتوسا ” خشایارشاه ” را به دنیا آورد.آتوسا ملکه ی بیش از ۲۸
کشور آسیایی در زمان امپراطوری داریوش بزرگ بود و از وی به نام ” شهبانوی
داریوش بزرگ ” یاد کرده است .
آتوسا شهبانوی ایران ، خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست و نقش تصمیم
گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.همچنین زندگی ---------- آتوسای
هخامنشی باهیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی کند
آتوسا از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان
داریوش شاه همواره از نصیحتهای او بهره می جست. او حتی علاقه مند بود که
در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. آتوسا چندین بار در لشکرکشی های
داریوش بزرگ یاور فکری و روحی او بود. چندین نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی
ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است.
هرودوت از قول آتوسا نقل می کند که آتوسا به داریوش شاه می گوید: چرا
نشسته ای و عازم جنگ نمی شوی و سرزمینهای دیگر را تسخیر نمی کنی؟……
پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته است که عازم جنگ شود و به
پیروزیهایی نائل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آنها حکمرانی
می کند. اگر گفته هرودوت اغراق آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر
شوهرش می باشد.
آتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود آگاه بود و از حضور یونانیان و دیگر ملیتها به دربار بسیار بهره می برد.
آتوسا، یکی از برجستهترین زنان در تاریخ ایران قدیم است. او پس از ازدواج
با داریوش شاه لقب” بانوی بانوان ” می گیرد.در واقع پس از آناهیتا او
دومین کسی بود که لقب ” بانو” که یک عنوان مذهبی بود، گرفت زیرا اینچنین
لقبی کمتر به ملکه ها داده می شد…
آتوسا از داریوش چهار پسر داشت : خشایار شاه که بزرگترینشان بود . ویشتاسب
فرمانده نیروهای باختری و سکایی در سپاه خشایارشاه. مسیشت یکی از
سرفرمانداران ارتش خشایارشاه . و هخامنش فرماندار مصرو فرمانده ناوگانهای
مصری در سپاه خشایارشاه .
شهبانوی پارسی ، در زمان فرمانروایی پسرش خشایارشاه ، مقام بر جسته ی ”
مادر شاه ” را دارا بود . او همسر خداوندگار پارس و مادر ارجمند خشایارشاه
پادشاه قدرتمند ایرانی بود .
خشایارشاه جوانیست سخت ماجراجو. اما آتوسا بانویی است سالخورده و خردمند ، که رفتاری باوقار و شاهانه دارد
آتوسا، شهبانوی پارسی ، دختر کوروش بزرگ ، همسر داریوش اول و مادر
خشایارشاه سر انجام در سن ۷۵ سالگی و به دلیل عوارض مربوط به سرطان ،۴۷۵
سال قبل از میلاد مسیح فوت کرد. گویند او به علت شرم ، بیماریاش را از
پزشکان مخفی می کرده است.
همانطور که میدانیم آخرین شاهان خاندان کیانی ،در اساطیر و حماسه های
ملی ایران ، یاد آور و بر گرفته شده از برخی پادشاهان هخامنشی اند. بر
همین اساس گفته میشود ، “هما ” در اساطیر ایران، بر مبنای یادمانهایی از ”
آتوسا شهبانوی پارسی ” و رویدادهی دوران داریوش و خشایارشاه، همسر و پسرش
شکل گرفته باشد. جالب آن است که بهمن پدر هما نیز برخی از یادمانهای کوروش
بزرگ را در خود دارد.
در کل علی رغم اینکه اطلاعات درمورد آتوسا بسیار محدود است اما آنچه مسلم است : آتوسا از زیباترین و قدرتمندترین زنان در طی تاریخ امپراطوری پر شکوه ایران زمین بوده است که هیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی کند. او از مشوقین بزرگ آموزش و پرورش پارسی بود. او شعر می سروده و از زنان ادیب و با خرد روزگار خود بوده است …او خشایارشاه ، پادشاه قدرتمند ایرانی را برای امپراتوری پارس به ارث گذاشت