‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

جنگ حران

سورنا(sorena) مردی بود بیست و یک ساله ، بلند قد و خوش چهره با صدایی رسا، او سپهبد ایران و عضو دائمی مجلس مهستان* بود، با داشتن سنی نسبتا کم سوارکاری ماهر و فرمانده ای لایق و دانا بود که تجربه ی جنگی او نشان از مدیریت وهوش سرشاراو در امور نظامی خبر می داد یک گارد ویژه ی هزار نفری داشت و همه ی این افراد را به نام میشناخت و از زندگی خانوادگی شان با خبر بود .

پس از جنگ حران بسیاری از ایرانیان اسم فرزندان خود را سورنا می گذاشتند که این در واقع نام خانوادگی است ؛ بهرسان پس از ورود اسلام به ایران این نام هم به دست فراموشی سپرده شد...

پلوتاراک تعداد سپاهیان سورنا را ده هزار نفر می نویسد که هزار نفر از آنان گارد ویژه به حساب می آمدند ، جلوداران و جاسوسان سپاه رومی به کراسوس خبر می دهند که سپاه پارتی (اشکانیان پارت بودند) از ناحیه ی آسیای غربی عقب نشینی می کند و اگر بشود زودتر به آنها برسیم امکان دارد کار آنان را پیش از عبور از فرات تمام کنیم و از آنجا تا شهر تیسفون (پایتخت ایران در زمان اشکانیان پایتخت ابتدا نزدیک دامغان بود سپس به تیسفون منتقل شد) هیچ مانعی در راه نخواهد بود، کراسوس ذوق زده نیز به پیاده نظام دستور می دهد که "قدم دو" با سواران حرکت کنند...!!! طبعا در بیابان های شام سپاهیان خسته و تشنه ی رمی دیگر رمقی برای راه رفتن نداشتند چه رسد به جنگیدن...!!!

سورنا سنگین سواران(نیزه داران) و سبک سواران(تیر اندازان) را در دو طرف جاده در پشت تپه های کوتاه استتار داده بود و با خیال راحت منتظر سپاه خسته ی رومیان بود، اولین برخورد دو سپاه با حمله ی بی حاصل رومی ها آغاز شد؛ سپاه پیاده نظام رومی به قلب سواره نظام پارتی آمدند ولی سواره نظام پارتی در کمال تعجب به جای حمله چند صد متری به عقب نشست و حمله خنثی شد، این کار چندین بار صورت گرفت و هر بار سپاه ایران عقب نسشت یا به چپ و راست حرکت می کرد و سپاهیان خسته و درمانده ی رومی را به دنبال خود می کشاند در نتیجه پیاده نظام روم چه از نظر جسمی و چه از لحاظ روحی کلافه شده بودند در این حال چندین سردار رومی به کراسوس پیشنهاد کردند از آنجایی که سپاه دیگر رمق ندارد دیوار دفاعی انسانی چهار ضلعی تشکیل دهد که همین هم شد و دفاع رومی صورت گرفت ، خود کراسوس با بخشی از سواران در میان چهار ضلعی قرار گرفتند؛ سورنا فرصت را مناسب دانست و سبک سواران تیر انداز را بسوی رومیان فرستاد منتها فاصله را حفظ نمود یعنی باران تیر بر سر رومیان می ریخت و سربازان رومی که مجهز به نیزه بودند کار مهمی نمی توانستند انجام دهند امید آنها به این بود که تیر سبک سواران پارتی تمام شود غافل از اینکه سورنا فکر اینجا را نیز کرده بود؛ هر سوار پارتی تا چهل تیر و دو کمان با خود حمل می کرد و سورنا واحد هایی را از پیش آماده کرده بود که مرتب تیر مورد نیاز را به سواران برسانند، باران مداوم تیر سربازان رومی را حسابی کلافه و درمانده کرده بود ، در این زمان فرزند کراسوس، سردار پابیلوس از بدنه ی اصلی سپاه پدرش جدا شد تا شاید بتواند واحد های گال (مزدوران فرانسوی که با ارتش روم هم پیمان بودند) را که چریک های ایرانی مانع از رسیدن شان به سپاه کراسوس بودند به خود ملحق و به سپاه کراسوس برگردند رفت تا آنکه در چهار کیلومتری میدان جنگ مهمان سنگین سواران ایرانی شد و جنگ سختی در گرفت پابیلوس سه بار پیک مخصوص به اردوگاه پدرش فرستاد و طلب کمک کرد اما کراسوس که در یک بحران روحی و سردرگم کارهای بیهوده بود هیچ کاری از پیش نبرد و پابیلوس و یارانش توسط سنگین سواران ایران تار و مار شدند و برای عبرت سپاه روم به نمایش گذاشته شدند در این هنگام کراسوس که دیگر توانایی تصمیم گیری معقولانه نداشت (حتما با خود می گفته چه غلطی کردم به ایران حمله کردم ) فرماندهی را به دو نفر از فرماندهان واگذار کرد که یکی از آنها وارگینیوس بود، رومیان در همان شب اول نبرد از تاریکی بهره گرفتند و از ناحیه ی حران به سمت زگوما حرکت کردند و در واقع قصد فرار کردند!!! پارتها همه چیز را زیر نظر داشتند و تمام مدت آرام در پشت سر رومیان حرکت می کردند البته در بین راه چندین برخورد پراکنده بین دو سپاه روی داد که حائز اهمیت نبود ، سردار سورنا که وضعیت را چنین دید و شاید دلش برای رومیان به رحم آمد پیکی برای کراسوس فرستاد و به او یاداور شد مایل به خونریزی بیشتر از این نیست سورنا در نامه تضمین کرده بود اگر سپاهیان رومی بی هیچ قید و شرطی تسلیم شوند همگی می توانند به کشورشان باز گردند کراسوس که هیچ راضی به مصالحه نبود در نتیجه ی فشار سردارانش پذیرفت ولی بعد در اثر اتفاقات و صحبت هایی که بین کراسوس و سورنا صورت گرفت که شرح دقیقی از آن در دست نیست این پیمان شکسته شد و پس از حمله ی ایران به سپاه روم دست راست و گردن کراسوس را زدند و برای پادشاه به ارمنستان فرستاده شد در آن زمان شاه پارتی و پادشاه ارمنستان نه تنها با هم عهدنامه ی صلح بسته بلکه با دادن عروس و گرفتن داماد فامیل هم شده بودندو هر دو خانواده ی عروس و داماد به هنگام رسیدن پیک در حال نظاره ی نمایشنامه ی "باخچانت" از کارهای اورپیدوس بودند، در صحنه ای از نمایش که بنا بود سر مصنوعی یک سردار متجاوز به پای تخت شاهی پرت شود سر واقعی کراسوس را به صحنه پرت کردند ...♫♫♫♫♫♫♫

بهرجهت پس از جنگ حران و شکست رومیان سورنا محبوبیت بزرگی در میان اقوام پارتی بدست آورد مخصوصا که هنگام بازگشت نشانهای لشکرهای لژیون رومی را با خود به ایران آورد ...

در جنگ حران پارتها 10هزار سبک سوار تیر انداز و هزار سنگین سوار داشتند تعداد کشته های پارتی روشن نیست اما میان رمیان که در این جنگ با 28 هزار سرباز و هزار مزدور گال بعلاوه ی 6هزارسرباز محلی ظاهر شدند از این تعداد 20 هزار کشته و نزدیک 10 هزار اسیر باقی ماند و یک درس بزرگ به روم...

یکی از نکته های مهم در جنگ حران نوع فرماندهی و طرح و اجرای نقشه های جنگی از سوی ایران می باشد که بر عکس سنت های کهن جنگی تعداد رزمندگان سپاه زیاد مطرح نمی باشد بلکه تخصص و مهارت سواران و تیراندازان و عملکرد فرماندهی ارتش نقش اساسی را در این ضمینه بازی می کند...

--------------

* لازم به ذکر است در زمان اشکانیان دو مجلس وجود داشت یکی مجلس خانوادگی پادشاه و دیگری مجلس اشراف و بزرگان و سران مملکتی که مجموع این دو مجلس که برای امور مهم تلفیق می شدند و تشکیل جلسه می دادند مجلس مهستان نامیده می شد...

نظرات 2 + ارسال نظر
yashar دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:30 http://www.denizsoft.com

این نظر توسط Persian Weblog Spammer ارسال شده است برای اطلاعات بیشتر به سایت دنیز سافت مراجعه کنید www.DenizSoft.com

مهرزی دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:00 http://www.mehrzi.blogfa.com

وب باحالی داری.لینکیدمت اگه میشه منو بااسم:چتری برای پروانه ها بلینک.مرسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد