‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

هخامنشیان و تاریخ

در زمان هخامنشیان نخستین و بزرگترین دانشنامه دنیا به نام اوپستا (اوستا) نگاشته شد که بخشهایی از آن درباره تاریخ ایران بود. «دیاکونوف» درباره مورخی یونانی مینویسد: به گفتة خودِ «کتسیاس»، وی در تالیف کتاب «پرسیکا» از سالنامههای رسمی ایرانی [دیفترای بازیلیکا] استفاده کرده است... میگوید که در سالنامة بربرها [ایرانیان!] از مکاتبه یک پادشاه آشوری به نام «تِوتام» با «پریام» پادشاه افسانهای [؟] ترویا که تابع وی بوده، سخن گفته شده است. (تاریخ ماد، ص 24 و 27)
هرودوت با اشاره به نبرد «ترویا» که پیرامون 3500 سال پیش رخ داده و ثبت آن از سوی ایرانیان، مینویسد: دانشمندان (دبیران) ایرانی، فنیقیها را انگیزة اختلافات میشمارند... نویسندگان ایرانی و یونانی درباره نام «ایو» دختر «ایناخوس» اختلافی ندارند... به عقیدة ایرانیان دستاندازی بر ترویا انگیزه دشمنی میان ایشان و یونانیان شده است.
هرودوت در جایی دیگر مینگارد: ترجیح میدهم تاریخ خود را به گفتههای آن دسته از راویان پارسی مبتنی سازم که قول ایشان راجع به زندگانی کورش، راست و رواست؛ بدون اینکه آنان در تعریف و ستایش اقدامات وی راه مبالغه را پیموده باشند.
و آگاهی دیگر هرودوت که همانندش امروزه نیز در تقویمها دیده میشود این است که سالروز براندازی گئومات مغ (بردیای دروغین) را جشن میگرفتند و در گاهشمار پارسیان به خط سرخ نوشته شده بود. در جنگ سالامیس، خشایارشا: هرگاه یکی از فرماندهان خود را هنگام دلاوری میدید، نامش را میپرسید و دبیر، نام او را با ذکر شهر و نسبش مینوشت. «پلوتارخ» نیز نوشته است که دبیران خشایارشا به نگارش رویدادهای جنگ سالامیس پرداختند.
هرودوت چندبار به سنگنبشتههای داریوش بزرگ اشاره کرده است. یکی به یادبود پادشاهیاش و دیگری، دو ستون سنگی در کناره «بسفور» به یادبود جنگ با سکاها. در یکی از ستونها به زبان سریانی و در دومی به زبان یونانی نام قومهایی که در لشگرکشی او را یاری میدادند، نگاشته شده بود.
داریوش بزرگ یادگارهای ارزندهای درباره رویدادهای زمان خویش بر سینة کوهها بر جای نهاد. وی از سوی افلاتون (رساله فایدوروس)، سخنوری توانا لقب گرفته که با خطابههای فناناپذیرش، در ردیف خدایان درآمده است. در تورات چند بار به کتاب تواریخ یا دفتر خسروان اشاره شده است:
* خداوند، روان کورش پادشاه پارس را برانگیخت تا درهمه کشورهای خود فرمانی صادر کرد و آن را نیز نویساند. (کتاب عزرا، باب یکم)
* این رویداد [استر و مردخای] در پیشگاه پادشاه [خشایارشا] در «کتاب تواریخ ایام» مرقوم شد... و اخشورش [خشایارشا] پادشاه بر زمینها و جزایر و دریا جزیه گذارد. و جمیع اعمال قوت و توانایی او... آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان مادی و پارسی مکتوب نیست؟ (کتاب استر، باب دوم و نهم)
* فرستادیم تا شاه [اردشیر] را آگاهی دهیم تا در کتاب تواریخ پدرانت جستجو کرده شود. (کتاب عزرا، باب چهارم)
* داریوش [دوم] پادشاه، فرمان داد تا در کتابخانه بابل که خزانهها در آنجا بود جستجو کردند. و در کاخ اکمتا (اکباتان) که در سرزمین مادها است، توماری [از کورش بزرگ] یافت شد. (کتاب عزرا، باب ششم)
در «تاریخ گردیزی» اشارهای ارزشمند به دانشدوستی دو شاهنشاه هخامنشی شده و نیز آگاهیهایی درباره رویدادهای پس از هخامنشیان:
«اوخوش بن اردشیر» مردی علمدوست بود و اهل علم را بزرگ داشتی و همیشه حکیمی پیش او بودی و کتابی پیش او بودی که اندرو همی نگریستی؛ و هرگز از عالِمی و کتابی، خالی نبودی... «ارسین بن اوخوش» چون به پادشاهی بنشست، بر رسم پدر رفت و علما را بر خویش نزدیک و دوست داشتی اهل علم را و همیشه مناظره کلام و جدال فرمودی. پس خویش و مال بسیار اندر وجه کتب و اهل علم صرف کرد [...] به «استخر»... جایی بود که آن را «دژ نبشت» گفتندی؛ یعنی: دارالکتب. اندر وی بسیار کتاب بود، از علم دین زرتشتی و فلسفه و حساب و هندسه و هر علمی. اسکندر بفرمود تا آن همه را ترجمه کردند و به روم فرستاد و فرمود به «مقدونیا» بنهادند و آن «دژ نبشت» را بسوختند با هرچه کتاب بود اندر وی؛ و اندر میان عجم کتاب نماند مگر اندک مایه که اندر دست مجهولان [افراد ناشناس] مانده بود اندر زاویههای [گوشه و کنار] ولایت [...] (زین الاخبار، ص 59 و 65 تا 67 و 601)
اسکندر پادشاه یونانیان برای هجوم به ایران از شهری که رومیان آن را مقدونیه نامند، بیرون شد... شهرها را ویران... و ساختمانهای گوناگون را که بر سنگها و تختههایش انواع دانشها نقش و کندهکاری شده بود، با خاک یکسان نمود... و از آنچه در دیوانها و خزینههای استخر [پارس] بود، رونوشتی برداشته به زبان رومی و قبتی برگردانید. پس از نسخهبرداریها، هرچه به خط پارسی که به آن کشتج [گشته دبیره] میگفتند، به آتش سوزانید. خواستههای خود را از اخترشناسی و پزشکی و طبایع گرفته، با کتابها و سایر چیزهایی که از علوم و اموال و گنجینهها و علما به دست آورده بود، به مصر روانه داشت. و چیزهایی [کتابهایی] در چین و هند به جای ماند که پادشاهان ایران در دوران پیامبر خود زرتشت و جاماسپ حکیم، نسخهبرداری نموده به آنجا فرستاده بودند... (الفهرست، 436 و 437)
احوال عمومی ایرانیان در آن عصر [فروپاشی هخامنشیان] پراکنده بود و مردم به واسطة عذابها و بدرفتاریهای اسکندر و جانشینان او، به خود پرداخته و از همه چیز غافل بودند... اسکندر هرچه از علوم مرغوب و صنایع بدیع در ایران یافت، همه را طعمه آتش گردانید؛ حتا مقدار زیادی کتب دینی را سوزاند. (آثارالباقیه، 156 تا 172)
[اسکندر رومی:] هرچه از کتب پارسیان بود، سوخت و همه موبدان و عالمان را بفرمود کشتن؛ و کس نماند که علمی به واجب بدانستی یا تاریخی نگاه داشتی. و همه اخبار و علوم منسوخ گشت و ناچیز.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد