‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

خلیج فارس

گنجینه های ملی این سرزمین در طول هزاره ها
با خون جانبازان ایرانی پاسداری شده اند
و هیچ دشمنی زهره تجاوز به آنها را نخواهد داشت.
اَلا ای سرزمینِ خرم و مینو نشانِ من،
بلند آوازهی دوران، بهارِ بی خزانِ من،
تو ایرانی،
تو مًلکِ پهلوانانی، تو مهدِ سخت جانانی
دلت دریا، ستبرِ سینه ات آماجِ توفان ها
تو در گسترده تاریخ - یکتا گردِ میدانی
تو را از سند تا پامیر، از قفقاز تا جیحون،
تو را تا پهنهی رود فرات و دجله من گسترده میبینم ...

چو شهباز خیالم در هوایت بال میگیرد،
به دشت و قله و دریا و رود و جنگل و هامون
به هر سو می‌کنم مأوا،
از آن اوج خیال انگیزِ جان افزا،
خلیج فارس را می‌بینم که چون فیروزهای رخشان،
به امواج بلند و نقره گون، با من سخن گوید:
منم اینک خلیج فارس،
آن دریای گوهرزای ایرانی
هزاران سالهی مانای تاریخم
منم نستوه و بشکوه و بلند آوا
خروشان و ستبر آغوش و پر غوغا
کهن سالم،
کهن چون خطهی جاوید ایرانم
که غیر پارس، نامی را سزای خود نمی دانم ...
دمی بر ساحلم بنشین، دمی بر چهره ام بنگر
بر امواج کف آلودم نگاهی کن،
به شب هنگام، کز نورِ سپیدِ ماهتابِ آسمان
بر سینه ام سیماب می‌بارد،
شبانگاهان که امواجِ درخشانم
زرقصِ ماهیان پًر تاب می‌گردد،
تو پنداری فریبا آسمانی پر شهابم من
و یا در چشم بی خوابِ زمین جادوی خوابم من!
من آن بحر گهربارم، که در آغوش پرجوشم
بسی گوهر نهان دارم.
من آن گنجینه‌ی نابم، که در و لؤلؤ و مرجان
زر ناب(1) و مروارید غلتان از برایت ارمغان آرم ...

من آگاهم، من از گشتِ هزاران ساله‌ی تاریخ،
ز ایران و انیران، کاوه و ضحاک،
در دل یادها دارم ...
همان دریای پرجوشم که در دوران دورم
شاه دارا، پارس نامیده،
همان شاهی که مصر و ترعه اش بگشاد(2)
و آگاهم من از شاپور ساسان(3)، شاه ایران
کاو سزای قومِ نافرمان تازی، در کفش بگذاشت ...
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگون بختی،
که قومی گرسِنه، نادان و سرگردان،
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینه ها، زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را، بسوزیدند
درفش کاویانی، اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند، گرد مرگ پاشیدند ...
من از جان سختی فرزند ایرانی،
من از پیکار نور و تیرگی، افسانه ها دایم
هم از آن بابک خرم(5)
دلیرِ کوهِ بَذ آن گًردِ ایرانی،
که کاخ ظلم را از پایه می‌لرزاند،
و یا یعقوب نام آور،
که پیکارش، نبرد نور و ظلمت بود،
و یا فرزند بویه(6)، آن دلیرِ خطه دیلم
که پیش مقدم او، خود خلیفه خاک بر سر کرد،
من از جانبازی این سرفرازان
در دل خود، یادها دارم ...
چو هنگام بهاران، خون سرخ نازنین فرزند ایران،
دشت ها را از شقاق های خاک عاشقان
گلگونه می‌دارد،
من از آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش می‌پیچم.
که در بیدادگاهی چون «شملچه»(7)، آن همه ضحاکیان
با خیل جانبازان ایرانی چه ها کردند؟!
و آن گًردانِ جان برکف،
زخوزی و خراسانی، دلیر آذری، کرد و سپاهانی،
و یا گیل و بلوچ و دیلمی، اقوام ایرانی
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی ...
و اینک، این منم،
یکتا خلیج فارس،
هزاران ساله مانای تاریخم
که تا خورشید می‌تابد
و تا خون در رگِ فرزندِ ایران گرم می‌جوشد،
مرا مزدا اهورا از برای ملکِ ایران پاس می‌دارد...»

کوروش بزرگ هخامنشی

کوروش دوم ، معروف به کوروش بزرگ یا کورش کبیر ( 559-528 پیش از میلاد ) شاه ایران ، به‌خاطر بخشندگی‌، بزرگ منشی ، بنیان گذاشتن حقوق بشر ، پایه گذاری نخستین امپراطوری چند قومیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده ها و اسرا، احترام به عقاید و مذاهب مختلف، گسترش تمدن و... شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گذار دوره‌ی شاهنشاهی ایرانیان می باشد. واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند".

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان ، که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود ، ‌او را سرور و قانونگذار می نامیدند . یهود یان این پادشاه را به منزله ممسوح پروردگار محسوب می داشتند ،‌ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می دانستند . درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده ، بسیاری از بزرگان جهان ذوالقرنین قرآن فرزند نیک سرشت خداوند را کوروش هخامنشی میدانند و نصبت دادن آن را به اسکندر ملعون کاری ابله هانه میدانند . کوروش سرسلسله هخامنشی ، داریوش بزرگ ، خشایارشا ، اسکندر مقدونی گزینه هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته ، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قرآن ، تورات ، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می باشد.

دوره جوانی

تبار کوروش از جانب پدرش به قوم آریایی پارس‌ می رسد که برای چند نسل بر انشان , در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینۀ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده است. بنیاد‌گذار سلسلۀ هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود 700 می‌زیسته است. پس از مرگ او, تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرسامس فارس, بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس لیدیه, ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت , گزنفون , و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند, بیشتر شبیه افسانه می باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس , و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت, آژدهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد] و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد ، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده‌ی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه‌ی ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست."

آژدهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژدهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم".

کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی ایرانیها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت.

دوره قدرت

هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست امپراتوری ایرانی ماد بوسیله پارسها که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله آژدهاک پادشاه ماد به انتها رسید, اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه  پادشاهی ماد و پارس را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود و اتحاد این دو تیره آریایی ایران را بنا کرد . کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید ، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود ، خردمندانه از کرزوس ، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید . اما کرزوس در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی ( قزل ایرماق امروزی در کشور ترکیه ) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه ، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می پنداشتند ، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره های آن سقوط کردو کرزوس، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونان یان رسانید . نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست کرزوس است . کوروش، شاه شکست خورده لیدی] را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند ، مشمول عفو شدند . پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت ، هریو ( هرات )، رخج ، مرو ، بلخ ، زرنگیانا ( سیستان ) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا ) و ثتگوش (شمال غربی هند ) را مطیع خود کرد . هدف اصلی کوروش از لشکر کشی به شرق تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت . کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران ، وسعت سرزمین های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد . حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود . البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس « نابونید » پادشاه بابِل،‌ همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش بینی های پیامبران بنی اسرائیل درباره ازادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

بابِل بدون مدافعه در 22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند ، پادشاه محبوس گردیدو کوروش طبق عادت در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (538ق.م ) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد . با فتح بابِل مستعمرات آن یعنی سوریه ، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوقدانان دارد . او یهود یان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود ، کمک های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنا ن نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است.اسکندر پس از رسیدن به ایران و پارسه همگی را به آتش کشید و ویران نمود ولی پس از رفتن به آرامگاه کوروش بزرگ هرگونه صدمه زدن به آرامگاه کوروش را ممنوع نمود و به وصیت وی که در آنجا حک شده بود عمل کرد و آن را سالم گذاشت و رفت تا برای ایندگان باقی بماند . خود اسکندر که دشمن ایرانیان بود نیز کوروش را الگوی و رهبری بزرگ می پنداشت . به باور بسیاری از حقوق دانان کهن آمریکایی و انگلیسی کتاب کوروپدیا - کوروش بزرگ سرلوحه بنیان گذاران آزادی و دموکراسی غربی در جهان بوده است . در جهان امروز یونسکو کورش بزرگ - اسکندر مقدونی و سزار  را سه ابر مرد جهان معرفی کرده اند . ولی به راستی موج تبلیغات گسترده غربیان برای سزار و اسکندر یونانی کجا و گمنامی کوروش بزرگ از آسیا که الگو و سرور اسکندر و سزار بوده است کجا ؟ اسکندری گویی اینکه از دیدگاه بزرگی و دانش جهانگشایی برترین روزگار خود بوده ولی فساد اخلاقی و زندگی آلوده اش بر همگان آشکار است . حال آنکه شخصی مانند کوروش بزرگ از همه لحاظ بر سزار و اسکندر برتری داشته است و نامش در قرآن به نام ذوالقرنین و در تورات به نام کوروش فرستاده خداوند آمده است ولی هرگز سخنی از او در ایران نشده است . تندیسی شایسته و بایسته این ابر مرد جهان در ایران وجود ندارد . فیلم و مستند جهانی شایسته وی ساخته نشده است . نامش برای آغاز سال آورده نشده است . فقط ملت ایران بودند که هنوز پس از هزاران سال از درگذشت وی در هنگام آغاز جشن ملی نوروز با سبدها و دسته های گل راهی آرامگاه ابدی وی در پاسارگاد می شوند تا ادای احترام کرده باشند و با منش - کردار و ایران دوستی او پیمانی دوباره بسته باشند . امروزه تندیس این بزرگ مرد ایران زمین در سازمان ملل متحد , آمریکا , استرالیا برپا است و به زودی در تاجیکستان , هند , آلمان و اسرائیل نیز نصب خواهد می شود . شادی روان پاک این ابر نیک منش جهان را از یزدان پاک خواستاریم . . .

گزنوفون در سال 430 قبل میلاد در شهر ارخیوس یونان متولد شد . وی در سالهای 430 تا 335 پیش از میلاد  زندگی و تحقیق مینموده است . گزنوفون و افلاطون از شاگردان سقراط بودند . گزنوفون با جوانی دوست بود که آن جوان دوست کورش کوچک ، برادر اردشیر دراز دست بود و این دوستی موجب گردید ، با توجه به آنکه گزنوفون از جنگهای خانوادگی آتن به تنگ آمده بود به مشرق زمین و ایران سفر کند و به تحقیق پرداخت و تاریخ زمان خود را به رشته تحریر در آورد و از آنجا که زندگی کورش در آن زمان ، زبان زد خاص و عام بود کتابی را به نام کورش نامه در شرح حال زندگی کورش کبیر به رشته تحریر در آورد . که هم اکنون یکی از کتابهای مرجع تاریخی جهان می باشد . نکته بسیار شگفت انگیز این امر در ذکر این مطالب توسط دشمنان ایران می باشد . یونان و ایران کینه ای دیرینه ولی بسیار متمدن و اخلاقی نسبت به هم داشتند . با اینکه دشمن یکدیگر بودند ولی هردوت مورخ نامدار یونانی ایرانیان را سرور آسیا معرفی میکند . گفتنی است که هرودوت مرگ بزرگ مرد جهان کوروش هخامنشی را در نبرد با سکاها ذکر کرده است ولی گزنوفون عکس این ادعا را ثبت کرده است .

واپسین سخنان کوروش بزرگ

گزنوفون مورخ نامدار یونانی در کتاب کوروپدیا ( زندگی کوروش بزرگ ) چنین می نگارد :

کوروش بزرگ پس از هفتمین بار که سراسر امپراتوری ایران را سرکشی کرد دیگر قدرت و توان جوانی را نداشت و روزگار پیری اش آغاز شده بود . پدر و مادرش سالها پیش با دنیای فانی بدرود حیات گفته بودند . وی به مناسبت هفتیمن سرکشی به کل سرزمینهای ایران که بیش از دهها کشور می شد جمع کثیری از رعیتهای و افراد عام ایران را گردآورد و سپس به آنها پاداشهای بسیاری بخشید . سپس شبانگاه به بالین خواب رفت . همان شب در عالم رویا ندایی او را مخاطب قرار داد و چنین گفت :

"ای کوروش خود را آماده ساز زیرا به زودی به ملکوت خدایان پرواز خواهی نمود "

کورش از شنیدن این ندا سراسیمه از خواب برخاست و خواب برای بزرگان بازگو کرد و چنین پاسخ شنید که به زودی به دیار جاوید خواهی شتافت . کوروش پس از شنیدن این سخن دریافت که آماده سفری بس طولانی و ابدی خواهد بود و پایان زندگی پر فراز و نشیبش اش فرا رسیده است . پس روی به درگاه یزدان نمود و چنین گفت :

ای ایزدان این آخرین قربانی من را پس از یک عمر مجاهدت و کوشش با لطف و کرم خویش بپذیرید . من از یاری خداوند در تمامی مراحل زندگی ام سپاسگزارم . موهبت او بود که به من راه درست را نشان داد و دریافتم چگونه باید از خطا دوری بجویم. خداوند را ارج مینهم که حتی در اوج قدرت هرگز از یادش دوری ننمودم . اینک تنها و آخرین آرزویم این است :

"روزگار زن ٫ فرزندان ٫ دوستان ٫ مردم و میهن عزیزم سعادتمند گردد و عمرم را با شرافت به پایان برسانم "

کوروش پس از این سخن راهی کوه مقدس ایرانیان شد و قربانیان بسیاری را روانه خداوند کرد . سپس به قصر خویش باز گشت تا اندکی بیاساید . چون زمان استحمامش فرا رسید او را دعوت کردند تا خود را شستشو دهد ولی وی پاسخ داد که ترجیح می دهد در بستر خویش به استراحت بپردازد . شب هنگام زمان شام فرا رسید . خادمانش وی را جهت صرف شام فرا خواندند ولی باز کورش از ترجیح داد که در بسترش آرامش اختیار کند . ولی چون عطش بسیاری داشت از خادمانش آب درخواست نمود و نوشید . فردای آن روز فرزندان را فراخواند . پسران کوروش در تمامی مراحل زندگی ( نبردها - سختی ها - شادمانی ها و . . . ) در کنارش بودند . سپس بزرگان هر قوم ایران را نیز فراخواند . موبدان و ریش سپیدان و اندیشمندان را خواست که همگی کنارش گردآیند . پس از آنکه افراد زیادی در محل حضور پیدا نمودند کوروش سخنان اش را آغاز کرد :

ای پسران - دوستان و بزرگان ایران اینک بدانید که عمر من به پایان رسیده است . نشانه های بسیاری وجود دارد که همگی از سفر به دیار جاوید خبر میدهد . من در زندگی ام مردی خوشبخت بودم . در روزگار کودکی از تمامی نعمات زندگی که هر کودکی نیک به دان آراسته بود برخوردار بودم . چون به دوران جوانی رسیدم مزایای جوانی را کسب کردم و از آن بهره جستم و در دوران پیری ام از هیچ نوع موهبتی محروم نبودم . از روز نخست به خاطر دارم که هرچه به عمرم افزوده می شد احساس قدرت و توانایی بیشتری میکردم تا حدی که در روزگار پیری احساس ضعف ننمودم . هر آرزویی که داشتم همگی برآورده شد و دست به هر کاری که زدم به یاری خدا پیروز و سرافراز شدم . دوستان و یارانم از حسن تدبیر من برخوردار شدند . دشمنانم جملگی فرمانم را گردن نهادند . پیش از حکومت من کشورم سرزمین کوچک و گمنامی در آسیا بود که همه ساله مورد یورش بیگانگان قرار می گرفت . حال که مرگ من فرارسیده است آن را بزرگترین و مقتدرترین کشور آسیا به دست شما می سپارم .من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و سربلندی ایران زمین مغلوب شده باشم . جمله آرزوهایم بر آورده شد و سیر زمان به کام من بود ولی در تمام مراحل زندگی از شکست و ضعف در هراس بودم و هیچگاه مغرور نشدم و خودپسندی را هرگز به خود راه ندادم . در پیروزی های بزرگ هیچگاه پای از دایره اعتدال بیرون ننهادم و حتی شادمانی بی جهت ننمودم . حال که آخرین لحظات زندگی را سپری میکنم خود را بسی خوشبخت و سعادتمند می دانم . زیرا فرزندانم همگی سالم ٫ با نشاط و عاقل هستند و وطنم از همه جهت مقتدر و باشکوه است و یارانم مسرور و محتشمند . آیندگان از من و کشورم به نیکی یاد خواهند کرد . آیا با چنین موفقیت هایی نباید با آرامش خاطر و امید بسیار به دیار باقی چشم بر روی هم بگذارم ؟

حال زمان آن فرا رسیده است که من جانشین خود را برگزینم تا از نفاق و سخن بیهوده جلوگیری شود . من هر دوی شما پسران ( کمبویجه و تانااوکسار ( بردیا )) را به یک اندازه دوست می دارم ولی امور کشوری را به دست فرزند بزرگتر می سپارم که تجربه بیشتری دارد . من در دوران زندگی از سنت کشورمان بهره بردم و مقید به حرمت نهادن به برادران و بزرگتران بودم . چه در راه رفتن و جه در سخن گفتن . هنگام نشستن بزرگ تر و ریش سپیدان را مقدم از نشستن خود می دانستم . به همین جهت به تمام فرزندانم از دوران کودکی آموزش دادم که در تمامی مراحل زندگی به مهتران و بزرگان احترام گذارند و آنها را بر خود مقدم شمارند . شما و آیندگان نیز باید چنین کنید تا این سنت نیک ایرانی باقی بماند . پس تو ای کمبوجیه پس از آنکه بر اریکه حکومت ایران نشستی دمی در زندگی و کشورت غفلت مکن و این موهبتی بزرگ که خداوند به من داده بود را حفظ کن . تو ای تانااوکسار عزیز حکومت ماد ( آذربایجان و کردستان ) ٫ ارمنستان و کادوزی را به تو می سپارم . خداوند را سپاسگزارم زیرا تمامی نیازهای یک پادشاه نیکو را در شما دو فرزند عزیزم می بینم . کمبوجیه مسئولیت بیشتری نسبت به تو ای تانااوکسار بر عهده دارد . هردوی شما بایستی گونه ای حکومت کنید که زمان استراحت نداشته باشید . عشق به کارهای بزرگ و مشکل داشته باشید و در نهادتان پی ریزی کنید . کوشش کنید که فریب کاری و نیرنگ بیگانگان در شما نفوذ نکند . زیرا اینها مانع از درست حکومت کردن است .

ای کمبویجه بدان که عصای زرین - سلطنت را حفظ نمی کند بلکه یاران صمیمی و نیک برای پادشاه بهترین و مطمئن ترین تکیه گاه است . این را بدان که افراد وفادار عموما کم پیدا می شوند زیرا اگر این خصلت نیک فراگیر بود دیگر خیانت و دروغ و دشمنی وجود نداشت . پس تو نیز بایستی در تلاش برای جذب چنین افرادی باشی که البته این کوشش با جور ٫ ستم ٫ زور و قدرت یافت نمی شود بلکه با یاری به دیگران ٫ کارهای نیک و رفتار پسندیده بدست می آید . اگر برای اداره امور کشوری نیاز به یاری داشتی همکاران خود را از میان اشخاص شریف و اصیل برگزین . هم میهنان خودمان بدون شک از خارجیان و مردمان کشورهای دیگر بهتر به کشورشان خدمت میکنند و به ما نزدیک ترند . آنها از خون ماهستند و با آداب و فرهنگ و رسومات ما بزرگ شده اند . پس کوشش کن که از ایرانیان برای اداره این کشور بهره ببری . این پیوستگی که میان ایرانیان وجود دارد به لطف خداوند است و شما نیز باید برای حفظ آن کوشش کنید . اتحادتان را در تمام زندگی حفظ کنید تا همیشه پایدار و سرافراز باشید . هر افتخاری که نصیب هر کدام از شما دو برادر شود گویی برای دیگر کسب افتخار شده است پس تلاش کنید که برای یکدیگر موفقیت بیافرینید . هر کدام از شما که قدرت بیشتری داشته باشید هیچ کس جرات بی احترامی به برادر پایین تر را نخواهد کرد . پس موفقیت هر کدام از شما موفقیت آن دیگری است . در هیچ کجای گیتی ننگی بالاتر از نفاق و دورویی و دشمنی بین دو برادر و خانواده سراغ ندارم .

ای پسران عزیزم من هر دوی شما را به خدا و سپس سرزمین و وطنم را به شما می سپارم و از شما تقاضا دارم اگر می خواهید که رضایی خاطر من را فراهم سازید دست اتحاد و یاری به یکدیگر دهید تا پیوسته روح و روان من از شما شاد باشید . امیدوارم این تقاضای من را عملی سازید زیرا من پیوسته ناظر بر اعمال شما هستم . پس از مرگ شما دیگر روح مرا نمی بینید ولی اثرات آن را در زندگی خویش احساس خواهید کرد . مگر بارها ندیده اید که کسی که دست به ریختن خون هم نوع خود می زند همیشه وحشت ٫ اضطراب و احساس گناه را در زندگی اش حس میکند و دمی راحتی و آسایش ندارد ؟ اگر روح و روان در زندگی زمینی تاثیری نداشت بدون شک هیچ گاه این افراد احساس پشیمانی و گناه نمی کردند و با انجام چنین کاری خشنود و سربلند می شدند . من در طول زندگی ام پیوسته باور داشته ام که روح آدمی پس از مرگ از کالبد خاکی جدا می شود ولی هرگز محو یا نابود نمی شود . هرگز نتوانسته ام باور کنم که زندگی یا روح و روان پس از مرگ وجود خارجی نداشته است . من همیشه بر این باور بوده ام انسان مانند جوهری رنگین است که پس از مرگ آلودگی ها و رنگهای تیره اش از آن جدا می شود و پاکی و اصالتش آغاز می شود . قطعات مختلف بدن به مبدا اصلی اش یعنی خاک باز میگردد . یاران و هم میهنان من : مرگ شبیه به خواب است در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از هر قید و بندی آزاد می شود بر آینده مسلط می شودو خبر آن را برای ما بازگو میکند . پس بدانید که من در تمامی مراحل زندگی شاهد و ناظر کارهای شما هستم . پس هرگز پای از دایره درستی و خدمت بیرون نگذارید . اگر هم بر این باور هستید که روح همراه با بدن نابود می شود و هیچ باقی نمی ماند از خدای بزرگ بهراسید که بدون شک ناظر و شاهد اعمال شماست ٫ نظام دنیا بر عهده اوست ٫ بر هر کاری تواناست و در بقایش شکی نیست . اگر کارهای شما پیوسته در راه عدالت و مهرورزی باشد دیری نمی کشد که ارزش شما در بین مردم گسترش می یابد و قدرت شما روز به روز بیتشر می شود . ولی اگر چنین نکنید روز به روز ضعیف تر و به پایان حکومت خود نزدیکتر می شوید . حتی اگر فقط به نزدیکان و محبوبان خود ظلم کنید بدانید که دیگران بر چنین پادشاهی اعتماد نخواهند کرد و پایه های حکومتش سست خواهد شد . از تاریخ درس بگیرید و  بر سرگذشت دیگران بیاندیشید . در آئینه گذشتگان بسیار پدران و فرزندانی بوده اند که اتحاد و مهرورزی را از زندگی خود هرگز دور نکرده اند . پس از آنها الگو بگیرید . نفاق در بین خانوده پادشاه بدون شک سلطنت و کشور را متزلزل می کند و ظلم و ستم دشمنی و کینه را ایجاد می کند . همیشه الگوی خود را از میان افرادی برگزینید که در زندگی رستگار و سرافراز بوده اند و پای از راه عدالت و نیکی بیرون ننهادند .

دیگر بس است . گفتارم به داراز کشید . فرزندان من پس از مرگ بدنم را در طلا یا نقره یا امثال آن نپوشانید . زودتر آن را در آغوش خاک کشورم بسپارید که منشا نیکی و ثروتها و زیبایی هاست . من عمر خویش را در یاری به مردم سپری نمودم . نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت که این آسایش برایم از تمامی لذتهای زندگی بالاتر بود . اکنون حس میکنم که روحم آهسته آهسته از بدنم دور می شود و بسی سبک شده ام . این راهی است که همه شما نیز خواهید رفت . اگر از میان شما کسی میخواهد که دستم را لمس کند و فروغ چشمم را ببیند نزدیک شوید زیرا پس از مرگ راضی نیستم دورم گرد آیید . حتی به شما فرزندانم نیز اجازه نمی دهم بدن بی روحم را نظاره کنید و آه بکشید . پس از مرگ همه مردم ایران را برای شرکت در سر مزارم که پیکر بی جان من در آن خاک شده است فراخوانید و از همگی آنان پذیرایی کنید . از هر شهری که آمدند بگذارید که با رسومات و فرهنگ خودشان مراسم را اجرا کنند . زیرا با این کار روح من در سرای ابدی بس شادمان و سربلند می شود . اینک برای آخرین بار میگویم که بهترین ضربتی که به دشمنان میتوانید وارد کنید این است که :

با دوستان خود با مدارا و نیکی رفتار کنید

پسران من خدا یار و یاور شما باشد . بدرود من را به مادرتان برسانید . یاران حاضر و کسانی که در این مکان نیستند برای همیشه با شما بدرود می گویم .پس از ادای این سخنان حضار برای فشردن دست کوروش بزرگ پادشاه دادگسترشان به کنار وی رفتند و پس از ساعتی کوروش بی صدا و آرام بر بستر مرگ جای گرفت و روان و خاطری پایدار و بزرگ منشانه از خود به جای گذاشت .

پیرامون گزنوفون نویسنده زندگی کوروش بزرگ

داریوش بزرگ هخامنشی

داریوش بزرگ را میتوان به جرات یکی از نوابغ هوشمند و شایسته برای قدرت و زمامداری کشور بزرگ و پرافتخار ایران زمین نامید . در اینجا بر این هستیم تا گوشه ای از اقدامات شگفت انگیز این فرزند پاک ایران و شاهنشاه 28 کشور آسیا را بررسی کنیم و همچنین با اندیشه های پاک این ابر مرد میهن دوست و با اراده تاریخ ایران و جهان که بدون تردید  ادامه دهنده راه کورش بزرگ نیز بوده است , آشنایی بیشتری داشته باشیم . در مرحله نخست این نوشتار باید به همه ایرانیان این نکته را یادآوری کنیم که پسندیده تر آن است که واژه کبیر را برای داریوش هخامنشی به کار نبردند . زیرا شایسته ابر مردی همچون داریوش نیست که وی را با پسوند کبیر تازی بنامیم . کبیر از واژه ای صدرصد عربی ریشه گرفته شده است که کلمات اکبر , کبر , کبری نیز از همین واژه است . پس مه یا بزرگ که ریشه ای کاملا ایرانی دارد , برازنده این بزرگ مرد ایرانی و دیگر افراد شایسته این پسوند است بکار برده شود نیک تر است . هیچگاه ما نباید از واژگان عربی برای شخصیتهای برجسته تاریخمان استفاده کنیم . زیرا اعراب در طول تاریخ بر ضد تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران از هیچ کوششی دریغ نکرده اند . بدون تردید ایران و ایرانی هیچ گاه نباید و نخواهد توانست با اقوامی بدوی و بیابانگرد که هنوز یکی از بی تمدن ترین و بی ریشه ترین کشورهای جهان به حساب می آیند کنار بیاید . زیرا آنان بودند که امپراتوری متمدن و قدرتمند ایران را به ویران سرای برای جولان دادن خودشان تبدیل کردند . آنان بودند که فرزندان دلیر ایران مانند بابک , مازیار , ابن مقفع , استاذسیس و سنباد را به قتل رساندند . آنان بودند که هشت سال با یکی شدند اتحادیه عرب بر ضد ایران و ایرانی دست به نبردی جهانی و نابرابر زدند و میلیون ها ایرانی از جان گذشته را شهید و معلول کردند . آنان بودند که نام جهانی و تاریخی خلیج فارس را با فریب و هزینه کردن جعل کردند . آنان بودند که ادعای جزایر سه گانه ایران را کردند و . . .

