سپهبد سورنا (رستم سورن پهلو) (??-?? پیش از میلاد) یکی از سرداران دلیر سپاه ایران در زمان اشکانیان است
سپهبد سورنا (رستم سورن پهلو) (??-?? پیش از میلاد) یکی از سرداران دلیر سپاه ایران در زمان اشکانیان است.
بر پایه گفته? پلوتارک [?] «سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی/ایرانی دوران خود بود.»
سورنا سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم، ارد اول (قر. اول ق م.) وی از
نظر نژاد و ثروت و شهرت پس از شاه رتبه? اول را داشت و بسبب نجابت
خانوادگی در روز تاجگذاری پادشاه حق داشت که کمربند شاهی را بکمر بندد.
سورنا ارد را به تخت نشانید و شهر سلوکیه را متصرف شد و اول کسی بود که بر
دیوار شهر مذکور بر آمد و با دست خود اشخاصی را که مقاومت میکردند بزیر
افکند. وی در این هنگام بیش از ?? سال نداشت، مع هذا بحزم و احتیاط و
خردمندی شهره بود و بر اثر این صفات کراسوس سردار رومی را مغلوب کرد، چه
نخست جسارت و تکبر کراسوس و یأسی که بر اثر بدبختیها سورنا را دست داده
بود، به آسانی ویرا در دامهایی افکند که سورنا برایش گسترده بود. با وجود
این ارد بجای اینکه سورنا را پاداش نیک دهد، بر او رشک برد و نابودش
کرد.[?]
سورن یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ ، در زمان اشکانیان است که سپاه
ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان
در همه جا پیروز بودند، برای اولین بار با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت.
او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکوچهره، تنومند، دلیر، بلندبالا، با موی
بلند و ظریف که پیشانیبندی به سبک ایرانیان باستان بر سر می بست . وی از
خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی (در زمان اشکانیان و
ساسانیان) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند میباشد. (نمونه
دیگر این واِِژه در کلمه اردیسور آناهیتا یعنی ناهید بالنده و نیرومند
بکار رفته است.) از دیگر نام آوران این خاندان ویندهفرن (گندفر) است که در
سده نخست میلادی استاندار سیستان بود؛ قلمرو او از هند و پنجاب تا سیستان
و بلوچستان امتداد داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان قهرمان حماسی
ایران یکی میدانند. ذکر نام رستم در منظومه پهلوی اشکانی درخت آسوریک
ارتباط او را با اشکانیان نشان میدهد.
ژولیوس سزار (Julius)، پومیه (Pompee) و کراسوس (crassus) سه تن از
سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به تصرف
دولت روم در آمده بود، به طور مشترک اداره می کردند. آنها در سوم اکتبر
سال 56 پیش از میلاد در نشست لوکا (Luca) تصمیم حمله به ایران را گرفتند.
کراسوس فرمانروای بخش شرقی کشور روم آن زمان ، یعنی شام (سوریه) بود و
برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران، دستیابی به گنجینه
های ارزشمند ایران و سپس گرفتن هند را در سر می پروراند و سرانجام با حمله
به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. وی فاتح جنگ بردگان و درهم کوبنده
اسپارتاکوس سردار قدرتمند انقلاب بردگان بود.
کراسوس (رییس دوره ای شورا) با سپاهی مرکب از42 هزار نفر از لژیونهای
ورزیده روم که خود فرماندهی آنان رابرعهده داشت به سوی ایران روانه شد و
ارد (اشک13) پادشاه اشکانی ،سورن سردار نامی ایران را مامور جنگ با کراسوس
و دفع یورش رومی ها کرد. نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از میلاد در
جلگه های میانرودان (بین النهرین) و در نزدیکی شهر حران یا کاره (carrhae)
روی داد. در جنگ حران، سورن با یک نقشه نظامی ماهرانه و بهیاری سواران
پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و
اسیر کند. کراسوس و پسرش فابیوس Fabius (پوبلیوس) دراین جنگ کشته شدند و
تنها شمار اندکی از رومی ها موفق به فرار گردیدند.
روش نوین جنگی سورن، شیوه جنگ و گریز بود. این سردار ایرانی را پدیدآورنده
جنگ پارتیزانی (جنگ به روش پارتیان) در جهان میدانند. ارتش او دربرگیرنده
زره پوشان اسب سوار، تیراندازان ورزیده، نیزه داران ماهر، شمشیرزنان تکاور
و پیاده نظام همراه با شترهایی با بار مهمات بود.
افسران رومی درباره شکستشان از ایران به سنای روم چنین گزارش دادند: سورن
فرمانده ارتش ایران در این جنگ از تاکتیک و سلاحهای تازه بهره گرفت. هر
سرباز سوار ایرانی با خود مشک کوچکی از آب حمل میکرد و مانند ما دچار
تشنگی نمیشد. به پیادگان با مشکهایی که بر شترها بار بود ، آب و مهمات می
رساندند. سربازان ایرانی به نوبت با روش ویِِژه ای از میدان بیرون رفته
وبه استراحت می پرداختند. سواران ایران توانایی تیر اندازی از پشت سر را
دارند. ایرانیان کمانهایی تازه اختراع کرده اند که با آنها توانستند پای
پیادگان ما را که با سپرهای بزرگ در برابر آنها و برای محافظت از
سوارانمان دیوار دفاعی درست کرده بودیم به زمین بدوزند. ایرانیان دارای
زوبین های دوکی شکل بودند که با دستگاه نوینی تا فاصله دور و به صورت پی
درپی پرتاب می شد. شمشیرهای آنان شکننده نبود. هر واحد تنها از یک نوع
سلاح استفاده می کرد و مانند ما خود را سنگین نمی کرد. سربازان ایرانی
تسلیم نمیشدند و تا آخرین نفس باید می جنگیدند. این بود که ما شکست خورده،
هفت لژیون را به طور کامل از دست داده و به چهار لژیون دیگر تلفات سنگین
وارد آمد.
جنگ حران که نخستین جنگ بین ایران و روم به شمار می رود، دارای اهمیت
بسیار در تاریخ است زیرا رومی ها پس از پیروزی های پی درپی برای اولین بار
در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه
افکند و نام ایران را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد و نام دولت پارت و
شاهنشاهی اشکانی را جاودانه ساخت.
همانگونه که دولت بزرگ هخامنشی در مرزهای خود در باختر برای نخستین بار با
گسترش و کشورگشایی یونان برخورد کرد و پیشرفت یونان را در شرق و آسیا
متوقف گردانید، دولت جهانگیر روم نیز در پیشرفت مرزهای خود در خاور، با سد
قدرتمند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در
آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی سورن بر کراسوس و شکست روم از ایران،
دولت مرکزی روم دچار اختلاف شدید شد. پس از این جنگ نزدیک به یک قرن، رود
فرات مرز شناخته شده بین دو کشور گردید و مناطق ارمنستان، ترکیه، سوریه،
عراق تبدیل به استانهایی از ایران گردیدند. رومیها برای جلوگیری از شکست
های آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند ، به وجود سواره نظام در
سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.
بد نیست یادآوری شود که سورن پس از شاه مقام اول کشور را داشت؛ وی ارد را
به تخت سلطلنت نشانید و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری شاهنشاه
ایران کمربند شاهی را به کمر پادشاه بست. او به هنگام گرفتن شهر سلوکیه
نخستین کسی بود که برفراز دیوار دژ شهر برآمد و با دست خود دشمنانی را که
مقاومت میکردند به زیر افکند. سورن در این هنگام بیش از 30 سال نداشت.
اما شوربختانه سورن هیچ بهره ای از پیروزی بزرگ خود نبرد. ارد شاهنشاه
اشکانی ناجوانمردانه بجای قدردانی، سپهسالار دلاور ایرانی را به شهادت
رساند؛ پس از این رویداد ناگوار ارتش ایران دچار ضعف گردید و دیگر نتوانست
در خاورمیانه و شام پیشروی نماید و در برابر روم تنها به مقاومت و دفاع
پرداخت.
منانبع نوشته :
1. کتاب زندگینامه کراسوس | برگه? ??
2. فرهنگ معین
منابع
• دانشنامه ایرانیکا
یکی از تیرههای مهم آریایی که پس از ورود به ایران موفق به تشکیل حکومت
شدند پارسها بودند. از اواسط دوره مادها از خاندان پارسی به عنوان خاندانی
قدرتمند در منابع یاد شده است. آخرین پادشاه ماد، آسیتاگ، مجبور به جنگ
با یکی از سران پارسیها به نام کوروش شد. از شواهد چنین برمیآید که
کوروش با آستیاگ نسبت خویشی داشته است. در جنگ بین طرفین پادشاه ماد شکست
خورده و کوروش با پیروزی بر آستیاگ موفق شد حکومت جدیدی را که درتاریخ
از آن به نام هخامنشیان یاد میشود، تأسیس کند. نخستین پایتخت هخامنشیان
شهر پاسارگاد بود. کوروش پاسارگاد را به محلی آباد و معتبر تبدیل کرد. اما
پس از مرگ کوروش و مشکلاتی که در امرحکومتی بوجود آمد از اهمیت این شهر
کاسته شد تا اینکه داریوش اول به پادشاهی رسید.
داریوش بر آن شد تا پایتختی بزرگ و با شکوه بوجود آورد. و از آنجاکه پارس
برای هخامنشیان سرزمین مهم و در حکم سرزمین مادری محسوب میشد در نتیجه وی
پایتخت خود را در دامنهی کوه رحمت مشرف بر جلگه وسیع و پهناور مرودشت که
دارای پیشینه تاریخی و تمدنهای کهن بود، قرار داد. تختجمشید در واقع یک
پایتخت و کاخ تشریفاتی بوده که تنها برای اجرای مراسمی خاص از جمله مراسم
مهم و ملی نوروز یا اقامتهای موقت از آن استفاده میشد.
هخامنشیان بقیه سال را در شهر باستانی هگمتانه پایتخت قدیم پادشاهان ماد
(درتابستان) و در شوش پایتخت قدیم تمدن ایلام (در زمستان) به سر
میبردند.
پس از داریوش دیگر پادشاهان هخامنشی نیز بر بنایی که ساخت آن را داریوش
آغاز کرده بود، ساختمانهای جدیدی افزودند در نتیجه ساخت تخت جمشید از
ابتدا نزدیک به ۱۵۰ سال به طول انجامید.
ساختمان اصلی کاخها بر روی صفهای سنگی ساخته شد این کاخها را از سه
طرف شمال، جنوب و مغرب دیواری بزرگ از سنگهای عظیم بر روی هم انباشته
احاطه میکرد. در خارج از صفه تا حدود نیم کیلومتر دورتر از دیوار
سنگی، ساختمانهایی برای درباریان، وزرا و مشاورین احداث شده بود.
وسعت تمام ساختمانهای روی صفه در حدود ۱۳۵ هزار متر مربع است. از این
ساختمانها قسمتهایی که مربوط به بارعام، پذیرائیهای رسمی و شرفیابی
نمایندگان کشورها و برگزاری جشنهای مذهبی بوده وسعت زیاد داشته، درهای
ورودی آنها عریض بودند از جمله این کاخها باید از کاخ آپادانا و تالار
صدستون نام برد. دیگر ساختمانها که برای سکونت شاه، ولیعهد، ملکه و خاندان
سلطنتی و همچنین دفتر و جایگاه نگهبانان بوده کوچکتر بود.
مهمترین آثار و ابنیهای که در شهر پارسه معروف به تختجمشید بنا شده بدین شرح است:
پلکانهای بزرگ ورودی
راه ورود به بالای صفه توسط دو ردیف پلکانهای بزرگ دو طرفی که از سنگهای
بزرگ ساخته شده میباشد. تعداد این پلکانها در هرطرف ۱۱۰ عدد و هر چهار یا
پنج پله از یک سنگ یکپارچه بزرگ و عریضی تشکیل یافته است. کنار پلکانها
معجر سنگی زیبایی اقتباس گرفته از زیگورات های سومری وجود دارد که بلندی
هر کدام از آنها ۷۵ سانتیمتر میباشد.
دروازه ملل
اولین بنا بر روی صفه در فاصله ۲۰ متری پلکان ورودی، تالاری می باشد که
بیش از ۶۰۰ متر مربع مساحت دارد. سقف این تالار بر روی چهار ستون قرار
داشته که اینک دو ستون آن باقی مانده است. درون این تالار سکوهای سنگی در
چهار طرف تعبیه شده است که محل نشستن مهمانان بوده است.
برای ورود به کاخ آپادانا مهمانان ابتدا در این تالار به انتظار مینشستند
و از آنجا که این افراد از ملتهای مختلفی بودند به این تالار دروازه ملل
یا تالار انتظار گفته میشود. تالار دارای سه درب ورودی و خروجی پهن است
که دو دیوار سنگیدر درگاه غربی و شرقی به صورت نقش برجسته نمایان
میشود. نقش این دو درگاه به شکل موجودات اساطیری میباشد.
کاخ آپادانا
مهمترین کاخ تختجمشید از لحاظ وسعت، ارتفاع و هنرهایی که در قسمتهای
مختلف آن به کار رفته کاخ آپادانا میباشد. کاخ آپادانا در قسمت مرتفعی از
صفه تختجمشید واقع شده و مشرف به جلگه وسیع و زیبای مرودشت میباشد. در
برگزاری جشنهای ملی و پذیراییهای رسمی از این کاخ استفاده میشد.
تالار مرکزی کاخ ۳۶۰۰ متر مربع مساحت داشته و در آن۳۶ ستون سنگی قطور به
ارتفاع ۱۸ متر قرار داشته و در سه جهت شرقی، غربی و شمالی کاخ سه ایوان
هم سطح با کاخ اصلی هر کدام با ۱۲ ستون وجود داشته است بنابراین در مجموع
کاخ آپادانا دارای ۷۲ ستون بوده است. تنها ضلع جنوبی کاخ بجای ایوان،
اتاقهای کوچک و راهروهایی وجود داشته که احتمالاً برای نگهبانان کاخ و
مسئولین تشریفات مورد استفاده قرار میگرفت.
یکی از زیباترین قسمتهای کاخ آپادانا دو ردیف پلکانهای بزرگ در ضلع شمالی
و شرقی این کاخ میباشد. از آنجا که پلکان ضلع شرقی برای مدتها زیر خاک
مانده بود، تقریباً سالم بجای مانده است اما ضلع شمالی صدمه زیادی دیده
است. نقش برجستههای پلکانهای کاخ آپادانا زیباترین نقش برجستههای
تختجمشید میباشد. این نقوش نمایندهگان ۲۳ کشور و استانهای تحت قلمرو
شاهنشاهی هخامنشی را نشان میدهد و هرکدام از این نمایندگان هدایایی را که
مخصوص سرزمین آنها میباشد به حضور شاه عرضه میدارند.
نوع هدایا، لباس نمایندگان، چهره افراد و تصاویر دیگر در این نقش برجستهها به زیبایی هرچه تمامتر نمایان شده ست.
سر ستونهای ایوان شرقی همگی با مجسمههای شیر دوسرتزئین یافته بودند. و سر ستونهای ایوان غربی را گاوهای دوسر شکل میدادند.
کاخ صد ستون
این کاخ به عنوان بزرگترین کاخ پذیرائی تختجمشید به حساب میآید. کاخ صد
ستون به دستور خشایارشا ساخته شد و به دلیل داشتن صد ستون سنگی به این نام
معروف شده است. هر کدام از این ستونها ۱۲ متر ارتفاع دارد.
این کاخ در جانب شرقی کاخ آپادانا قرار دارد و دارای هشت درگاه ورودی و
خروجی است. از دیدنیهای این کاخ نقوش حجاری شدهی درگاهها میباشد این نقش
برجستههای در درگاه جنوبی شامل تخت شاهنشاهی است که بر دست ۲۸ نفر از
نمایندگان ملل تابعه امپراتوری هخامنشیان قرار گرفته است. در بالای تصویر
و در پشت سر شاه یک نفر خدمتگزار مخصوص دیده میشود. بر درگاههای شرقی و
غربی نیز نقوشی با مضمون نبرد پادشاه با حیوان افسانهای نقر گردیده است.
در سمت شرقی کاخ صد ستون دیوارهای خشتی وجود دارد که به احتمال زیاد محلی
برای نگهداری ارابهها و اسبهای سلطنتی بوده است. همچنین در قسمت خارجی
تالار صد ستون اتاقهای کوچکی مربوط به نگهبانان کاخ و مستخدمین قرار داشته
است.
کاخ مرکزی
از دیگر کاخهای تختجمشید، کاخ چهارگوش دیگری است که در گوشهی جنوب شرقی
کاخ آپادانا واقع شده است. به دلیل موقعیت این کاخ و قرار گرفتن در وسط
دیگر ساختمانهای تختجمشید، به کاخ مرکزی معروف شده است.
کاخ مرکزی شامل دو ایوان ستوندار در شمال و جنوب بوده است. در اطراف این
ایوانها، سکوهایی از سنگ ساخته بودند. این کاخ سه درب نسبتاً بزرگ داشت و
نقوشی همانند نقش برجستههای درگاه کاخ صد ستون بر این درگاهها نقر کرده
بودند. از تزئینات جالب توجه کاخ مرکزی پلکانهای بزرگ جانب شمالی کاخ
مرکزی به حیاط مقابل کاخ آپادانا مربوط میشود.
ایوانهای شمالی و جنوبی کاخ مرکزی با سرستونهایی به شکل سر انسان و تنهی حیوان تزئین یافته بود.
تچر
این کاخ در سمت جنوب آپادانا واقع شده است و بر اساس یکی از کتیبههای آن
کاخ که کلمه تچر در آن آمده است، به تچر معروف شده است. دریچههای این کاخ
بر عکس دیگر کاخهای تختجمشید به سمت تابش آفتاب است و به همین جهت احتمال
داردکه کاخی زمستانی بوده باشد. این کاخ را کاخ خصوصی داریوش اول میدانند.
راه ورود به کاخ داریوش دو دریف پلکان جنوبی و غربی بود. در ساختن این کاخ
از سنگهای صیقلی استفاده شده است و به همین جهت به آن تالار آئینه نیز
میگویند.
در ایوان جنوبی این کاخ کتیبهای به سه زبان پارسی، ایلامی و بابلی وجود
دارد که ساختن این کاخ را به داریوش اول و کامل کردن تزئینات آن را به
خشایار شا نسبت میدهند.
نقش برجستههای این کاخ نیز همانند دیگر نقوش کاخهای تختجمشید از زیبایی
و ظرافت خاصی برخودار است. این نقوش بر دیوار پلکانهای ورودی اشخاصی را در
حال اهدای هدایایی از قبیل بز کوهی و آهو و... نشان میدهد.
کتیبههای کوتاه متعددی به خط میخی در حاشیهی بالای دریچهها و طاقچههای
این کاخ وجود دارد که نام داریوش در بیشتر آنها به چشم میخورد. با
مشاهده بقایایی از گچ در کف اتاقهای شمالی کاخ تچر معلوم میشود که کف این
کاخ با گچ فرش بوده است.
بر سنگهای این کاخ کتیبههایی از پادشاهان بعدی ایران همچون شاپور دوم
ساسانی، عضد الدوله دیلمی، ناصر الدین شاه قاجار و... حک شده است.
کاخ هدیش
هدیش کاخ اختصاصی خشایار شاه است و در کتیبههایی که در این کاخ وجود دارد نام هدیش آمده است.
کاخ هدیش در بلندترین قسمت صفه تخت جمشید قرار دارد و شامل تالاری مرکزی
با ۳۶ستون و ایوانی شمالی با ۱۲ ستون و یک ایوان در جنوب همراه با تعدادی
اتاقهای کوچک در شرق و غرب، میشود.
بر درگاه ورودی کاخ نقش خشایار شاه همراه با خدمهاش دیده میشود. از
ویژگیهای منحصر به فرد این کاخ نقش برجستههای درون پنجرههاست که در دیگر
کاخها به چشم نمیخورد. دراین تصاویر هدیه آورانی نقش گردیده است.
در زیر این کاخ مجرای زیرزمینی وجود داشت و آب پشت بام این کاخ بوسیله آن به آبروهای اصلی تختجمشید انتقال داده میشد.
حرمسرا
درجنوب کاخ هدیش ساختمانهایی از خشت وجود دارد که به حرمسرا (اندرونی)
معروف است. این مکان به احتمال زیاد محل سکونت بانوان سلطنتی بوده است.
طرح نقشه ساختمان حرمسرا تا اندازهای به تالار مرکزی کاخ تچر شباهت دارد.
در قسمتهای جنوبی این بنا کتیبهای متعلق به خشایار شاه پیدا شده که به
سلطنت رسیدن خشایار شاه را مطرح میکند.
امروزه این ساختمان به موزه تختجمشید تبدیل شده است و بسیاری از آثار کشف شده در تختجمشید در این قسمت نگهداری میشود.
خزانهی داریوش
در دامنهی کوه رحمت و در جانب شرقی صفهی تختجمشید بناهای خشتی موسوم به خزانهی داریوش قرارگرفته است.
این ساختمان به دلیل پیدا شدن تعدادی ظروف سنگی مرمری و اشیاء تجملی، خزانه نامیده شده است.
خزانهی داریوش از دو تالار بزرگ با ستونهای چوبی تشکیل شده بود. تعداد
ستونهای هر تالار به ۱۰۰ میرسید و اتاقها، راهروها و ایوانهای ساختمان
خزانه همه از خشت ساخته شده بود و در کف آستانهی درها و زیر ستونها از
سنگهای صیقلی استفاده شده بود. خیابانی با عرض ۵/۵ متر چهار طرف ساختمان
خزانه را احاطه کرده است از دیگر بناها و آثار مهم تختجمشید میتوان از
جایگاه نگهبانان در دامنهی کوه رحمت، چاه سنگی در سینه کوه رحمت و
ساختمانهای خشتی روی دیوار شمالی که از آن بعنوان دبیرخانه شاهی استفاده
میشد، یاد کرد.
آرامگاه پادشاهان هخامنشی
در سینهی کوه رحمت دو قبر از دو پادشاه آخر هخامنشی، (اردشیر دوم و
اردشیر سوم) مشاهده میشود. در امتداد همین مقابر درسمت راست به فاصله
حدود۱۰۰ متر آرامگاه دیگری قرار دارد که ناتمام مانده است و به آخرین
پادشاه هخامنشی داریوش سوم تعلق دارد.
نمای خارجی و نوع ساختمان و نقوش آن دقیقاً مانند آرامگاههای پادشاهان هخامنشی در نقش رستم میباشد.
در خارج از صفهی تختجمشید نیز ساختمانهایی وجود داشته که اینک از آنها
تقریباً هیچ بنائی بجای نمانده است اما آثار تزئینی زیادی بدست آمده که
تعدادی از آنها در موزهی تختجمشید و مابقی در موزهی ایران باستان و
دیگر موزههای معروف میباشد.
در پایان شعری از فریدون مشیری را تقدیمتان میکنم که با این حال و هوا سخت مناسبت دارد.
فریدون مشیری،سالها پیش،هنگام بازدید از تخت جمشید و مشاهده سرستونهای فرو
افتاده و تصرفاتی که اشخاص مختلف برای زدودن یا افزودن نقوش دیگر در تخت
جمشید انجام داده بودند،در قطعه ای به نام عقاب بر خاک می گوید:
ای عقاب در افتاده برخاک
شهپرت گرچه بسته است،باز است
ای همای پر افشانده بر سنگ
بال های تو در اهتزاز است
گرچه دشمن به زیرت فکنده ست
جای تو همچنان بر فراز است
مهر تو در دل ما فزون باد
تخت جمشید!
تاج تاریخ!
ای فروغ به ظلمت نشسته
ای شکوه به هم درشکسته
گرچه روی تو را می خراشند
گرچه نام تو را می تراشند
تا جهان باقی است و مهر باقی است
آسمانی تر از نام خورشید
نام پاک تو خواهد درخشید
پارسه
هخامنشیان عادت باستانی کوچ کردن را فراموش نکردند، و معمولاً همه سال را
در یک جا به سر نمیبردند، بلکه بر حسب اقتضای آبوهوا، هر فصلی را در
یکی از پایتختهای خود سر میکردند. در فصل سرما، در بابل و شوش اقامت
داشتند، و در فصل خنکی هوا به همدان میرفتند که در دامنه کوه الوند
افتاده بود و هوای لطیف و تازه و خنک داشت. این سه شهر «پایتخت» به معنی
اداری و ---------- و اقتصادی بودند، اما دو شهر دیگر هم بودند که «پایتخت
آئینیِ» هخامنشیان بشمار میرفتند، یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و
تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار میشد، و دیگری «پارْسَهْ» که برای
پارهای تشریفات دیگر به کار میآمد. این دو شهر «زادگاه» و «پرورشگاه» و
به اصطلاح «گهواره» پارسیان به شمار میرفت، و گور بزرگان و نامآوران
آنان در آنجا بود و اهمیت ویژهای داشتند؛ به عبارت دیگر، اینها مراکز
مذهبی ایرانیان هخامنشی بودند، مانند اورشلیم و واتیکان، که نظر به اهمیت
آیینی خود، مرکز ثقل بسیاری از حوادث بودهاند. البته از این دو تختجمشید
بیشتر اهمیت داشته است و به همین دلیل، اسکندر مقدونی آن را به عمد آتش
زد تا گهواره و تکیهگاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان
بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمده است.
نام اصلی این شهر پارْسَهْ بوده است که از نام قوم پارسی آمده است و آنها
ایالت خود را هم به همان نام پارس میخواندند. پارسه به همین صورت در سنگ
نوشته خشیارشا بر جرز درگاهای «دروازه همه ملل» نوشته شده است، و در
لوحههای عیلامی مکشوفه از خزانه و باروی تختجمشید هم آمده است. یونانیان
از این شهر بسیار کم آگاهی داشتهاند، به دلیل این که پایتخت اداری نبوده
است، و در جریانهای تاریخ سیاسی، که مورد نظر یونانیان بوده، قرار
نمیگرفته. به علاوه، احتمال دارد که به خاطر احترام ملی و آئینی شهر
پارسه، خارجیان مجاز نبودهاند به مکانهای مذهبی رفت وآمد کنند و در
باب آن آگاهیهایی به دست آورند؛ همچنان که تا پایان دوره قاجار، سیاحان
اروپایی کمتر میتوانستند در باب مشاهد و امامزادههای ایرانی تحقیق
کنند. بعضی گمان کردهاند که در برخی از نوشتههای یونانی از پارسه به
صورت پارسیان persai و یا شهر پارسیان Persia نام رفته است، اما این گمان
مبنای استواری ندارد.
پِرْسِهْ پُلیْس
نام مشهور غربی تختجمشید ، یعنی پِرْسِهْ پُلیْس (Perse Polis) ریشه
غریبی دارد. در زبان یونانی، پْرسهْپُلیْس و یا صورت شاعرانه آن
پِرْسِپْتوُلیْس Persep tolis لقبی است برای آِتِنه، الهه خرد و صنعت و
جنگ، و «ویرانکننده شهرها» معنی می دهد.این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده
پنجم ق.م. در چکامه مربوطه به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در
مورد «شهر پارسیان» به کار برده است (سُوکنامه پارسیان، بیت ۶۵). این
ترجمه نادرست عمدی، به صورت سادهترش، یعنی پرسه پلیس، در کتب غربی رایج
گشته و از آنجا به مردم امروزی رسیده است. خود ایرانیان نام «پارسه» را
چند قرن پس از برافتادنش فراموش کردند چون کتیبهها را دیگر نمیتوانستند
بخوانند و در دوره ساسانی آن را «صدستون» میخواندند. البته مقصود از این
نام، تنها کاخ صدستون نبوده است، بلکه همه بناهای روی صفه را بدان اسم
میشناختهاند. در دورههای بعد، در خاطر ه مردم فارس، «صدستون» به
«چهلستون» و «چهلمنار» تبدیل شد. جُزَفا باربارو، از نخستین اروپاییانی
که این آثار را دیده است (سال ۱۴۷۴ میلادی)، آن را ِچْلمِنار
(چهلمنُار) خوانده است. (۳) پس از برافتادن هخامنشیان خط و زبان آنها نیز
بتدریج نامفهوم شد و تاریخ آنان از یاد ایرانیان برفت، و خاطره شان با
یاد پادشاهان افسانهای پیشدادی و نیمه تاریخی کیانی درهم آمیخت، و بنای
شکوهمند پارسه را کار جمشید پادشاه افسانهای که ساختمانهای پرشکوه و
شگرف را به او نسبت میدادند دانستند و کمکم این نام افسانهای را بر آن
بنا نهادند.
کاربرد بناهای تختجمشید
تختجمشید در دل استان فارس، یعنی میهن هخامنشیان، بنا شده است. داریوش
بزرگ در حدود ۵۱۸ ق.م. صخره بزرگی را در حدود شمال غرب کوه مهر (= کوه
رحمت) برگزید تا کوشک شاهانهای بر روی آن بنا نهد، وی و پسرش خشیارشا، و
پسرزادهاش اردشیر یکم، بناهای با شکوه تختجمشید را بر آنجا بنا کردند.
بر این نکته باید تأکید کرد که هدف داریوش بزرگ از ساختن این کوشک در
سرزمین فارس، ساختن یک پایتخت اداری و ---------- نبوده، زیرا که این مکان
از مرکز دولت دور بوده، بلکه میخواسته است مرکزی برای تشریقات ایرانی
درست کند. ارنست هرتسفلد Ernst Herzfeld که در سالهای ۱۹۳۰ در تختجمشید
حفاری میکرد، گفته است: «چنان مینماید که تختجمشید جایی بوده است که به
علتهای تاریخی و علایقی ریشهدار در زادگاه دودمان هخامنشی ساخته شده و
نگهبانی گشته و تنها در مواقع برگزاری مراسم و تشریفاتی خاص از آن استفاده
میشده است» بسیاری از محققان معتقدند که تختجمشید تنها برای برگزاری جشن
نوروز، که هم عیدی شاهی و هم جشنی دینی و هم آیینی ملی بود، به کار
میرفت. استاد و. لنتس W. Lentz استدلال کرده است که داریوش بزرگ جایگاه و
جهات این کوشک را بر طبق محاسبات نجومی ساخته است و محور تابش خورشید به
هنگام دمیدن، در روزهای معینی از سال با محورهای عرضی و طولی تختجمشید
رابطه مییابد. از سوی دیگر کارل نیلندر Carl Nylanderمعتقد است که شواهدی
برای برگزاری جشن نوروز در تختجمشید در دست نیست و کالمیر Peter Calmeyer
نقوش تختجمشید و متون یونانی را مقایسه کرده و به همان نتیجه رسیده است.
عدهای هم با توجه به اسناد دیوانی و کاربرد برخی از بناها (مثلاً حرمسرا)
و وسعت کاخها وهزینه گزافی که بر سر ساخت آنها به کار رفته است،
تختجمشید را مرکزی ---------- و ادرای و بازرگانی میدانند که تناسبی با
آیینهای مذهبی نداشته است. اما حقیقت آن است که اسناد دیوانی، هزینههای
کارگری و سازندگی و نقشتراشی و نیز رفتوآمدهای پیکها و مأموران دولتی
در تختجمشید همه به زمانی تعلق دارند که داریوش و خشیارشا و اردشیر آنجا
را بنا میکردهاند یعنی فعالیت ساختمانی در آنجا زیاد بوده است. وجود جشن
نوروز در زمان هخامنشی هم از شواهدی ثابت میشود (مثلاً وجود جشن مهرگان،
زیرا که در نوروز درست آغاز سال و در مهرگان درست میانه سال را جشن
میگرفتهاند، ایجاد تقویم اوستایی، که شامل جشنها منجمله نوروز میبوده
ـ در دوره هخامنشی و نیز وجود دعای مخصوص زرتشتی بسیار کهن برای نوروز، که
با اعتقادات هخامنشیان پیوند ناگسستنی دارد). از سوی دیگر در زمان ساسانی
نیز با آنکه استخرـ جانشین پارسهـ محل اصلی ساسانیان و جایگاه مذهبی
و برگزاری آیینهای دولتی (مثلاً تاجگذاری) بود، هیچ گونه مرکزیت
---------- نداشت. با این دلایل جشن ما هنوز نظریه آیینی بودن تختجمشید
را مرجح میدانیم.
صفّه پارسه
تختجمشید بر روی صفّهای بنا شده است که کمی بیشتر از یکصدوبیست
وپنجهزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متکی به صخرهای است که
از سمت شرق پشت به کوه مهر (= کوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و
مغرب در درون جلگه مرودشت پیش رفته و شکل آن را میتوان یک چهار ضلعی
دانست که ابعاد آن تقریباً چنین است: ۴۵۵ متر در جبهه غربی، ۳۰۰ متر در
طرف شمالی، ۴۳۰ متر در سوی شرقی و ۳۹۰ متر در سمت جنوبی کتیبه برزگ داریوش
بر دیوار جبهه جنوبی تخت، صریحاً گواهی میدهد که در این مکان هیچ بنایی
قبل از وی موجود نبوده است.
کارهای ساختمانی تختجمشید بفرمان داریوش بزرگ در حدود ۵۱۸ ق.م آغاز شد.
اول از همه میبایست این تخت بسیار بزرگ را برای برآوردن کوشک شاهی آماده
سازند: بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را مطابق نقشه معماران، تا
ارتفاع معینی که مورد نظرشان بود، تراشیدند و کوتاه و صاف کردند و گودیها
را با خاک و تختهسنگهای گران انباشتند، و قسمتی از نمای صفه را از صخره
طبیعی تراشیدند و بخشی دیگر را با تختهسنگهای کثیرالاضلاع کوه پیکری که
بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و برای آنکه این سنگهای بزرگ بر هم
استوار بمانند آنها را با بستهای دم چلچلهای آهنی به هم پیوستند و روی
بستها را با سرب پوشانیدند (این بستهای فلزی را دزدان و سنگربایان کنده
و بردهاند؛ تنها تعداد کمی از آنها را بر جای ماندهاند). این تخته
سنگها یا از سنگ آهکی خاکستری رنگی است که از کوه و تپههای اطراف صفه
استخراج میشده و یا سنگهای آهکی سیاهی شبیه به مرمر است که از کانهای
مجدآباد در ۴۰ کیلومتری غرب تختجمشید میآوردهاند. خرده سنگها و
سنگهای بیمصرف حاصل از تراش و تسطیح صخره را نیز به درون گودها ریختند.
شاید در همین زمان بوده است که با آب انبار بزرگ چاه مانندی در سنگ صخره و
در دامنه کوه مهر (= کوه رحمت) به عمق ۲۴ متر کندند.
پس از چند سال، صاف کردن صخره طبیعی و پر کردن گودیها به پایان رسید و
تخت هموار گشت. آنگاه شروع به برآوردن شالوده بناها کردند و در همان زمان
دستگاه آب دَرکُنی تختجمشید را ساختند بدین معنی که در دامنه آن قسمت از
کوه رحمت که مشرف بر تخت است آبراهههایی کندند و یا درست کردند، و سر این
آبراههها را در یک خندق بزرگ و پهن، که در پشت دیوار شرقی تخت کنده
بودند، گذاشتند تا آب باران کوهستان از راه آن خندق به جویبارهایی در جنوب
و شمال صفه راه یابد و به دَر رَوَد. بدینگونه خطر ویرانی بناهای روی
تخت ناشی از سیلاب جاری از کوهستان از میان رفت، اما بعدها که این خندق
پُر شد آب باران کوهستان قسمت اعظم برج و باروی شرقی را کند و به درون
محوطه کاخها ریخت و آنها را انباشت، تا این که در هفتاد سال گذشته؛
باستانشناسان این خاکها را بیرون ریختند و چهره بناها را دوباره روشن
ساختند. بر روی خود صفه، آبراهههای زیرزمینی کندهاند که از میان حیاط و
کاخها میگذشت و آب باران سقفها از راه ناودانهایی که مانند لوله بخاری
و با آجر و ملاط قیر در درون دیوارهای ستبر خشتی تعبیه کرده بودند، وارد
آبراهههای زیرزمینی میشد و از زیر دیوار جنوبی به دشت و خندقی در آن جا
میرسید. هنوز قسمتهایی از این آبراههای زیرزمینی و ناودانهای درون
دیوارها را در گوشهوکنار تختجمشید میتوان یافت. هم اکنون نیز آب
بارانهای شدید زمستانی از این آبراهها به در میرود.
تخت جمشید ،مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال
512 قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامید.تخت جمشید در
محوطه ی وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت
محدود است . این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را
پرسپولیس خوانده اند ساخته شده است .
ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد...
ادامه ی مطلب فراموش نشه...
تخت جمشید ،مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال
512 قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامید.تخت جمشید در
محوطه ی وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت
محدود است . این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را
پرسپولیس خوانده اند ساخته شده است .
ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد. نخست
صفحه یا تختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار آپادانا و پله های
اصلی و کاخ تچرا را ساختند . پس از داریوش ، پسرش خشایارشا تالار دیگری را
بنام تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تالار صد ستون را ریخت . اردشیر
اول تالار صد ستون را تمام کرد . اردشیر سوم ساختمان دیگری را آغاز کرد که
ناتمام ماند . این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی از
آنها صخره های عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند .
معماری هخامنشی ، هنری است از نوع تلفیق و ابداع که از سبک معماریهای بابل
و آشور و مصر و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده و با
هنر نمایی و ابتکار روح ایرانی نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است .
هخامنشیان با ساختن این ابنیة عظیم می خواستند عظمت شاهنشاهی بزرگ خود را
به جهانیان نشان دهند.
اسناد تخت جمشید و کارگران مزد بگیر
در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشه ی شمال غربی صفحه تخت
جمشید قریب چهل هزار لوحه های گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد .
بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود . پس از خواندن معلوم
شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد . از
میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است . از کشف این الواح شهرت
نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و
بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت.
زیرا این اسناد عیلامی حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرهای
زیبا ، اعم از عمله و بنا و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند
و هر کدام از این الواح سند هزینة یک یا چند نفر است .
کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون
ایرانی و بابلی و مصری و یونانی و عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همة
آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند .
گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کارگری مشغول بودند . مزدی که به
این کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی، که آن را با یک واحــد
پـول بابلی به نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند
. اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از :
گندم و گوشت.
اسکندر مقدونی در یورش خود به ایران در سال 331 قبل از میلاد، آن را به آتش کشید.
تاریخ نگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا
ناشی از یک حادثه غیر عمدی می دانند ولی برخی کینه توزی و انتقام گیری
اسکندر را به تلافی ویرانی شهر آتن به دست خشایارشا علت واقعی این آتش
سوزی مهیب میدانند. (که در حقیقت، خشایارشا آتن را ویران نکرد و ویرانی
های باستانی در آتن از سوی خود یونانی هاست؛ که در مطالب آینده راجع به آن
صحبت خواهد شد.)
تصویری از عظمت کاخها
ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی
از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه
تاریخی که جزئیات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از
قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد.
نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه عظیم
و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر
دهه1310خورشیدی کشف شد.
چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه
ها و سنگ نبشته های گذر خشایارشا است که به زبان عیلامی و دیگر زبانهای
باستانی تحریر شده است. از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم،
جایی که در آن پادشاهان بار میدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار
می شد.
مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد.
تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود. بزرگترین
کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا یکی از
بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان
سالن بارعام خود استفاده می کرده است.
تخت جمشید در 57 کیلومتری شیراز در جاده اصفهان و شیراز واقع شده است.