شاید وجود آزادی و فضای بازی که در دوره های دیگر وجود نداشته است به عنوان مثال اگر چه دوره ساسانیان همواره با تبلیغات منفی همراه بوده است اما مطمئنا آزادی فکری و مذهبی که در دوره هخامنشیان وجود داشته در این دوره نبوده است. ما در بسیاری از نوشته های دوره هخامنشی می بینیم که حکومت با حفظ اقتدار خود به مردم بسیار تاکید دارد و در بعضی نوشته ها, این بیشتر مردم هستند که به آن اهمیت داده شده و نه خود حکومت. مثلا در یکی از قدیمی ترین متن ها آمده است: «سرزمین پارس سرزمینی است که مردان خوب و اسبان خوب داراست که این را اهورا مزدا از گزند دشمنان حفظ کناد.» همین طور داریوش در یک کتیبه دیگر صراحتا به پادشاهان بعد از خود اعلام می کند: «اگر می خواهی که شادی جاودانه از سرزمین پارس رخت برنبندد مردم را حفظ کن.» تاکید و اهمیت دادن بر مردم در نقوش مختلفی که از دوران هخامنشیان بر جای مانده نیز به خوبی به چشم می خورد. ما در بعضی از این نقش ها شاهدیم که پارسه نه به عنوان حکومتگر که به عنوان جزیی از مردم و نماینده مردم پارسه تصویر شده است. این در مورد بقیه مردم هم صدق می کند و حتی می توانیم بگوییم مردم کشورهای دیگر بیشتر مردم توجه هستند یعنی آنها در این نقش برجسته ها نه به عنوان ملل شکست خورده بلکه به عنوان جزیی از مردم یک کشور واحد به نمایش در آمده اندبه همین دلیل می توانیم بگوییم که دید حکومت نسبت به مردم بسیار متفاوت ازحکومت های قبل و بعد از خود است. ما این نوع نگاه را مثلا در کشوری مانند مصرنمی بینیم مصر در تصویر نگاری خود ملت های دیگر را به صورت اسیر تصویر کرده است ولی همین ملت های در تصویر نگاری هخامنشی پشتیبان حکومت هستندگزارش هایی هم از نامه هایی نوشته شده نشان می دهد حکومت سعی داشته تا حد امکان رعایت حق مردم را بکند و کسی را به عنوان فرمانروا و حاکم ساتراپ منصوب کند که بتواند به خوبی وظیفه اش را در قبال مردم انجام دهد و اگر کوتاهی کرد بلافاصله از سوی حکومت مرکزی و شخص پادشاه تهدید به برکناری می شده مگر این که روش خود را تغییر دهد. حضور نیروهایی به نام چشم و گوش های شاه در هر ساتراپ و ایالت خود گواه این مدعاست. چشم های شاه بازرسانی بودند که در کنار حاکم محلی به بررسی کارهای روزانه می پرداختند و اگر تخلفی می دیدند به شاه گزارش می کردند و گوش های شاه کسانی بودند که به طور مخفیانه اوضاع را زیر نظر می گرفتند تا اگر احتمالا حقی ضایع شد یا ظلمی صورت گرفت به شاه اطلاع دهند. از سوی دیگر در یکی از نوشته های درباری نامه ای از «داریوش» به «گاتاداس» داریم که ساتراپ منطقه آسیای صغیر است و در آن نامه او را به خاطر رفتارش مورد سرزنش قرار داده
و تهدید به برکناری می کند. در واقع یکی از اصول اصلی قدرت در دولت هخامنشی نگه داشتن همه جوامع در کنار هم با اصل حفظ فرهنگ و زبان و دین آن ملت ها بوده و تنها شرطی که داشته اند, و روی آن تاکید می ورزیده اند این بوده که اگر ملت ها مزاحم یکدیگر نشوند می توانند در امان بمانند و به راحتی زندگی کنند. نمونه تاریخی این موضوع نابودی جنگل مقدس شهر سارد است که توسط یونانی ها به آتش کشیده می شود و در ادامه همین سیاست برای تنبیه یونانی حکومت به این کشور لشکرکشی می کند و آکروپل آتن را آتش می زند. اصلا علت بیشتر جنگ های ایران و یونان در این مقطع به قصد کشور گشایی و فتح سرزمین نبوده است. بلکه مجازات یونانیان بوده است. یک نمونه دیگر مثلا نابودی معبد یهودیان در مصر به دست کاهنان مصری است. سیاستی که ساتراپ مصر در پیش می گیرد سیاسی است که یهودیان و مصری ها سرانجام بتوانند در جایگاه خود و کنار همدیگر بدون هیچ مزاحمتی برای هم زندگی کنند. چون جای تعجب دارد که یهودیان مصری که مدام اسیر بوده اند بتوانند در کنار معابد مصری; معبد یهود داشته باشند. و شاهدیم که این قانون فقط برای کشورهای دیگر نیست بلکه در قلب سرزمین پارس هم چنین سیاستی وجود دارد و به آن وفا دارند. مثلا بر اساس یک سری کتیبه هایی که دارای محتوای دینی و مذهبی هستند و باروی تخت جمشید کشف شده اند; این طور برداشت می شود که در سرزمین پارس حتی در نزدیکی مراکز حکومتی معابد مختلفی برای پرستش خدایان دیگر وجود دارد. مثلا معابدی برای خدایان عیلامی در کنار پرستش گاه اهورا مزدا. حتی اسنادی درباره پرداخت هایی دینی وجود دارد که به هر دو گروه از خدایان انجام شده است.
* موضوع دیگری که می توان در ساختار اجتماعی هخامنشیان به آن پرداخت طبقه بندی اجتماعی آن جامعه است. ما می دانیم که مثلا در دوران ساسانی مرزبندی بین طبقات اجتماعی بسیار پررنگ و رسمی بوده است. آیا در دوره هخامنشیان نیز این مساله وجود دارد؟
_ این موضوع بسیار مورد اغتشاش است. نوشته های گوناگونی درباره ساختار طبقاتی دوران هخامنشی وجود دارد اما این نوشته ها به حدی متنوع و متفاوت از یکدیگرند که نمی توان به راحتی به آنها استناد کرد. به عنوان مثال بعضی جا به جایی هایی که معتقدند در بین طبقات دوران هخامنشی وجود داشته است. اولین اشکالی که می توان به این آرا گرفت این است که دقیقا مشخص نشده که طبقاتی به این معنی وجود داشته باشد یا نه و دومین ایراد این است که دوره هخامنشی یک دست نیست. یعنی تغییراتی در بعضی طبقات به خصوص روحانیون به وجود آمده است. طبقه روحانیون در زمان داریوش به دلیل ماجرای گیومات مقدار زیادی از قدرت شان را از دست دادند ولی می دانیم که از نیمه های دوران حکومت داریوش به بعد طبق اسناد و مدارک دوباره و به خصوص در دوره خشایارشا کاملا قدرت را به دست می گیرند. البته خود طبقه روحانیون لایه های مختلفی دارند. اما شباهتی که این دوره با دوره های بعد و دوره ساسانی دارد همان 7 خاندانی هستند که تسلط زیادی روی حکومت دارند. داریوش در کتیبه خود از 6 خاندان نام می برد که با خاندان هخامنشی به عدد 7 می رسد که عدد مقدسی است. گر چه ممکن است که نام این خاندان ها در طول تاریخ عوض شود اما طبقه اشراف و با شاهزارگان از این 6 خاندان تشکیل می شود که پیوستگی هایی با خاندان سلطنتی دارند. حتی داریوش در نوشته های خود به پادشاه بعدی متذکر می شود که این خاندان ها را حفظ کند.