به هر روی امروز جوانان برومند سرزمین ایران باید با شخصیتی برجسته و نادر از کشورشان بیشتر آشنا شوند و آن کسی نیست جز داریوش بزرگ شاهنشاه قدرتمند آسیا که همواره منشی جدای از دیگر حکام تاریخ گذشته را در پیش گرفت و در تمامی مراحل پادشاهی قدرتمند اش از سه فروزه آسمانی زرتشت ( کردار , گفتار , پندار نیک ) دوری نگزید . امری که امروزه در آستانه قرن بیست و یکم رویایی در جهان بیش نیست . وی در سال 522 پیش از میلاد بر اریکه شاهنشاهی نیمی از آسیا نشست و در سال 486 پیش از میلاد چشم از جهان فرو بست و ایرانی را برای ما به ارث گذاشت که درجهان بی سابقه بود . پس از وی خشیارشا بزرگ بر اریکه شاهنشاهی 28 کشور آسیایی نشست و راه پدر بزرگوار خود را ادامه داد . به امید روزی که تندیس های این بزرگ مرد ایرانی در تمامی شهرهای ایران بزرگ برافراشته شود و باردیگر ادیان , عقیدها و باورهای همه مردمان جهان به دیده احترام و نیکی نگریسته شود . امری که داریوش بزرگ به پیروی از کوروش بزرگ هخامنشی گسترش داد . به امید روزی که منش و کردار نیک وی به نسل های آینده منتقل شود تا آیندگان با شخصیت بزرگ وی آشنا شوند .

داریوش پور( پسر) گشتاسب , پور ارشام , پور آریارمن , پور چیش پش بود و نیاکانش در سه نسل به کورش بزرگ بازمیگشت . او یکی از سرداران نامی ارتش کامبوجیه فرزند کورش بزرگ بود . پس از درگذشت کمبوجیه داریوش بزرگ بر ضد بریای دروغین که خود را فرزند کورش معرفی کرده بود قیام کرد و سلطنت را از وی بازستاند . داریوش با همکاری شش سردار برجسته از ارتش کمبوجیه که نامشان : وینددفرنه , اوتن , گائوبرووه , ویدرنه , بغ بوخش , اردومنش بود بر ضد شاه دروغین قیام کردند و وی را از مقام شاهی برکنار کردند و مجازات کردند . سپس یکی از هفت تن سردار ایرانی در طی مسابقه ای در میدان اصلی شهر به مقام پادشاهی رسید و او کسی نبود جز داریوش بزرگ . به گفته هرودوت سه سال نخست سلطنت وی برای سرکوب شورشیان و برقراری ایران یکپارچه صرف شد .  

 

گوشه ای از اقدامات شگفت انگیز و میهن پرستانه داریوش بزرگ

از اقدامات داریوش بزرگ قراردادن مصر به عنوان یکی از ولایات ایران بود . این اقدام برابر با 4 ژوئیه سال 489 پیش از میلاد صورت گرفت . وی قلمرو امپراتوری ایران را به 30 ایالت تقسیم شود و هر ایالت را ساتراپی (واژه ای مادی است) نامید و دستور داد که با تاسیس پستخانه ارتباط مردم این ایالتها با هم تامین شود و داد وستد با پول انجام شود (سکه هایی که ضرب کرده بود) . مصر یکی از ساتراپی های ایران آن زمان بود که داریوش توجه خاصی به آن داشت .   کتیبه داریوش بزرگ نیز امروزه در مصر موجود می باشد .

متن فرمان داریوش بزرگ در مصر :

بند 1 ) خدای بزرگ است اهورامزدا ، که زمین را آفرید ، که آن آسمان را آفرید ، که مردم را آفرید ، که شادی را برای مردمان آفرید ، که داریوش را شاه کرد ، که به داریوش شاه شهریاری را ، که بزرگ و دارای اسبان خوب و مردان خوب است ، ارزانی فرمود . بند 2 ) من داریوش ، شاه بزرگ هستم . شاه شاهان ، شاه کشورهای دارای همه گونه مردم ، شاه در این زمین بزرگ و دور و دراز ، پسر ویشتاسب هخامنشی .

بند 3 ) داریوش شاه گوید : من پارسی هستم . از پارس مصر را گرفتم . فرمان کنده این کانال ( ترعه ) را دادم از رودخانه ای به نام نیل ، که در مصر جاری است ، تا دریای که از پارس می رود . پس از آن این کانال کنده شد ، چنانچه فرمان دادم و کشتیها از مصر از وسط این کانال به سوی ایران روانه شدند . چنانکه این کار مرا میل بود .

نکته ای جالی که در تمام کتیبه ها به چشم می خورد و در اول هر کتیبه می آورده اند ؛ سپاسگزاری از اهورامزدا ( خدا ) بوده که آنها تمام پیشرفت ها و پیروزی ها خودشان را به خواست او می دانند و بعد از قدردانی از خداوند شروع به سخن میکنند . البته میدانیم که ایرانیان از پیدایش زرتشت به گفته تاریخدانان در بیش از سه هزار سال پیش خدا پرست شدند و اهورامزدا را به عنوان خدای واحد پرستش میکردند و برای او 5 بار نماز در طول روز میگذاشتند .

 

نظم دادن انسانی به مالیات های کشوری یکی دیگر از مهم ترین اقدامات داریوش بزرگ است به گفته پلوتارخ مورخ نامی سالهای 46 تا 120 پس از میلاد همه ساله از کشورهای مختلف هدایایی به دربار شاهنشاهی ایران می آوردند تا اینکه داریوش مقدار مالیات را برای هر ایالت معین کرد . سپس مامورانی را فرستاد به ایالتهای امپراتوری تا ببینند چه مقدارمردم توانایی پرداخت مالیات را دارند ؟ آیا مبلغ تعیین شده فشاری را بر مردم تحمیل نمی کند ؟ سپس ماموران به حضور شاهنشاه آمدند گفتند همه قادر هستند این مبلغ را بپردازند . با این حال داریوش بزرگ دستور داد همان مقدار را هم نصف کنند . که درباریان علت را پرسیدن . وی پاسخ داد ممکن است شهربانان هم برای خود مبلغی از مردم به صورت غیر قانونی دریافت کنند پس باید این را در نظر گرفت .

 

درباره رفتار داریوش با فرزند فاتح ماراتن - از کتاب داریوش بزرگ 

فنقیان فرزند بزرگ فاتح ماراتن که "متی اوخوس" نام داشت و پدرش "میلتیادس" داریوش بزرگ را شکست داده بودند را اسیر کردند و به نزد شاهنشاه داریوش در شوش بردند . آنان به این خیال که به پادشاه ایران خوش خدمتی کرده اند در انتظار مجازات وی بودند . ولی داریوش بزرگ او را با خوشرفتاری پذیرفت و به او خانه و زمینی بخشید و یک هسمر ایرانی به او داد و او بعد از آن ساکن ایران شد و از آن پس زندگی راحتی را سپری نمود .

 

هرودوت مورخ یونانی درباره داریوش بزرگ میگوید :

روزی که داریوش از سربازان گارد شاهنشاهی بود در بازار قدم میزد و با سیلوسون برخورد کرد . سیلوسون برادر پویکرات دیکتاتور ساموسی بود . سیلوسون قبای قرمز رنگی بر تن داشت . داریوش به نزد وی رفت تا قبا را خریداری کند . ولی سیلوسون آن را بدون پول به وی هدیه داد . بعدها که داریوش به مقام شاهنشاه بزرگ منطقه شناخته شد سیلوسون به دربار وی رفت . پادشاه او را به یاد آورد و گفت زمانی که من هیچ قدرتی نداشتم تو به من نیکی کردی پس دستور داد که به او طلا و جواهرات دهند تا دیگران را تشویق به کردار نیک کند . ولی سیلوسون گفت من هیچ نمی خواهم و تنها آمده ام تا شهر ما ساموسی را از دست دیکتاتور " اروی تس " نجات دهی . سپس داریوش لشگری به فرماندهی اوتانس به همراه وی عازم آنجا کرد و در نهایت یک جزیره به سیلوسون داده شد تا مردم شهر را به انجا منتقل کنند تا زندگی راحتی داشته باشند .

 

ساخت راهی شاهی با زیرسازی اصولی و مستحکم به طول 2700 کیلومتر یکی از شگفت انگیز ترین کارهای وی در 2500 سال پیش به حساب می آید. این راه از شوش به سارد در نزدیکی مدینترانه بود . زیرسازی مستحکم این راه که بسیار شبیه به آسفالتهای امروزی است از نبوغ امپراتوری داریوش بزرگ و برگزیدن اصولی ترین شیوه حکومتی و راه سازی به حساب می آید . ماریژان موله نخستین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان را به داریوش نسبت داده است .  

 

 کتیبه داریوش بزرگ در نقش رستم : به خواست اهورامزدا این است شهرهایی که من جدا از پارس متعلق به ایران کردم . بر آنان حکمرانی کردم . بمن باج دادن . آنچه از طرف من به آنان گفته شد آنرا کردند . قانون من است که آنان را نگه داشت : ماد - خوزستان - پارت - هرات - بلخ - سغد - خوارزم - زرنگ - رخج - ث ت گوش - گندار - هند - سکائیهای هوم نوش - سکائیهای تیز خود - بابل - آشور - عربستان - مصر - ارمنستان - کپد و کیه - سارد - یونان - سکائیهای ماورای دریا - سکودر - یونانیهای سپر روی سر - لیبیها - حبشیها - اهالی مک - کارائیها .

( شامل کشورهای امروزی : افغانستان - ارمنستان - آذربایجان - گرجستان - ترکیه - عراق - هند - بخشی از عربستان - کویت - قطر  - مصر - سوریه - اسرائیل - فلسطین و . . . )

 

آباد سازی مصر از دیگر اقدامات وی بود . مصر به مدت 121 سال یکی از ایالتهای ایران به حساب می آمد که داریوش آنرا سامان و گسترش داده بود . داریوش شاه نگاهی مثبت به مصر کهن داشت و در نوسازی آنجا تلاشی بسیار کرد . امری که دیگر شاهان جهان پس از تصرف کشوری دیگر بنای ویران کردن و کشتار مردم آن منطقه را می گذارند . وی هیچگاه معابد آنان را ویران نکرد و به آنان آزادی در گزینش دین داد . در مراسم عزای ملی مصریان ( آپیس ) شرکت کرد و هزینه هنگفتی را برای اجرای ان مراسم تعیین نمود . سپس به نزد معابد آنان رفت و به خدای مصریان احترام گذاشت و معبد خدای بزرگ مصر ( آمون ) را به کلی بازسازی کرد . داریوش مدرسه طب مصر را که مدتها بسته بود و استادانش از کار بیکار شده بودن را دوباره گشود و "اودجاهور" را مامور رسیدگی به آنجا کرد . سپس استادان و افراد برجسته علمی جهان را به آنجا دعوت کرد تا در آنجا یک مرکز بین المللی طب راه اندازی کند . اودجاهور در نوشته ای که از خود بر جای گذاشته گفته است : شاهنشاه داریوش فرمان داد که همه چیز خوب به دانش آموزان و استادان داده شود تا پیشیه و کاردانی خود را گسترش دهند . شاهنشاه این کار را کرد زیرا فضیلت علم و دانش را میشناخت . روش برجسته مدیریت و فرهنگ ایرانی داریوش بزرگ سه قرن در مصر باقی بود. کارول نوشته است: با وجود برچیده شدن حکومت ایرانیان بر مصر در سال 404 پیش از میلاد، مصریان تا دهها سال پس از آن هم خود را از اتباع امپراتوری ایران می دانستند. مصر توسط کامبوزیا (کامبیز, کمبوجیه ) دوم پسر کوروش بزرگ بدلیل کشتار عده ای ایرانی برای تنبیه مصریان تصرف شده بود. وی شرق لیبی و شمال سودان را هم برخاک مصر اضافه کرده بود و مصر را که سالها به دو بخش علیا و سفلی تقسیم شده بود و دارای دو حکومت جدا از هم بود به صورت یک کشور واحد درآورده و داریوش بزرگ شهر ممفیس را پایتخت مصر واحد قرار داد .  

 

 داریوش بزرگ طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بداند . این اقدام وی نیز در تاریخ بی سابقه بود . او اینگونه می اندیشید که پادشاه  زمانی میتواند در اندیشه آباد ساختن کشور باشد و ویرانی ها را آباد کند که مردمانش از شعور و سواد کافی برخوردار باشند و اقدامات شاهنشاه را برای اقتدار کشور درک کنند . ( پرفسور هرتسفلد )

 

هنر هخامنشی در زمان داریوش بزرگ به منتهی عظمت خود رسید و داریوش شاه تمام هنرهای آسیا را برای شاهنشاهی ایران استفاده نمود . از گاوهای بالدار عظیم الجسته در شوش یا کاخهای هنر خاورمیانه در پرسپولیس یا کاخهای سلطنتی شوش یا سنگ تراشه های بیستون و . . . وی شاهی مقتدر و هنر دوست نامیده شده است که ایران را به سبک شگرفی اداره نمود . مورخین یونانی نوشته اند وی هنری را در پارسه اجرا کرد که دیگر بالاتر از آن ممکن نبود و عالی ترین شکل ممکن را وی پیداه کرد .

محقق بزرگ امریکایی پرفسور ویلیام جیمز دورانت :

داریوش بزرگ برای آنکه نام خود را برای آیندگان جاودانه بگذارد دست به بنا نهادن کاخهای پرسپولیس زد . هنر و معماری این کاخ عظیم به جرات از معبد کرنک و تمام کلیساهای اروپا و میلان زیبا و باشکوه تر است . پله های باشکوه کاخ در تاریخ بی نظیر است . شاید بتوان گفت که کاخ صد ستون  سنگی و کاخ آپادانا زیباترین بناهای تاریخ جهان در عهد قدیم و عهد جدید باشد که به دست آدمیزاد ساخته شد .

پرفسور ژرژ کامرون استاد خطوط کهن باستان :  

کاخها و نبشته های پرافتخار تخت جمشید یکی از شاهکارهای عالی بشر است که توسط داریوش بزرگ و فرزندش خشیارشا بنا نهاده شد . پلکان و ستونهای با شکوه آن در خور ستایش است .

 

  سنگ نگاره داریوش بزرگ در شهر پارسه ( تخت جمشید )

داریوش بزرگ در پایئز و زمستان 518 – 519 قبل از میلاد نقشه ساخت ابنیه های شگفت انگیز شهر پارسه ( تخت جمشید یا پرسپولیس ) را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر و دیگر هنرهای آسیایی که همگی زیر مجوعه ای از ایران بودند نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد و یادگاری خارق العاده د ر جهان به نام کاخهای پارسه به جای گذاشت . ساخت این کاخ سترگ 65 سال به طول انجامید ولی زندگی اهورایی وی کفاک دیدن پایان کاخ را نداد . وی با این اندیشه که ایران با تمدنی کهن و شاهنشاهی قدرتمندی همچون ایران که مناطق زیادی از آسیا را به زیرا پرچم ایران در آورده است شایسته یک مرکز قدرتمند با طراحی فوق العاده است که تا هزاران سال برای آیندگان بماند و آنان درس عبرت بگیرند و راه نیاکان خود را ادامه دهند . که می بینیم بعد از گذشت 2500 سال از ساخت پرسپولیس با وجود ویران شدنش توسط اسکندر گجستک و آتش کشیدن آن هنوز با قدم نهاندن در این یادگار داریوش شاه ابهت این مکان انسان را تحت تاثیر قرار میدهند و همگان این وطن پرستی آنان را ستایش میکنند .نکته مهم این ساختمانها بزرگ رعایت حقوق انسانی کارگران و معماران است که داریوش شاه تمام مزایا و حقوق روزانه آنان را بر کتیبه ها نوشته است . داریوش بزرگ در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق همراه بوده است . داریوش بزرگ برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن , کره , عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یکبار استراحت داشتند .  


از دیگر اقدامات انسان دوستانه داریوش بزرگ این بود که پس از تصرف بابل 25 هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بدون مزد کار میکردند را آزاد کرد . این فرمان در ادامه فرمان تاریخی کورش بزرگ مبنی بر گناه بودن برده داری و آزادی انسانها صادر شد .  

حس ملی گرایی و و طن پرستی داریوش بزرگ در برابر کشوری مقدس همچون ایران از دیگر سرمشق های این ابر مرد تاریخ است . هرودوت میگوید هرگز یک ایرانی از خدای خود برای شخص خویشتن آرزوی سلامتی و نیکی نمیکند بلکه او درخواست سعادت برای تمام ملت ایران , برای کشور ایران و سپس برای شاه ایران میکند آنگاه خود را مشمول این دعا میداند . به گفته پرفسور گیریشمن حس وطن پرستی داریوش بزرگ در درجه عالی و به شکل بی سابقه ای نمایان است و همه هم و غم او آرزوی ایرانی بود بدون شورش , با اقتدار شاهنشاهی بزرگ , مردمانی که در صلح زندگی کنند , برده داری و غلامی در آنجا نباشد , کشور در قحطی به سر نبرد و مردمان آزادی انتخاب دین داشته باشند . این گفته در کتیبه های وی به روشنی دیده میشود و می بینیم که تلاش وی برای این امر مهم به حقیقت پیوست و شاهنشاهی وی در تاریخ به صورت بی سابقه به ثبت رسید .  

 

برجسته ترین اقدام داریوش بزرگ بنیانگذاری نیروی دریایی ارتش ایران برای نخستین بار در تاریخ آریا بوم بوده است . به گفته هرودوت داریوش 2 گروه اکتشافی به دریا گسیل داشت . یکی از هند به دریای عمان و دریای سرخ و سپس از رود نیل روانه دریای مدینترانه نمود . گروهی را تا دریای اژه در کنار ایتالیا و از طرف دیگر گروهی تا نزدیکی آفریقا فرستاد . این اقدام داریوش بزرگ به حدی به سرعت پیشرفت کرد که در زمان لشگر کشی تاریخی خشیارشا به اروپا به گفته هرودوت 4000 تا 5000 هزار ناوگان دریایی ارتش شاهنشاهی ایران روانه اروپا شده بود . که خشیارشا آنان را به 4 دسته تقسیم کرده بود : " ناوگان جنگی" برای پرتاب گوی های آتشین , ناوگان سرگور برای دنبال کردن دشمن و تعقیب آنان , ناوگان بارکش برای جابجایی ارتش و سربازان – ناوگان مهندسی برای جابجایی وسایل مهندسی برای پل سازی و کانال زدن و اقدامات مهندسی نظامی . 

 

تقویم کنونی ( ماه 30 روز ) ایران به دستور داریوش بزرگ پایه گذاری شد . او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است ( ماریژان موله و پرفسور هرتزفلد )  

 

از دیگر اقدامات مهم داریوش شاه ابداع خط میخی پارسی باستان است . وی خطوط بین المللی ( ایلامی , بابلی ) را در ایران رواج داد و یک خط مشترک برای قلمرو شاهنشاهی ایران توسط اندیشمندان ایرانی ساخت که نام ان را میخی پارسی نام نهاد . که به زودی در 28 کشور جهان رونق یافت . ( هرودوت )  

 

داریوش بزرگ پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گذاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین ایران دفاع کنند .

 

داریوش بزرگ برای اولین بار در ایران وزارت راه , وزارت آب , سازمان املاک , سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد که این اقدام وی نخستین وزارت پست سریع جهانی شناخته شده است .  

 

علاقه به آبادی , رونق کشاورزی و سرسبزی از دیگر خصوصیات برجسته داریوش بزرگ بود . وی شهربان ( ساتراپ ) ایالت های خود را به موظف به کاشت درختان و رونق کشاورزی میکرد . در نامه ای که باستان شناسان آنرا پیدا کرده اند و پرفسور ایران شناس گیریشمن آنرا به چاپ رساند داریوش بزرگ به حاکمان روسیه و آسیای صغیر چنین فرمان میدهد : من نیت شما را در بهبود بخشیدن کشورم به وسیله انتقال و کاشت درختان میوه در آن سوی فرات و در بخش علیای آسیا تقدیر و سپاس میگویم .

 

داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد و مردمان آنجا را از خود خشنود نمود و جلوی قحطی را نیز گرفت .

 

در طول سلطنت داریوش بزرگ 242 حکمران یاغی بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را برا جای خود نشاند و مانع از متلاش شدن ایران توسط حکمرانان خائن شد و عدالت و یکپارچگی ایرانی را در سرتاسر کشور بسط داد . او در سال آخر پادشاهی به اندازه 10 میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت .

 

احترام داریوش شاه به زنان و حفظ حقوق آنان از دیگر اقدامات برجسته وی به حساب می آید . طبق گفته پرفسور گیل استاین , دکتر دیوید استروناخ , پرفسور ریچای فرای و پرفسور علیرضا شاپور شهبازی ( موسسه شرق شناسی شیکاگو و موزه ایران باستان ) داریوش بزرگ برای بنا نهادن ساخت کاخهای پارسه از زنان به عنوان یکی از مهم ترین نیروهای کاری استفاده می کرد . به شکلی که در چندین مورد کتیبه بدست آمده نوشته شده است که زنی در اینجا مسئول بیش از 100 نفر کارگرمرد بود و یا زنی دیگر به دلیل مهارت شغلی اش حقوقی معادل 3 مرد دریافت میکرد . یا در کتیبه ای دیگر آمده زنان کارگر باردار در ساختن پارسه از حقوق شاهنشاهی برای استراحت و بارداری استفاده کردند .

 

از دیگر اقدامات داریوش بزرگ دادن پناهندگی سیاسی به فیثاغورث بود که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بوده است و سپس توسط داریوش بزرگ دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شده بود .

 

داریوش برای سهولت رفت و آمد میان ایران وایالت مصر دستور داد که میان دریای سرخ و رود نیل آبراهی ( کانال سوئز کنونی ) بسازند که آثار آن و کتیبه مربوط به اتمام این آبراه که صدها سال دایر بود و بر اثر توفان شن پر شده است به دست آمده و موجود است. در طول این کانال تخته سنگهای تراشیده شده به دست آمده که در آنها تاریخ اتمام هر قطعه از آبراه حک شده است و این سنگها در دست است. در یک سنگ نبشته آمده است که روز افتتاح آبراه، 26 کشتی از آن عبور کردند و این نوشته به چهار زبان و دو خط است (میخی و هیروگلیف). از همین دوران اثری به دست آمده که عبارت است از مخلوطی از علامت ایران (بالهای باز شده مرغ با سرانسان و کلاه پارسی) و علائم قدیم مصر علیا و مصر سفلی که نشانه وحدت مصر واحد با امپراتوری ایران است. لوح داریوش به مناسبت پایان آبراه «دریای سرخ , نیل» در قرن 20 به دست آمده است. وی در سنگنبشته هایش در مصر خود را داریوش پسر ویشتاسپ هخامنش (ویشتاسپ در فارسی امروز به گشتاسپ تبدیل شده است) خوانده که از همان زمان احترام عمیق به پدر و بکار رفتن نام او پس از نام فرد در جهان رواج یافته است. معبدی که داریوش در مصر ساخت، هنوز تقریبا به طور کامل درمنطقه واحه موجود است . وی به ادیان مصر احترام گذاشت و هیچگاه دین مزدیسنای ایرانی ( زرتشت ) را در آنجا تبلیغ نکرد .

 

کتیبه داریوش بزرگ در کنار کانالی که به امر او در مصر کنده شده بود پیدا شد

این کتیبه 12 سطری به خط میخی پارسی راجع بحفر کانال بین رود نیل و احمر که در زیر آن کتیبه به خط و زبان عیلامی هم کنده شده . در یک طرف لوح سنگی سماق در فاصله 33 کیلومتری از سوئز در مصر قدری به طرف غربی کانال فعلی پیدا شده است . پشت آن به خط قدیم مصری همان مضمون به طرز مفصل تری نقر گردیده  دومین فرعون سلسله 26 به نام نخو ( 659 - 594 قبل از میلاد ) کندن این کانال را بین رود نیل و بحر احمر شروع کرد ولی به اتمام نرسید . داریوش کبیر شاهنشاه ایران در سالهای 521 - 486 قبل از میلاد تکمیل این کار را دستور داد و انجام گرفت . کانال به اندازه ای پهن بود که دو کشتی بزرگ با سه ردیف پاروزن می توانستند از کنار هم عبور کنند و در عرض چهار روز طی طریق می نمودند .

 از دیگر یادگارهای داریوش بزرگ ستایش مصریان از وی بود . زیرا داریوش شاه , مردمان و کارگران و بردگان مصر را رهایی بخشید و خود در راس فرعونهای مصر شاه آنجا شد . کتیبه ای از کاهنان مصری باقی است که استاد پیرنیا در کتاب تاریخ ایران باستان آنرا اینگونه ترجمه کرده است :

داریوش زاده نیت و متولی سائیس شهر خدایان مصر است . کارهایی که خدا به اراده خویش آغاز کرده بود داریوش به اتمام رساند . وقتی داریوش در شکم مادرش بود نیت ( خدایان مصر ) او را فرزند خود دانست . داریوش دست در کمان به سویش برد تا دشمنان خدای را بر اندازد . او نیرومند است و دشمنانش را در همه سرزمینها نابود خواهد کرد . شاه مصر داریوش است که تا ابد جاوید بماند . شاه بزرگ پسر ویشتاسب هخامنشی . او فرزند خدایان است که نیرومند و جهانگیر است پس مردمان سرزمینهای دور برایش هدایا می آوردند و برایش خدمت میکنند .

  

به گفته هرودوت داریوش در سال 514 پیش از میلاد به اروپا لشگر کشید و و شبه جزیره بالکان را جزوی از ایران کرد . هدف وی از این کار گزارشی بود که به دربار ایران فرستاده بودند مبنی بر اینکه قبایل اسکیت ها مراسمی کشنده دارند و مردمانی وحشی و خونریز هستند . به گفته هرودوت مورخ یونانی این مردمان در مراسمی مردمان خود را به هوا پرتاب می کردند و از دگر روی در زمین نیزهایی فرو میکردند تا آنان پس از افتادن به زمین بروی نیزه ها بیافتند و کشته شودند . این یکی از مراسم سالانه این کشورها و قبایل برای قربانی کردن در نزد خدایانشان بود . داریوش خود را راهبر صلح و خرد جهان میدانست و از گذشته فرهنگی بسیار کهن ایرانی برخوردار بود و به همین دلیل برای نابودی آنان اقدام کرد و لشگری بزرگ راهی آنجا نمود .

 

داریوش بزرگ ایران را به ایالتهای بسیاری تقسیم کرد و در راس همه ایالتهای دولت مقتدر شاهنشاهی ایران را قرار داد . برای هر ایالت شهربان مقرر فرمود . برای هر شهربان دبیری گذاشت . در پایان در کل امپراتوری اشخاصی را گمارد تا وظع کشور را بررسی کنند و خطاها و کارهای غیر قانونی شهربانان را گزارش دهند . این افراد گوشهای شاه نامیده میشدند . به گفته پرفسور گیریشمن در کتاب ایران از آغاز تا اسلام این کار وی مورد ستایش همگان شده بود . زیرا دولت مردمان از ترس این افراد که با لباسهای شخصی در جامعه بودند از هر اقدام غیر قانونی سرباز میزدند .

 

پاداش به نیکو کاران و وطن پرستان و کیفر دادن به خائنین از دیگر اقدامات داریوش بزرگ بود . زوپیر سردار برجسته ایرانی یک نمونه از این مصداق ها بود. زوپیر پسر مگابیز یود . هرودوت مینویسد به داریوش خبر رسید که بابل شهر متمدن جهان آن روز که جزوی از ایران کورش بود سر به شورش نهاده است و مردان بابلی زنان خودشان را در منطقه ای گرد آورده اند و همگی را خفه کرده اند . چون این خبر به داریوش بزرگ رسید وی لشگری بزرگ روانه بابل کرد . ولی شهر بابل دیوارهای بسیار بلندی داشت و نتوانستند وارد شوند . ماهها ارتش ایران در کنار دیوارها منتظر ماند ولی نتوانست وارد بابل شود . تا اینکه زوپیر نقشه ای کشید و گوشها و بینی خود را برید و خود را با ضربات شلاق آغشته به خون کرد و به پیش داریوش شاه رفت . شاهنشاه از دیدن این منظره سردار خود تاسف خورد و گفت چه کسی تو را چنین کرد ؟ وی پاسخ داد من این کار را برای گشودن درب بروی سپاه ایران زمین کرده ام و هم اکنون به سوی بابل می روم و خود را فراری خطاب میکنم که داریوش من را چنین کرده است . داریوش شاه پاسخ داد به خدای که من راضی به این نبودم که تو با خود چنین کنی و حاضر بودم از بابل صرفه نظر کنم . نقشه زوپیر عملی شد و بابلی ها وی را به درون شهر راه دادن و به وی لشگری برای مبارزه با داریوش دادند که در 2 نوبت وی 2000 نفر از ارتش ایران را کشت تا شک ها به یقین تبدیل شود . زوپیر در سومین نبرد با ایرانیان دروازه شهر را گشود و بابل توسط سپاه وطن پرست و از خود گذشته داریوش فتح شد . داریوش در فرمانی تاریخی زوپیر را بالاترین وطن پرست ( بعد از کورش بزرگ ) نامید و خاندان وی را برای همیشه مورد حمایت دولت قرار داد و هر ساله هزاران سکه به خاندان وی عطا نمود .

 

با تمامی این اقدامات شگفت انگیز و قدرت جهانی داریوش بزرگ او هیچگاه خود را در کتیبه هایش , خدا یا فرزند خدا نخواند و در سنگ نبشته هایش همیشه این قدرت جهانی ایران را مدیون خداوند ( اهورامزدا ) دانسته است . در حالی که شاهان سامی آنروزگار یا فرعونهای مصر و شاهان بابل با جلوس بر تخت بدون وقفه ای خود را فرزند خدایان میخواندند . نمونه بارز این مهم اسکندر گجستک است که به گفته مورخین یونانی پس از تصرف ایران وی خود را خدا نامید و فرزند پدر بودنش را رد کرد و گفت که خدایان با مادر من همبستر شدند و من زائیده شدم و همگی باید مرا ستایش و پرستش کنید .

 

یکی دیگر از لشگر کشی های وطن پرستانه داریوش عظیمت به سرزمین سکاها بود . سکاها به گفته هردوت پدر تاریخ جهان یکی از خونخوارین اقوام بشریت بودند . آنان در جنگها خون دشمن را جمع آوری میکردند و میخوردند و در نمونه های دیگر سر افراد شکست خورده را از بدن جدا میکردند و داخل جمجعه را خالی میکردند و به عنوان تقدس نگهداری میکردند . زن در بین این اقوام مشترک بود . سکاها از پیش از به قدرت رسیدن کورش بزرگ همه ساله به ایران تجاوز میکردند و سرمایه های ایران را به یغما می بردند . ولی کورش توانست تا مقدار زیادی دست آنان را از ایران کوتاه کند . داریوش در ادامه سرکوب وحشیگری های آنان و انتقام از سکاها لشگری به گفته هردوت 700 هزار نفری با 400 کشتی جنگی راهی اروپا مرکز سکاها کرد . داریوش پلی عظیم بین قاره آسیا و اروپا بنا کرد و در کنار آن پل کتیبه ای نوشت به این مضمون: " داریوش , شاه ایرانیان و آسیایی ها این پل را بروی رود تایی بنا کرد . رودی بسیار زیبا و بزرگ . " ولی با این لشگر بزرگ بدلیل موقعیت سوق الجیشی سرزمین سکاها ارتش داریوش نتوانست مستیقم با آنان روبرو شود و در نهایت به کشورش بازگشت .

  

کتیبه ایران دوستانه داریوش بزرگ در پارسه :

 خداوند این کشور ( ایران بزرگ ) را از گزند دشمن – دروغ و خشکسالی به دور نگهدارد .

 

کتیبه آموزنده داریوش بزرگ در نقش رستم :

داریوش بزرگ : خدای بزرگ است اهورامزدا. که این جهان را بیافرید . که خرد و نیروی کوشش را بر من ارزانی داست به خواست و نیروی اهورامزدا شاهم و فرمانهای او را اجرا میکنم این چنین :

دوستدار و پیرو راستی هستم و بدی را دشمنم . خواهان داد و عدل هستم . نه می خواهم که از سوی توانایی به ناتوانی ستم شود و نه میخواهم که ناتوانی به توانایی بد کند  . آنچه موافق راستی است میل من است و آنچه خلاف راستی است به شدت با آن مخالفم . خویم را در حد اعتدال نگه میدارم و چون خشم بر مرا فرا گیرد با اراده بر آن چیره میشوم تا مبادا ناروایی روی دهد . هوس اسیر دام من است و بر آن سخت حکومت میکنم . آنرا که نیکی کند مطابق نیکی اش پاداش میدهم . آنکه بد کند به کیفرش میرسانم . به هیچ وجه مایل نیستم که زیان و بد کرده شود و چون کسی مرتکب بدی شد به هیچ وجه مایل نیستم که بی کیفر بماند . هرگاه مردی بر علیه کسی ادعا کند تا مورد دادرسی واقع نشود بر او حکمی روا نمی کنم . از آنانی خوشوقت و خشنود هستم که با تمام نیرو و قدرتشان در راه نیکی بکوشند این چنین است رفتار و کردار من و این است آنچه که من می کنم  . در میدان نبرد رزم آرایی چیره هستم . در پیکارگاه دستانم میجنگند . چشم و هوشم نیز بکار است . آنانی که فرمانبرند می بینم و آنانی که خلافی کنند کارشان بر من پوشیده نیست . در میدان پیکار به چالاکی میجنگم . از نیروی دستان و پاهایم به خوبی بهره مند هستم . سوار کاری زبده و چالاکم کمانکشی ورزیده هستم . چه به هنگام نبرد پیاده و چه سواره . نیزه گزاری چرب دست هستم . این و هنرهای دیگر را اهورا مزدا بر من بخشود . اهورامزدا یاری ام کرد و نیروهایم را به نیکی هدایت کرد . ای مرد که این را میخوانی . نیک آگاه باش که داریوش چگونه شاهی است . چه هنراها و نیروهایی دارد . این برای تو ناراست نباشد . آنچه را که گفتم عمل کن. در این کشور ها ، مردی که وفادار بود ، نیک پاداش دادم و آن که دشمن بود نیک کیفر دادم ، به خواست اهورامزدا این کشور ها قانون مرا اجرا کردند . آنچه به آنان گفتم آنگونه کردند  .

تو که بعد از من شاه خواهی بود از دروغ سخت بپرهیز . مردی که خواهد دروغزن بود نیک کیفر ده. اگر چنین می اندیشی باید کشورم در امان باشد . آنهایی که پیشتر شاه بودند در آن مدت ، آنچه را که من در یک سال و اندی به خواست اهورامزدا کردم نکردند . از آن رو اهورامزدا مرا یاری کرد، چون بدکردار نبودم ، دروغزن نبودم ، خطاکار نبودم ، نه من ، نه دودمانم . بر پایه راستی رفتار کردم : نه به ناتوان و نه به توانا بد کردم ، مردی که با خاندانم همکاری کرد او را نیک پاداش دادم و آنکه زیانکاری کرد ، او را نیک کیفر دادم . تو که سپس شاه خواهی بود ، مردی که دروغزن یا خطاکار است او را دوست مباش و او را نیک کیفر ده . تو که سپس این نوشته ها را که من نوشتم ، یا این نگاره ها را ببینی ، آنها را ویران مکن ، تا جایی که ممکن است آنها را بپای ، تا زمانی که تندرست باشی . هر آنکه اهورامزدا را بپرستد ، بخشش وی از آن او خواهد بود ، هم در زندگی و هم پس از مرگ .

اهورا مزدای بزرگ بزرگترین خدایان . او داریوش را شاه آفرید . او به وی شاهی را ارزانی فرمود و به خواست اهورامزدا داریوش شاه شد . این کشور پارس که اهورامزدا بمن ارزانی فرمود زیباست و دارای اسبان خوب و مردان خوب است به خواست اهورامزدا داریوش شاه از هیچکس نمی ترسد . خدای بزرگ این کشور را از دشمن - خشکسالی و دروغ محفوظ فرماید .

ریشه نام گذاری دریای پارس

انگلیسی «Persian gulf»
فرانسه «golfe persique»
روسی «persidski zaliv»
ترکی «farsi kavfozi»
ژاپنی «perusha wan»،
یونانی «persicus sinus»
رومی «mare persicum»

خلیج فارس در طول تاریخ با نام سرزمین ایران توصیف می شده است . آثار باستانی برجای مانده از شهرهای ساحلی خلیج فارس همانند بوشهر، خارک ، سیراف و بند طاهری حکایت از وجود یک تمدن 6000 ساله در سواحل خلیج فارس می کند.

آثار مکتوب و نوشتاری برجای مانده حدود کمتر از3000سال قدمت دارند بنابر این از بسیاری از مسایل و حوادث دوره تمدن ایلامیها ، مادها، آشوریها، دراویدیان و پیشدادیان و تاقبل از حکومت پارسها اطلاع دقیق و روشنی وجود ندارد و این دوره از زندگی ساکنان منطقه هنوز در پرده ای از ابهام وجود دارد. تنها در دوره امپراتوری قدرتمند و پهناور پارس است که خلیج فارس شهرت بین المللی می یابد.


نامهای سرزمین ایران
برابر اسناد تاریخی و شواهد ، قراین و فرهنگ شفاهی می توان گفت 4 نام برای کشور ایران و همچنین دریای جنوب ایران بکار رفته است:


1- کشورجم شید 2 - مملکت عجم 3- پارس ( فارس) 4- ایران اریان ایراک، عراق معرب شده ایراک ، ایلام .
اینکه کدام اسم قدیمی تر و حدود جغرافیایی هرکدام چه محدوده ای بوده است مورد اختلاف است از آنجا که در داستانهای کهن ایرانی که البته با ابهاماتی به نسلهای هزاره اول میلادی منتقل و بخشی از آن در بعضی کتب موجود است، جم که در اوستا، یم و در زبان پهلوی و کردی جمشید و جمشیر و جم و گاهی هجم بیان شده است از اولین پادشاهان و پیامبران ایرانی ثبت شده که بر اساس نوشته ها و داستانهای شفاهی و کتب خداینامه ها، اختراع لباس، نگارگری، کشف فلز، ساختن گرمابه، پزشکی و جشن نوروز را به او نسبت داده اند صفات این پادشاه شباهت زیادی به نوح در قران دارد و بعضی وی را با حضرت سلیمان یکی دانسته اند.

در اوستا آمده است در زمان جم شید 300 سال مرگ و بیماری نبود اهورا مزدا از او خواست که پیامبرش در روی زمین باشد ولی او شهریاری را پذیرفت. در یکی از سالها سرما بشدت فزونی یافت او دژی بنام جم کرات ( ورجمکرت) ساخت و حیوانات را در آن جای داد در دوره او حیوانات فزونی یافتند. او جامی داشت که در آن تمام اسرار نهان را می دید نگاه کردن به گوی شیشه ای و اسرار گفتن از این دوره رایج شده است، سرانجام او ادعای خدایی کرد و گمرا شد پس ضحاک بر او چیره شد و به تعبیر فردوسی:


منی کرد آن شاه یزدان شناس           زیزدان بپیچید و شد ناسپاس

پیدایش دریای پارس

خلیج فارس بازمانده گودال بزرگی است که از دوران گذشته زمین شناختی – تحت تاثیر فشار ناشی از آتشفشانهای فلات ایران بوده است و پایداری فلات عربستان در برابر این واکنشها تکتونیکی سبب ایجاد و توسعه پهنا – ژرفای آن شده است ( علی درویش زاده 1370 )

دانشمندان زمین شناس معتقدند که در دوران اول زمین شناسی , حدود پانصد میلیون سال پیش از این , خشکیهای نیم کره جنوبی به هم پیوسته بوده اند و قاره واحدی به نام گندوانا را تشکیل داده بود . این قاره بزرگ از یک سو سراسر برزیل و آفریقای جنوبی و از سوی دیگر قسمتی از هندوستان و گوشه ای از ایران و عربستان و تمام استرالیا و قطب جنوب را در بر میگرفته است .

140 میلیون سال قبل در آغاز دوران دوم شکاف بین اروپا و آمریکا وسیع تر گشت و شکاف بین هند و استرالیا – زمینه تشکیل اقیانوس هند را فراهم ساخت . 45 میلیون سال قبل در آغاز دوره سوم – حوضه اقیانوس اطلس پیدا شد.آمریکای جنوبی از آفریقا جدا شد و استرالیا نیز از قطب جنوب دور افتاد و به طرف شرق حرکت کرد و سپس اقیانوس هند تشکیل شد.شکاف بین آسیا و آفریقا نیز مقدمه پیدایش دریای مکران(عمان) را فراهم ساخت.در 35 میلیون سال قبل در اواسط دوران سوم – شکاف مکران گسترش یافت و شبه جزیره هندوستان ابتدا به طرف شرق و سپس به شمال تغییر جهت داد و دنباله شکاف مکران به صورت خلیج باریکی درآمد که آغاز پیدایش دریای پارس را اثبات میکند.

بعدها بر اثر جنبشهای بزرگ مرکزی زمین  , در این قاره شکستها و جدائیها روی داده , اقیانوس هند گستردگی بیشتر یافته و با دریای بسیار پهناوری که تتیس نامیده اند پیوستگی یافت است . دانشمندان می گویند دریای بسیار وسیع و گسترده تتیس سراسر منطقه وسیعی را که اکنون جزایر مالزی و کشورهای : هندوستان , پاکستان , ترکیه , ایران و سرزمنیهای قفقاز در آن واقع است را می پوشانده است .

پس از گذشت هزاران سال (در دوران سوم) چین خوردگیهای عظیمی در زمین بوجود آمده که بر اثر آن کوههای آلپ , البرز و هیمالیا پدیدار شده اند و آن دریای عظیم قطعه قطعه شد که حاصل آن دریای سیاه , دریاچه کاسپین دریاچه اورال و غیره از بقایای آن است . به دنبال این تحولات سی و پنج میلیون سال پیش از این زمان , در دوران سوم معرفه الارضی شبه جزیره هندوستان اول به جانب خاور , سپس به سوی شمال بالا رفت و بر اثر جنبشها در دنباله شکاف مکران (عمان ) دریای پارس پیدا شد . دریای سرخ و خلیج عدن و کوههای فلات پهناور ایران حاصل شکستگیها و جنبشهای دیگر است .

دریای پارس در آغاز , بسیار پهناور و وسیع بوده . به صورتیکه قسمت بیشتر جلگه های برازجان , بهبهان و خوزستان ایران را تا به کوههای زاگرس تا اواخر دوره سوم زمین شناسی در زیر آب بوده اند و رودهای دجله و فرات جدا جدا به آن دریا می ریخته اند . ( فرهانی 1372 – 21 )

جنوب آسیا پس از چین خوردگی ها عهد سوم و متلاشی شدن قاره گندوانا بارها در معرض تهاجم و تجاوز آبهای اقیانوس هند واقع شد . سرزمین سراندیب بر اثر جزر و مدهای مهیب از هند جدا افتاد و مالایا , هندوستان و عربستان بر اثر تجاوز آب به شکل شبه جزیره در آمدند و دریای سرخ که در آغاز از متلاشی شدن دریای عظیم تتیس و پیدایی آن تنها با مدینترانه راه داشت از طریق باب المندب به اقیانوس هند مربوط گردید . دریای پارس امروزه با وسعتی در حدود 237473 کیلومتر مربع (اندازه گیری شده توسط مدیریت هیدروگرافی سازمان جغرافیایی ایران، سال 1386)  پس از خلیج مکزیکو و خلیج هودسن سومین خلیج بزرگ جهان محسوب می‌شود.

لازم به ذکر است که مطالعات پارسر در خلیج فارس بیش از شش سطح را نشان میدهد که آثار آن در اعماق 9 – 18 و 100 متری عمق خلیج فارس ردیابی شده اند.وی بر اساس شواهد مرفولوژیک اثبات کرده است که حداقل 3 بار خلیج فارس تا مجاورت تنگه هرمز عقب نشینی کرده و خشک شده است.اما طبق مطالعات پارسر این رخدادها همگی قبل از 17 تا 20 هزار سال پیش اتفاق افتاده است.(رامشت 1382 – 28)