بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند
روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد
منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای
ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی
سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه
شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستانشناسان و حتی
حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که
بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان
به غنیمت گرفته بود، کمکهای بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود
تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد
و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود
و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش
قدردانی کرده و یادش را گرامی داشتهاست.
فرزندان
پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که
قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را
صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه به
دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر حمله کرد که
بردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر
دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از
خیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن
کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} در
راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که
شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه
خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام
بادهنوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش
بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نامهای آتوسا و آرتیستون و مروئه بود
که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند
ایرانی شد.
آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد.
آخرین نبرد
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانیتبار سکا که با حمله
به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند (و بنابرروایتی ملکهشان
به نام تهمرییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بودبه سمت شمال شرقی
کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشگریان
کورش باید از آن عبور میکردند. (کوروش در استوانه حقوق بشر میگوید: هر
قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم.)این
به معنی دمکراسی و حق انتخاب هست.
پس نمیتوان دلیل جنگ کوروش با
سکاها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی
کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم
بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهمرییش ملکه سکاها به او
پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در
سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود
عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با
سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را
برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک
مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد.
استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست
بخورد تمامی سرزمین در خطر میافتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح
نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح
این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار
رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمیرسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از
رودخانه عبور کرد.
پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهمرییش سر بریده
کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری
سیر نشدهای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان
ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب
«کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدرهای و از انتشارات
امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها
جنگیدهاست. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شدهاست.کوروش
پادشاه بزرگ و انسان دوست بود
ذوالقرنین
درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان
از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین
چه کسی است به طور قطعی مشخص نشدهاست.
کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینههایی
هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها بررسیهایی انجام شده،
اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیههای قرآن، تورات،
و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجهترین دلایل را برای احراز این لقب
دارا میباشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین
میدانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از
معتقدان این نظر هستند.
(نظریه ذوالقرنین بودن کورش و اسکندر مقدونی به دلیل اینکه این دو نفر به
خدای یکتا و لااقل به خدای ابراهیمی اعتقادی نداشتند و از نظر اسلام به
عنوان یک فرد مورد قبول دین اسلام قرار ندارند هرچند که کورش برای ما
ایرانیان قابل احترام است ولی این ذوالقرنین بودن او از تلقینات یهودیان
است و هیچ ارتباطی با ذوالقرنینی که در قرآن کریم از او نام برده شده
ارتباطی ندارد و این از جمله مسائلی است که به آن اسرائیلیات گفته میشود
هست )