‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

مرزهای ایران در هنگام کیانی

با درود و سپاس بر همه آنان که دل در گرو مهر ایران دارند، و در این سرزمین دور یاد ایران را گرامی می‏دارند و هر زمان با آئینی نو انجمنی می‏آرایند، تا اندیشمندان جهان را به اندیشه درباره گذشته برانگیزند، تا از گذشته، چراغی فرا راه آینده روشن گردد.
بویژه درود بر میزبانان استرالیائی و دانشگاه سیدنی، که ایرانیان را که هزاران سال میزبان دانش و فرهنگ جهانیان بوده‏اند، میهمان می‏پذیرند!
و سپاس برگردانندگان بنیاد فرهنگ ایران در استرالیا که چنین نام را برای این انجمن برگزیده‏اند، تا بتوان در این میدان گسترده به پژوهش پرداخت.
به گمان ما (کسانی که درایران امروز به پژوهشی نو در باره ایران کهن دست زده‏اند) زمان یکسونگری دینی، و از دیدگاه دینی به اوستا نگریستن گذشته است و می‏باید که باین یادگار گرامی از دیدگاه فرهنگ و تاریخ نگریستن تا گستره‏ای فراخ‏تر فراروی جویندگان و پژوهشگران گشوده شود.
و نیز می‏باید این گمان را نیز از خود دور داشتن که شاهنامه از سه بخش (اساطیری و پهلوانی و تاریخی) فراهم آمده است. شاهنامه کهن‏ترین و گسترده‏ترین تاریخ جهان است. و اگر پژوهشگران از این دیدگاه به شاهنامه بنگرند، آشکار می‏شود که بسی از رویدادهای دیگر کشورها، در زمانی دور، که دیگران نامه و چامه و داستان نداشتند، و پروای نگهبانی از رویدادهای کشور خویش را نیز نداشتند، در شاهنامه آمده است!
با این سخن کوتاه به گفتار خود، اندر می‏شویم.

بخشی چند از نامه گرامی بُندهش که درباره زمین و کوه‏ها و رودها و دریاها و "ور" ها (دریاچه‏ها) آمده است، نشان می‏دهد که در نامه باستانی "دامدات نسک" که بندهش از آن بهره‏ور شده است گفتار پیرامون چگونگی زمین، یا نگاره زمین آمده بوده است، و بی‏هیچ گمان این نسک نیز همچون مهریشت و فروردین یشت و جز، آن از دفترهای پیش از زرتشت بوده است که موبدان پس از وی، چنانکه در همه آن دفترها دیده می‏شود، در این دفتر نیز دست برده با زبانی نوتر، به گفتار کهن، زرتشت و اهورامزدا را افزودند، تا نشان دهند که این نوشته‏ها همه نامه دین است.
پس در زمان که دامدات نسک پیشین نوشته شده است، و آن زمان بر ما روشن نیست، ایرانیان آگاهی از چگونگی زمین و کوه‏ها و دریاها داشته‏اند، و چون گفتار بنده در باره مرزهای ایران در میانه جهان است، سخن را از جهان و زمین آغاز می‏کنم.
در زبان اوستائی واژه skar raks برابر بر گردیدن، چرخیدن است[1]، و از این ریشه واژه anvaksSkarona برآمده است که، گرد یا چنبره باشد. و همین واژه در وندیداد (19-4) و نیز در مهریشت بند 95، آبان یشت بند 38 و ازت یشت بند 19 همچون پاژنام برای زمین آمده است و بیگمان همین واژه است که امروز در زبان فارسی "کره" خوانده می‏شود، و این کهن‏ترین آگاهی جهانیان از کره‏ای بودن زمین است[2]. کره‏ای که بر بنیاد این واژهمی‏چرخد!

در بندهش و بخش‏های برجای مانده از اوستا، از کوه‏ها و دریاهای دور و نزدیک نیز نام برده می‏شود.

1- زره فراخکرد، یا وُئوروکَشَ. aCak uruOW

در "بُن‏دهش" در بخش چگونگی دریاها درباره فراخکرت چنین آمده است:

"یک سوم این زمین را دربر دارد، از آنروی فراخکرت نامیده شد که یکهزار دریا، در او داشته شده است3"

و بنابراین گواهی‏ها دریای وُئوروکش یا فراخکرت همانست که در نوشته‏های پس از اسلام با نام "بحر محیط" آمده است. اما چنانکه خواهیم دید بخشی از فراخکرد چون از آن ایران بوده است با نامی دیگر خوانده می‏شده است و نام چند دریای دیگر که پیوسته بدان بوده‏اند در نامه‏های ایرانی آمده است.

دریای چین

سدم سال روزی به دریای چین / پـدید آمد شـاهِ ناپـاکـدین

دریای هند

«... دگر باره از دریای فراخکرت برخیزد، ستویس[3] رایومند فرهمند نیز از دریافراخکرت بلند شود و پس از آن، مِه از آن سوی هند از کوهی که میان دریای فراخکرت واقع است برخیزد.[4]»

و از این گفتار آشکارا برمی‏آید که آن بخش از دریای فراخکرت که با نام هند شناخته می‏شده آنسوی هندوستان، میانه چین و هند است، جائی که امروز خلیج بنگال‏ش می‏خوانند.

دریای مُکران

دریایی در کناره کره امروزی بوده است. زیرا که در گذر کاووس از آسیا به سوی اقیانوس آرام چنین آمده است:

از ایران بـشد تا به توران و چین / گذر کرد از آن پس به مکران زمین

ز مـــکران شــد آراســته تا زره / میــان‏ها نـدیــدنـد، بنــــد و گــــره

از این گفتار چنین برمی‏آید که مکران سرزمینی میان چین و آب زره یا زره فراخکرت است که از آنجا به دریابارِ فراخکرت می‏رسیده‏اند.

دیگر بار در شاهنامه از لشکرکشی کیخسرو پس از پیروزی یافتن بر توران، بدان هنگام که آهنگ بازگشت به ایران از راه دریا را دارد:

ز لشــگر فرستادگــان برگــزید / که گـویند و دانند، گفت و شنید[5]

فرستاد کس ، نزد خـاقان چــین / به فغــفور و سـالارِ مــکران زمین

که گر داد گیرید و فرمان کنید / ز کــردار بد، دل پشیمــان کــنید

خــورش‏ها فـرستید پیش ســپاه / بـبـیــند ناچـــار، مـــاه را بــه راه[6]

...

فـرســتاده آمـد به هر کشــوری / بجـــایی که بـد ، نامــور مهــتری

غمی گشت فغفور و خاقان چین / بـزرگـان هر کشــوری همـچـنین

فـرســتاده را چـند گفتند، گـرم / ســخـن‏های شــیرین و گفتار نرم

که ما شــاه را سـر بسـر کهـتریم / زمــین جــز بفــرمان او نســـپریم

گــذرها که راهِ دلــیران بدسـت / بـبـیـنم ، تا چـند ، ویـران شدست

...

کـنیم از ســرآباد ، با خــوردنی / بـیــائــیم و آریـمـش آوردنـی

دگر نامور، چون به مکران رسید / دل شاه مکران ، دگرگـونه دید

بــرِ تخــتِ او رفــت و نام بـداد / بگفت از پیام، آنچه بودش بیاد

***

این گفتار روشن می‏سازد که سپاه ایران برای رسیدن به زره فراخکرد (اقیانوس آرام) از میان توران و چین گذشته و به مکران می‏رسد. بنابراین مکران شاهنامه جایی جز از کره امروزی نیست که آنزمان زمینی گسترده از شبه جزیره کنونی داشته است. آفرینش و تاریخ (البدأ و التاریخ)[7] نیز درباره زمین مکران می‏گوید: «گوید قسمت شرقی هندمکران است و آخرش بلاد چین و از این سخنان گمان بر جای نمی‏ماند که مکران، کرمان نیست، اما آنچه که نویسندگان این سده‏ها را بر آن داشته که چنین گمان برند اینست که در نامه‏های باستان آمده است که "دریای مکران را به دریای کرمان راه است»

دریای پوئی تیک (لاصت‌ظ)

در بند هشتم بندهش (دریاها) از دریاهای مرز ایران چنین نام می‏رود:

«سه دریای شور مایه‏ور است که یکی پوئیتیک و یکی کمرود و یکی سیاه بن! از هر سه پوئیتیک بزرگ‏تر است، - که در آن آبخاست و آبکاست هست[8]».

دریای سَتْویس:

این دریا در اوستا بگونه ستوئیس (aseawatas) sata-vaesa آمده است که : "دارنده یکسد جایگاه" است و نیز نام ستاره ایست در آسمان نیمروزان که امروز بدان سُهیل یمانی گویند. و از آنجا که نام تازی این ستاره را بدان روی برآن نهاده‏اند که از ایران در آسمان یمن دیده می‏شود، در ایران باستان نیز در دریای جنوبی ایران را که امروز بنام اقیانوس هند خوانده می‏شود همنام با ستاره ستوئیس می‏خواندند، و این نام در پهلوی به ستویس برگردانده شد.
در فرهنگ پس از اسلام سرخ شدن سیب را از ستاره سهیل یمن می‏شمارند، و در فرهنگ پیش از اسلام باران و آب‏رسانی به سرزمین‏های جهان و پالایش آب‏ها را از گند و آلایش‏هایی که روی زمین بدانها می‏رسد، از خویشکاری دریای ستویس می‏شمردند:
«ستویس پالای آب، افزار هر مزد داد را می‏ستاییم[9]» (سی روزه کوچک بند 13)
یک نکته دیگر نیز که در این گفتار رخ می‏نماید که ایرانیان می‏دانسته‏اند که ستویس را به دریای فراخکرت راه هست! و نیز این گفتار بندهش نشان می‏دهد که ستویس میان دریای پوئیتیک و دریای فراخکرت جای دارد:
«...هم کسته (ناحیه) دریای فراخکرت، و به فراخکرت پیوسته است. میان این دریای فراخکرت و پهلوی آن پوئیتیک را دریایی فراگرفته است که دریای ستویس خوانند.»
«هر ستبری و شوری و ناپاکی از دریای پوئیتیک به دریای فراخکرت گرد آید رود، به بای بزرگ و بلند از آن دریای ستویس باز زده شود (پلیدی از آن گرفته می‏شود) و هرچه پاک و روشن است به فراخکرت و چشمه‏های اردویور شود. بندِ این دریا به ماه و باد پیوسته است.
به افزایش و کاهش ماه برآید و فرود شود
جایگاه دریای پوئیتیک
چون دریای پوئیتیک:

§ در کنار مرز ایران است!

§ از دریاهای تبرستان و سیاه بن بزرگ‏تر است!

§ آبخاست و آبکاست دارد!

§ به دریای ستویس و از آنجا به دریای فراخکرت راه دارد!

همین دریای پارس است که از هنگام هخامنشیان بنام پارسیان، پارس نامیده شد اما تا این زمان در نوشته‏های پهلوی و نامه‏های دینی و فرهنگی همان نام پوئیتیک را دارد.
با چنین آگاهی‏ها، روشن است که ایرانیان باستان، دریاهای دور و نزدیک را پیموده‏اند، و از این پیمایش فرایندی بلند گرفته‏اند، چنانکه در میانه دریای ستویس، تا آنجا رفته‏اند که شب و روز در آن برابر باشد، و چون به چنین جایگاه دست یافتند نام آنرا خط (خد) راست نهادند که پسان به زبان تازی «استواء اللیل و النهار» خوانده شد!

همی جایگه ساخت بر خط راست / که نی روز بفزود و نی شب بکاست

نبـــودی تمــوز ایـچ پیـــدا ز دی / هــوا عـنـبـرین بـود و بارانـش مــی

ز جـــرغ یمــانی یکــی گـنـبـدی / نـشــسـتـنـگــه نــامـــور مــوبــدی

ازیرا چــنان جــایگاه کـرد راست / که دانش از آن جای هرگز نکاست


و از این گفتار برمی‏آید که ایرانیان در روی خط راست، زوله گاه یا زولگاه ساخته‏اند که امروز بدان رصدخانه می‏گوییم[10] و بهمین روی است که شاهنامه می‏گوید دانش اخترماری و اختربینی در آنجایگه کاهش نمی‏گیرد، زیرا که ستارگان آسمان در آنجا همواره برروی خد خویش ره می‏پیمایند، و چنان نیست که گاهی دیده شوند، و گاه پنهان گردند.
چنین کار در زمان کاووس شاهنامه، یا فرمانروایی تیره کاسپ‏ها (کاسیان) در ایران رخ داده است.
اکنون یک نکته می‏ماند، که روشن شود این جایگاه در کجای خط راست ساخته شده است؟ این جایگاه تا آنجا که پژوهش و جست و جوی نویسنده نشان می‏دهد در هیچیک از نوشته‏های باستانی نیامده است، مگر در نامه گرامی حدود العالم که در بخش جزیره‏های جهان چنین آورده است:
«یازدهم جزیره ناره یا فاره است بر خط استواء بر میانه آبادانی، طول او از مشرق تا مغرب 90 درجه است و زیج‏ها و رصد و جای کواکب سیاره و ثابتات برین جزیره راست کرده‏اند، اندر زیج‏ها، قدیم و این جزیره را استواء لیل و نهار خوانند[11]»
از گفتار حدودالعالم برمی‏آید که ایرانیان می‏دانسته‏اند که این جزیره، میانه آبادانی جهان است، پس در آنسوی این جزیره نیز آبادانی‏ها را می‏شناخته‏اند[12]!
اینجا ابوریحان بیرونی بیاری می‏آید:
«باید دانست که هر شدنی، بودنی نیست، و آنچه به تصور نزدیک است اینست که پیوند آن دو دریا [دریای محیط ی و دریای محیط غربی] از جنوب قسمت آبادان زمین باشد.[13] »
و در جای دیگر:
«پس لازم می‏شود که چون خورشید بجانب شمال میل می‏کند و ناحیه جنوب سرد می‏شود، زمین یا پاره‏ای از آن به لت نخست خویش گردد و حرکت زمین و آبی که بر آن است، گاه بسوی بالا باشد، و گاه بسوی پایین.[14] »
ابوریحان از پایان آبادانی زمین در بالای اروپا نیز نشان می‏آورد:
«...و از ممالک اسلامی منقطع، جز بلغار و سوار نمی‏شناسیم که حرب انتهای آبادانی جهان و اواخر اقلیم هفتم ست.[15]»
و همه این سخنان با گفتار شگفت شاهنامه، هنگام "آزمودن موبدان زال را" همراه می‏شود که در آنجا از دو درخت نام برده می‏شود که مرغی بریکی از آنان می‏نشیند، و چون از آن درخت بر درخت دیگر بنشیند درخت نخستین خشگ و بی‏بال و پر می‏شود و چون از این بر آن رود، آن یک سبز و این پژمرده می‏شود:
و پاسخ زال چنین است:

کنــون از نیام سخن برکشیم / ز دو سرو، کان مرغ دارد نشنیم

ز بـرج بره تا تـرازو جهــــان / همی تیرگی دارد انـدر نهـــــان

چو زو بازگردد به ماهی شود / بدان تیــرگی و ســـیاهی شــود



این گفتارها، اگرچه هریک در خور هزار آفرین و ستایش است، اما ریشه آن را دربندی از مهریشت می‏بینیم... «کسی که (مهر) بازوان بلندش پیمان شکن را گرفتار سازد. او را بگیرد اگرچه او در مشرق هندوستان باشد. او را برافکند اگر او در مغرب نیغنِ باشد، اگر هم او در هانه رود اَرنگ باشد، اگر هم او در مرکز این زمین باشد.»
و این سرزمین است که مهر بر آن فرمان می‏رانده است... سرزمین ایران باستان ... سرزمین هنگام کیانیان!
آنانکه تاکنون پیرامون هفت کشور زمین یا شش کشور پیرامون خونیرث پژوهش کرده اند همه سخن از آن می‏گویند که ایرانیان باستان چهارسو را نمی‏شناخته‏اند، و از شش سو نام برده‏اند! و این بند نشان می‏دهد که چنین نیست و نخستین مردمان که با پیمایش زمین پی‏بردند که خد نیمروزان جهان شناخته شده آنزمان را از ایسلند، تا ژاپن به دو نیم بخش می‏کند، همانان نیز چهار سوی زمین را پیش کشیدند، و این بند مهریشت، نشان آن است!
از کیش مهر در هندوستان نشانه‏ها در "ودا" ها هست و نشانه آنرا در توران و اروپا نیز می‏باید که از شاهنامه برگیریم: کیش مهر داماد قیصر:

چو میرین بدیدش به بر در گرفت / پـرسـتـیـدن مهـــر ، اندر گـرفت

کیش مهر پیران، سردار تورانی:

بدو گفت رســتم که ای پهـلــوان / درودت ز خـورشـیـد روشـنروان


اکنون به بررسی چهار سوی آن کشور بزرگ بپردازیم:
1- اوشَستَ ئیری، خراسان و مشرق، شرق هندوستان.
2-اپاخذر: اپاختر: شمال دهانه رود اَرَنگِ.
3- رپیثوین: نیمروزان، جزیره ناره.
4- دئوشَستَ ئیری: خوروَران، نیغنِ (enGin)
اینجا می‏باید افزودن که رود آمو در زمان باستان از جائی بالاتر از شهر "چارجُوْ" کنونی بسوی دریای مازندران می‏رفته است[16]، و از روی خرد می‏توان سنجید که بدین روی، دریای خوارزم از اندازه کنونی خود کوچکتر بوده است و بهمین روی خد نیمروزان که امروز کمی از سوی چپ دهانه رود اَرنگ (سیردریا، گلزریون)[17] می‏گذرد در زمان باستان برای کوچکتر بودن دریاچه درست روی خد نیمروزان به دریا می‏ریخته است.

[IMG]file:///C:/Users/DARYA/AppData/Local/Temp/msohtml1/01/clip_image001.gif[/IMG]

و همین خداست که درست از روی جزیره ناره نیز می‏گذرد.
درباره سوی چهارم که نیغنِ بوده باشد: واژه نیغن از یک پیشوند"نی : Ni " که نشان‏دهنده روش، یا جنبش بسوی پائین است) و پسوند "غْنِ γne " است که خود از ریشه "غن γan"برآمده است از کنش "زدن".
بنابراین نیغن را می‏باید فرو زدن. یا پائین رفتن بدانیم، و بیگمان در آنزمان که کیش مهر روایی داشته است، این نام را بدانروی بدانجا داده‏اند که جایگاه فرو رفتن خورشید بوده است.
یافته‏های پایکولی با نام ایزدان ایرانی باستان یکی از جایها است که می‏توان در باره نیغن در گمان آورد مرزی تا دریای سیاه و مدیترانه، اما انبوه مهرابه‏های ایرلند، جایی دیگر برای این گمان است، زیرا که خورشید در کشورِ مهر در جائی بجز از اقیانوس اَتلس که در گفته ابوریحان بیرونی از آن با نام (دریای محیط غربی) یاد می‏شود، فرو نمی‏رود! و آنجا است مرز کشور مهر.
در قرآن کریم نیز جایگاه فرورفتن خورشید را در پایان خشکی‏ها به درون چشمه‏ای گل‏آلوده آمده است، که باید همان اقیانوس باشد.
اینهمه گفته شد، اما جای برای گفتن دو سخن دیگر هست:
سخن نخست: در روزنامه اطلاعات چهارشنبه 18 بهمن 1374 یک آگاهی از لندن از سوی خبرگزاری جمهوری اسلامی بچاپ رسیده است که در آن سخن از بازیافت یک نیایشگاه 4500 ساله در اوبری از استان ویلتشایر می‏رود. بگفته باستانشناسان انگلیسی این نیایشگاه بگمان نزدیک یک نیایشگاه مهری است، و خود آنان این بازیافت را بزرگترین بازیافت باستانشناسی در 200 سال گذشته شمرده‏اند.
سخن دیگر: از مجله Berlliner-Zeigtung شماره 20-19 آوریل 1997 رویه 77 است که در آن، سخن از بازیافت یک ساختمان پنجهزار ساله در نزدیکی دابلین می‏رود که گورستانی ویژه 20 در گذشته در آن ساخته شده و در نزدیکی آسمانه آن سوراخی چنان ساخته‏اند که درست در تنها، روزیست و یکم دسامبر در زمان برخاستن خورشید، همه گورها از آن روشنائی می‏گیرد!
آذین برروی سنگ‏های گرانیت بگونه دو مار بهم پیچیده است.
در این گفتار افزوده شده است که در سال 1960 میلادی یک باستانشاس دیگر بنام Micle-O-Kelley این جایگاه را یافته بود اما از چگونگی تابش نخستین فروغ خورشید در روز یاد شده آگاه نشده بود.
آذین سنگ بگونه مارپیچیده از نشانه‏های نیایشگاه مهری است.
و بزرگداشت آفتاب روز 21 دسامبر، بزرگداشت آفتاب روز نخست دیماه، یا روز چلّه است که نماد زایش خورشید و مهر باشد و نماد کیش مهری.
و نویسنده اروپایی بنام‏های وِرِز مازرن و فرانتس کرمون هیاهویی براه انداختند که کیش مهر پیرامون 2000 سال پیش‏بر دست یک گروه دزد دریایی در اروپا روان گردیده است!... دزد بنا به همه گواهی‏های مهریشت بزرگترین دشمن مهر است، و چگونه دزدان دریایی پیروان کیش مهری و روان‏کننده آن در بخشی از جهان می‏شوند...؟
آنان برای آنکه زمان کیش مهر در ایران را از زمان اشکانیان دورتر نبرند چنین سخن ناراست را گفته‏اند و سخن راست آنست که مهر کیش فریدون است و زمان فریدون بر پایه پژوهش‏هایی که در بنیاد نیشابور انجام گرفته پیرامون شش هزار سال پیش است، کیش مهر بنابر شاهنامه‏ها با مهریانی ایرانی در جهان پراکنده شد، نه بر دست دزدان دریایی. و زمانی را که بر پایه آگاهی‏های زمین و دگرگونی‏های آن برای گسترش کیش مهر یا زمان فریدون پشنهاد کرده بودیم ششهزار سال پیش است که امروز گواه آن از ویلتشایر انگلستان و دابلین ایرلند می‏رسد!

[1]- فرهنگ واژه های اوستائی، دفتر سوم، رویه 1435 ، در زبان خراسانیان این واژه بگونه چکرزدن برای چرخیدن، با گام زدنی که همچون چرخیدن است روایی دارد.

[2]- پژوهش ژرف مانوئل بربریان با نام "جستاری در پیشینه دانش کیهان و زمین در ایرانویج"، بنیاد نیشابور، 1376 آگاهی‌های بیشتر درباره زمین و جنبش آن نشان می دهد.

[3]- درباره ستوبس سخن خواهم گفت.

[4]- تیریشت باره 32، یشت ها جلد 1 رویه 355.

[5]- ترجمانان داننده که زبان آن کشورها را بدانند.

[6]- به پذیره و استقبال ما بیائید.

[7]- آفرینش و تاریخ، مطهر مقدسی، ترجمه دکتر شفیعی کدکنی رویه 596.

[8]- آبخاست و آبکاست یا بگفتار بندهش باد فراز آهنج و باد فرود آهنج از آگاهی های ایران باستان بوده است و نیز آنان می دانستند این نیرو بستگی به ماه دارد و از سخنان شیخ اشراق نیز که به نوشته های ایران باستان دست داشته است چنین برمی آید که این نیرو بستگی به "مقابله نیرین" دارد.

[9]- رویه 7 سیروزه کوچک و سیروزه بزرگ دکتر آذرمیدخت دهدشتی. انتشارات فروهر 1363، تهران.

[10]- زوله گاه نام فارسی جائیست که از آن ستارگان را می بینند (زل می زنند). این واژه در زبان تازی بنام "مزوله" برگردانده شده و ذبیح بهروز چون آنرا با نام شهر زابل یا زاوال نزدیک دید گمان برد که زوله گاه (رصد خانه ها) در شهر زابل با سیستان ساخته شده بوده، و پیروان او هنوز تا این زمان همین را در دفترهای خود می آورند. و اگر چه خد نیمروزان از سیستان نیز می گذرد. اما با گواهی های بی چون و چرا که در همین گفتار می آید، جای زولگاه در سیستان نبوده است.

[11]- رویه 113، حدود العالم من المشرق الی المغرب با تعلیقات سیتورسکی و پیشگفتار بارتوله، ترجمه میرحسین شاه: دکتر مریم میراحمدی، دکتر غلامرضا ورهرام، 1372، تهران.

[12]- در حدود العالم از ژاپن با نام جزایر واق واق و از انگلیس بنام جزایر برطائبه یاد شده است.

[13]- ابوریحان بیرونی، تهدید نهایات الاماکن ... رویه 118.

[14]- ابوریحان بیرونی، همان. رویه 30.

[15]- ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، عن القرون الخالیه، رویه 66.

[16]- نخستین کسی که این نکته را یادآور شده است ابوریحان بیرونی است و در اتلس های امروزه بلند آسبیائی نیز جای این راه آب خشک شده روشن است.

[17]- برای نام گلزریون = سیر دریا، بنگرید به "مرزهای ایران و توران بر بنیاد شاهنامه فردوسی" حسین شهیدی مازندرانی (بیژن) ، بنیاد نیشابور 1376.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد