با
درود و سپاس بر همه آنان که دل در گرو مهر ایران دارند، و در این سرزمین
دور یاد ایران را گرامی میدارند و هر زمان با آئینی نو انجمنی میآرایند،
تا اندیشمندان جهان را به اندیشه درباره گذشته برانگیزند، تا از گذشته،
چراغی فرا راه آینده روشن گردد.
بویژه
درود بر میزبانان استرالیائی و دانشگاه سیدنی، که ایرانیان را که هزاران
سال میزبان دانش و فرهنگ جهانیان بودهاند، میهمان میپذیرند!
و
سپاس برگردانندگان بنیاد فرهنگ ایران در استرالیا که چنین نام را برای این
انجمن برگزیدهاند، تا بتوان در این میدان گسترده به پژوهش پرداخت.
به
گمان ما (کسانی که درایران امروز به پژوهشی نو در باره ایران کهن دست
زدهاند) زمان یکسونگری دینی، و از دیدگاه دینی به اوستا نگریستن گذشته
است و میباید که باین یادگار گرامی از دیدگاه فرهنگ و تاریخ نگریستن تا
گسترهای فراختر فراروی جویندگان و پژوهشگران گشوده شود.
و
نیز میباید این گمان را نیز از خود دور داشتن که شاهنامه از سه بخش
(اساطیری و پهلوانی و تاریخی) فراهم آمده است. شاهنامه کهنترین و
گستردهترین تاریخ جهان است. و اگر پژوهشگران از این دیدگاه به شاهنامه
بنگرند، آشکار میشود که بسی از رویدادهای دیگر کشورها، در زمانی دور، که
دیگران نامه و چامه و داستان نداشتند، و پروای نگهبانی از رویدادهای کشور
خویش را نیز نداشتند، در شاهنامه آمده است!
با این سخن کوتاه به گفتار خود، اندر میشویم.
بخشی
چند از نامه گرامی بُندهش که درباره زمین و کوهها و رودها و دریاها و
"ور" ها (دریاچهها) آمده است، نشان میدهد که در نامه باستانی "دامدات
نسک" که بندهش از آن بهرهور شده است گفتار پیرامون چگونگی زمین، یا نگاره
زمین آمده بوده است، و بیهیچ گمان این نسک نیز همچون مهریشت و فروردین
یشت و جز، آن از دفترهای پیش از زرتشت بوده است که موبدان پس از وی،
چنانکه در همه آن دفترها دیده میشود، در این دفتر نیز دست برده با زبانی
نوتر، به گفتار کهن، زرتشت و اهورامزدا را افزودند، تا نشان دهند که این
نوشتهها همه نامه دین است.
پس
در زمان که دامدات نسک پیشین نوشته شده است، و آن زمان بر ما روشن نیست،
ایرانیان آگاهی از چگونگی زمین و کوهها و دریاها داشتهاند، و چون گفتار
بنده در باره مرزهای ایران در میانه جهان است، سخن را از جهان و زمین آغاز
میکنم.
در زبان اوستائی واژه skar raks برابر بر گردیدن، چرخیدن است[1]، و از این ریشه واژه anvaksSkarona
برآمده است که، گرد یا چنبره باشد. و همین واژه در وندیداد (19-4) و نیز
در مهریشت بند 95، آبان یشت بند 38 و ازت یشت بند 19 همچون پاژنام برای
زمین آمده است و بیگمان همین واژه است که امروز در زبان فارسی "کره"
خوانده میشود، و این کهنترین آگاهی جهانیان از کرهای بودن زمین است[2]. کرهای که بر بنیاد این واژهمیچرخد!
در بندهش و بخشهای برجای مانده از اوستا، از کوهها و دریاهای دور و نزدیک نیز نام برده میشود.
1- زره فراخکرد، یا وُئوروکَشَ. aCak uruOW
در "بُندهش" در بخش چگونگی دریاها درباره فراخکرت چنین آمده است:
"یک سوم این زمین را دربر دارد، از آنروی فراخکرت نامیده شد که یکهزار دریا، در او داشته شده است3"
و بنابراین گواهیها دریای وُئوروکش یا فراخکرت همانست که در نوشتههای پس از اسلام با نام "بحر محیط" آمده است. اما چنانکه خواهیم دید بخشی از فراخکرد چون از آن ایران بوده است با نامی دیگر خوانده میشده است و نام چند دریای دیگر که پیوسته بدان بودهاند در نامههای ایرانی آمده است.
دریای چین
سدم سال روزی به دریای چین / پـدید آمد شـاهِ ناپـاکـدین
دریای هند
«... دگر باره از دریای فراخکرت برخیزد، ستویس[3] رایومند فرهمند نیز از دریافراخکرت بلند شود و پس از آن، مِه از آن سوی هند از کوهی که میان دریای فراخکرت واقع است برخیزد.[4]»
و از این گفتار آشکارا برمیآید که آن بخش از دریای فراخکرت که با نام هند شناخته میشده آنسوی هندوستان، میانه چین و هند است، جائی که امروز خلیج بنگالش میخوانند.
دریای مُکران
دریایی در کناره کره امروزی بوده است. زیرا که در گذر کاووس از آسیا به سوی اقیانوس آرام چنین آمده است:
از ایران بـشد تا به توران و چین / گذر کرد از آن پس به مکران زمین
ز مـــکران شــد آراســته تا زره / میــانها نـدیــدنـد، بنــــد و گــــره
از این گفتار چنین برمیآید که مکران سرزمینی میان چین و آب زره یا زره فراخکرت است که از آنجا به دریابارِ فراخکرت میرسیدهاند.
دیگر بار در شاهنامه از لشکرکشی کیخسرو پس از پیروزی یافتن بر توران، بدان هنگام که آهنگ بازگشت به ایران از راه دریا را دارد:
ز لشــگر فرستادگــان برگــزید / که گـویند و دانند، گفت و شنید[5]
فرستاد کس ، نزد خـاقان چــین / به فغــفور و سـالارِ مــکران زمین
که گر داد گیرید و فرمان کنید / ز کــردار بد، دل پشیمــان کــنید
خــورشها فـرستید پیش ســپاه / بـبـیــند ناچـــار، مـــاه را بــه راه[6]
...
فـرســتاده آمـد به هر کشــوری / بجـــایی که بـد ، نامــور مهــتری
غمی گشت فغفور و خاقان چین / بـزرگـان هر کشــوری همـچـنین
فـرســتاده را چـند گفتند، گـرم / ســخـنهای شــیرین و گفتار نرم
که ما شــاه را سـر بسـر کهـتریم / زمــین جــز بفــرمان او نســـپریم
گــذرها که راهِ دلــیران بدسـت / بـبـیـنم ، تا چـند ، ویـران شدست
...
کـنیم از ســرآباد ، با خــوردنی / بـیــائــیم و آریـمـش آوردنـی
دگر نامور، چون به مکران رسید / دل شاه مکران ، دگرگـونه دید
بــرِ تخــتِ او رفــت و نام بـداد / بگفت از پیام، آنچه بودش بیاد
***
این گفتار روشن میسازد که سپاه ایران برای رسیدن به زره فراخکرد (اقیانوس آرام) از میان توران و چین گذشته و به مکران میرسد. بنابراین مکران شاهنامه جایی جز از کره امروزی نیست که آنزمان زمینی گسترده از شبه جزیره کنونی داشته است. آفرینش و تاریخ (البدأ و التاریخ)[7] نیز درباره زمین مکران میگوید: «گوید قسمت شرقی هندمکران است و آخرش بلاد چین و از این سخنان گمان بر جای نمیماند که مکران، کرمان نیست، اما آنچه که نویسندگان این سدهها را بر آن داشته که چنین گمان برند اینست که در نامههای باستان آمده است که "دریای مکران را به دریای کرمان راه است»دریای پوئی تیک (لاصتظ)
در بند هشتم بندهش (دریاها) از دریاهای مرز ایران چنین نام میرود:
«سه دریای شور مایهور است که یکی پوئیتیک و یکی کمرود و یکی سیاه بن! از هر سه پوئیتیک بزرگتر است، - که در آن آبخاست و آبکاست هست[8]».دریای سَتْویس:
این دریا در اوستا بگونه ستوئیس (aseawatas) sata-vaesa آمده است که : "دارنده یکسد جایگاه" است و نیز نام ستاره ایست در آسمان نیمروزان که امروز بدان سُهیل یمانی گویند. و از آنجا که نام تازی این ستاره را بدان روی برآن نهادهاند که از ایران در آسمان یمن دیده میشود، در ایران باستان نیز در دریای جنوبی ایران را که امروز بنام اقیانوس هند خوانده میشود همنام با ستاره ستوئیس میخواندند، و این نام در پهلوی به ستویس برگردانده شد.§ در کنار مرز ایران است!
§ از دریاهای تبرستان و سیاه بن بزرگتر است!
§ آبخاست و آبکاست دارد!
§ به دریای ستویس و از آنجا به دریای فراخکرت راه دارد!
همین دریای پارس است که از هنگام هخامنشیان بنام پارسیان، پارس نامیده شد اما تا این زمان در نوشتههای پهلوی و نامههای دینی و فرهنگی همان نام پوئیتیک را دارد.همی جایگه ساخت بر خط راست / که نی روز بفزود و نی شب بکاست
نبـــودی تمــوز ایـچ پیـــدا ز دی / هــوا عـنـبـرین بـود و بارانـش مــی
ز جـــرغ یمــانی یکــی گـنـبـدی / نـشــسـتـنـگــه نــامـــور مــوبــدی
ازیرا چــنان جــایگاه کـرد راست / که دانش از آن جای هرگز نکاست
کنــون از نیام سخن برکشیم / ز دو سرو، کان مرغ دارد نشنیم
ز بـرج بره تا تـرازو جهــــان / همی تیرگی دارد انـدر نهـــــان
چو زو بازگردد به ماهی شود / بدان تیــرگی و ســـیاهی شــود
چو میرین بدیدش به بر در گرفت / پـرسـتـیـدن مهـــر ، اندر گـرفت
کیش مهر پیران، سردار تورانی:بدو گفت رســتم که ای پهـلــوان / درودت ز خـورشـیـد روشـنروان
[IMG]file:///C:/Users/DARYA/AppData/Local/Temp/msohtml1/01/clip_image001.gif[/IMG]
و همین خداست که درست از روی جزیره ناره نیز میگذرد.[1]- فرهنگ واژه های اوستائی، دفتر سوم، رویه 1435 ، در زبان خراسانیان این واژه بگونه چکرزدن برای چرخیدن، با گام زدنی که همچون چرخیدن است روایی دارد.
[2]- پژوهش ژرف مانوئل بربریان با نام "جستاری در پیشینه دانش کیهان و زمین در ایرانویج"، بنیاد نیشابور، 1376 آگاهیهای بیشتر درباره زمین و جنبش آن نشان می دهد.[3]- درباره ستوبس سخن خواهم گفت.
[4]- تیریشت باره 32، یشت ها جلد 1 رویه 355.
[5]- ترجمانان داننده که زبان آن کشورها را بدانند.
[6]- به پذیره و استقبال ما بیائید.
[7]- آفرینش و تاریخ، مطهر مقدسی، ترجمه دکتر شفیعی کدکنی رویه 596.
[8]- آبخاست و آبکاست یا بگفتار بندهش باد فراز آهنج و باد فرود آهنج از آگاهی های ایران باستان بوده است و نیز آنان می دانستند این نیرو بستگی به ماه دارد و از سخنان شیخ اشراق نیز که به نوشته های ایران باستان دست داشته است چنین برمی آید که این نیرو بستگی به "مقابله نیرین" دارد.
[9]- رویه 7 سیروزه کوچک و سیروزه بزرگ دکتر آذرمیدخت دهدشتی. انتشارات فروهر 1363، تهران.
[10]- زوله گاه نام فارسی جائیست که از آن ستارگان را می بینند (زل می زنند). این واژه در زبان تازی بنام "مزوله" برگردانده شده و ذبیح بهروز چون آنرا با نام شهر زابل یا زاوال نزدیک دید گمان برد که زوله گاه (رصد خانه ها) در شهر زابل با سیستان ساخته شده بوده، و پیروان او هنوز تا این زمان همین را در دفترهای خود می آورند. و اگر چه خد نیمروزان از سیستان نیز می گذرد. اما با گواهی های بی چون و چرا که در همین گفتار می آید، جای زولگاه در سیستان نبوده است.
[11]- رویه 113، حدود العالم من المشرق الی المغرب با تعلیقات سیتورسکی و پیشگفتار بارتوله، ترجمه میرحسین شاه: دکتر مریم میراحمدی، دکتر غلامرضا ورهرام، 1372، تهران.
[12]- در حدود العالم از ژاپن با نام جزایر واق واق و از انگلیس بنام جزایر برطائبه یاد شده است.
[13]- ابوریحان بیرونی، تهدید نهایات الاماکن ... رویه 118.
[14]- ابوریحان بیرونی، همان. رویه 30.
[15]- ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، عن القرون الخالیه، رویه 66.
[16]- نخستین کسی که این نکته را یادآور شده است ابوریحان بیرونی است و در اتلس های امروزه بلند آسبیائی نیز جای این راه آب خشک شده روشن است.
[17]- برای نام گلزریون = سیر دریا، بنگرید به "مرزهای ایران و توران بر بنیاد شاهنامه فردوسی" حسین شهیدی مازندرانی (بیژن) ، بنیاد نیشابور 1376.