‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

‌XXXXXXXXورود تازی ممنوعXXXXXXXX

راه در جهان یکی است و آن راه راستی است(داریوش بزرگ)

نضج اسلام در ایران

در دوره اموی ، ضربه نابهنگام دیگری ، دین قدیم را نواخت و آن هنگامی بود که در دیوان های حکومتی ، استفاده از زبان فارسی میانه که به خط پهلوی نگاشته می شد ، جای خود را به زبان و خط عربی داد . این تغییر که در حدود سال 700 م اعمال شد، بر دوام حضور اعراب در ایران صحه گذارد و سبب رواج آموختن عربی ، یعنی زبان مقدس اسلام شد و این زبان همچنان که گسترش می یافت ، میان مسلمانان ایرانی { که زبان مقدس را با طیب خاطر آموخته بودند } زرتشتیان { که از همه چیز اسلام دوری می جستند } مانع دیگری ایجاد کرد .
دیری نگذشت که عربی زبان ادبی هم شد و شماری از کتابهای فارسی میانه را به این زبان برگرداندند.مشهورترین تلاشگر این عرصه روزبه پسر داذویه ، ملقب به المقفع {به معنای ناقص العضو } ، نو مسلمان بیزاری بود که در دیوان خراج در بصره کار می کرد . یکی از این کتابها که وی به عربی ترجمه کرد ، تاریخنامه بزرگ ساسانی ،یعنی خداینامه بود که تاریخ نویسان اسلامی ادوار بعدی ، از آن بصورت گزینشی به عنوان مبنای گزارش خود درباره تاریخ جهان استفاده کردند . بدین وسیله اسطوره های باستانی و داستانهای پهلوانی هم که روحانیون زردشتی آن ها را حفظ کرده بودند ، جنبه دینی یافتند ، بطوری که خانواده های بزرگ ایرانی که مسلمان شده بودند ، هنوز می توانستند بی آنکه علاقه شان به دین تازه مورد سوظن قرار گیرد ، ادعا کنند که از تبار شخصیتهای رویداد نامه های کشورشان هستند . از این رو دفاع دیگر کیش زردشتی ، یعنی بی مانندی رابطه اش با گذشته شکوهمند ایران ، در خفا کار خود را می کرد .

قصه سرو کاشمر

قصه سرو کاشمر یا کشمر را غالباً شنیده ایدسروی که روایت بود پیامبر بزرگ ایران، اشو زرتشت آن را با دست خود از بهشت آورده و در زمین کاشمر کاشته است و حکیم فردوسی در مورد آن میفرماید:


یکی شاخ سرو آورید از بهشت *** بدروازه شهر کشمر بکشت


در کتاب دانشنامه مزدیسنا نوشته انوشه روان دکتر موبد جهانگیر اشیدری آمده:گویند اشو زرتشت،دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کاشت، یکی در دهکده کشمر(کاشمر) و دیگری در دهکده فریومد از روستاهای توس(طوس) خراسان.به مرور این درخت بلند و ستبر و پرشاخ شده و دیدن آن موجب شگفتی بینندگان میشد.چون وصف این سروها در مجلس متوکل عباسی،خلیفه عهد،بیان شد، او که مشغول به عمارت در جعفریه سرمن رای ،مشهور به سامره بود به خاطرش افتاد که آن سرو را قطع کرده،به بغداد بیاورند.

یکی سرو آزاده را زردهشت *** به پیش در آذر اندر بکشت

نبشتش بر آن زاد و سرو سهی *** که پذرفت گشتاسب دین بهی

فرستاد هرسو به کشور پیام *** که چون سرو کشمر به گیتی کدام

زمینو فرستاد زی من خدای *** مرا گفت از اینجا به مینو گرای

کنون جمله این پند من بشنوید *** پیاده سوی سرو کشمر روید

در کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد:که این دو درخت سرو کاشمر و سرو فریومد گشتاسب ملک فرمود تا بکاشتند. متوکل علی الله جعفربن المعتصم خلیفه را این درخت وصف کردند و او بنای جعفریه آغاز کرده بود. نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابوالطیب و بامیر طاهربن عبدالله بن طاهر که باید آن درخت (سرو کاشمر) ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخ های آن در نمد دوزند و بفرستند تا درودگران در بغداد آن درخت راست باز نهند و شاخ ها به میخ به هم باز بندند چنانکه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن ببیند آن گاه در بنا به کار برند. پس گبر گان(زرتشتیان) جمله جمع شوند و خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه خلیفه را خدمت، کنیم در خواه تا از این بریدن درخت درگذرد چه هزار سال زیادت است تا آن درخت کاشته اند و این در سنه اثنتین و ثلاتین و مأتین بود و از آن وقت که این درخت کشته بودند تا بدین وقت هزار و چهارصد و پنج سال بود، و گفتند که قلع و قطع این مبارک نیاد و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابور گفت متوکل نه از خلفا و ملوک بود که فرمان وی ردّ توان کرد.
پس خواجه ابوالطیب امیر عتاب ورقاأالشاعر الشیبانی را که از فرزندان عمر و بن کلثوم الشاعر بود بدین عمل نصب کرد و استادی درودگر بود. در نیشابور که مثل او نبود او را حسین نجار گفتندی. مدتی روزگار صرف کردند تا اره آن بساختند و اسباب آن را مهیا کردند و استداره ساق این درخت چنانکه در کتب آورده اند مساحت بیست بیست و هفت تازیانه بوده است. هر تازیانه رشی و ربعی بذارع شاه. و گفته اند در سایه آن درخت زیادت از هزار گوسفند گرفتی و وقتی که آدمی نبودی و گوسفند و شبان نبودی و حوش و سماع آنجا آرام گرفتندی و چندان مرغان گوناگون بر شاخ ها مأوی داشتند که اعداد ایشان کسی در ضبط حساب نتواند آورد.
چون بیوفتاد در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد و نماز شام انواع و اقسام مرغان بیامدند چندانکه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می کردند بر وجهی که مردمان از آن تعجب کردند و گوسفندان که در ضلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز کردند.پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه بردند و شاخ ها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند.
آن روز که بیگ منزلی جعفریه رسید آنشب غلامان متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و آن برخورداری نیافت. و این بود شب چهارشنبه لثلاث خلون من شوال سنه اثنتین و ثلاثین و مأتین. باغر ترکی با جماعتی از غلامان به اشارت منتصر قصد متوکل کردند و متوکل در مجلس لهو نشسته بود و آن (درخت) در یک منزلی جعفریه بماند تا عهدی نزدیک. و در آن سال والی نیشابور که آن فرمود ابوالطیب طاهر و هر که در آن سعی کرده بود جمله پیش از حولان حول هلاک شدند. درودگر و آهنگر و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب هیچ کس نماندند و این از اتفاقات عجیبه است...(بنقل از کتاب ثمارالقلوب خواجه ابومنصور ثعالبی)
این چنین گفته شده بود که اگر کسی دستور به بریدن یکی از این دو سرو دهد و یا ریشه آنرا ببیند(آنرا قطع کند) بلافاصله خواهد مرد و متوکل نیز بدست غلامانش کشته شد...
باید دانست که درخت سرو از دیر باز علامت و نشانه ایران باستان بوده .اینکه در قالیها،فرشها و غیره نقش سروهای شاخه برگشته بسیار دیده میشود،بقایای آثار همان سنت ملی است(سرو نماد ملت ایران است، چنان که جبر زمانه سر او را خم کرده اما در مقابل انیران کمر خم نکردهو استوار است).در کاشمر مناره ای است به نام مناره کاشمر که هنوز باقی است.سالها پیش،مرزبان خسرویان پیرو گفته برخی از افراد محل آن را آرامگاه زردشت(زرتشت) دانست که صحت آن به ثبوت نرسیده است(البته چنین حدسی نیز در مورد مزارشریف واقع در افغانستان زده میشود).رئیس دفتر رضا شاهقطعه ذغالی از آن محل در دست داشت که وقتی سرخ میشد و سپس خاموش می گردید،خاکستر نمی شد و همانگونه باقی میماند.در اطراف و اکناف ایران، بویژه نقاط ییلاقی ،درختهای کهنی است که مردم آنرا هزار ساله و شاید بیشتر میدانند و آنها را جمشیدی میگویند.
همچنین در روستای قنوات غسان ،نزدیک کرمان،درخت چناری بود که توی آن خالی بود،برخی آنرا گرامی داشته و حتی در جوار آن کسب و کار میکردند.چند سال پیش آتش گرفت و از بین رفت!!!!!

شاد زیوید در راه اشا، مهر افزون

ســــــرو فــریــومد

در تاریخ بیهقی از دو سروی که بوسیله اشو زرتشت نشانده شده بود سخن رفته است.یکی از این سروها در کشمر(کاشمر) و دیگری سرو فریومد(توس) بوده است.
در تاریخ بیهقی آمده است:زردشت که صاحب المجوس بود، دو درخت دو درخت سرو به کشت یکی در دیه کشمر طریثیت و یکی در دیه فریومد،و در کتاب ثمارالقلوب،خوجه ابومنصور ثعالبی چنین آرد که گشتاسب ملک فرمود تا این دو سرو کشمر و فریومد را بکشتند...
نیک آگاهید که سرو کاشمر آن درخت ورجاوند به سال 246 به دستور متول،آن خلیفه بلهوس و عیاش، از ریشه بر کنده شد، که البته عمرش به جهان نماند که سرو را رویت کند و بدست غلامانش، با اشارت پسرش منتصر کشته شد.
اما سرو فریومد عمر و بقای بیشتری از سرو کاشمر یافت و تا سال 537 ماند،یعنی 291 سال بیشتر از سرو ورجاوند کاشمر،در این سال بود که ینالتکین خوارزمشاه که از امیران ترک خوارزمشاهی بود دستور به سوزاندن سرو فریومد داد.مقصود از سوزاندن این درخت و اجتناب از بریدن آن،ترس از تبعاتی بود که پس از بریدن که پس از بریدن سور کاشمر گریبانگیر مسببان نابودی آن درخت شده بود.
بیهقی چنین نقل میکند: ینالتکین بن خوارزمشاه فرمود تا آن سرو بسوختند،و حالی و ضرری به وی و حشم وی نرسید، ازیرا که بواسطه آتش در آن تصرف کردند، و ان درخت را زردشت کشته بود، و ممکن بودی که اگر ببرندی اتفاقی عجیب پدید آمدی،و بعد از آن ینالتکینبماند تا سال 551 چهارده سال دیگر بزیست.و خاصیت درخت فریومد آن بود که هر پادشاهی که چشم او بر آن افتادی او را در آن سال نکبت رسیدی،و عمرها این تجربه مکرر گردانیده بودند...
بیهقی به تفصیل نقل می کند که در آن سال باران شدیدی باریدن آغاز کرد و چنان خرابی ها افتاد در ناحیه بیهق که بیان آن به غایت آن نرسد.و چنان برف آمد و یخبندان شد و سرما به حدی رسید که بسیاری از گیاهان و درختان تباه شدند در آن ناحیت...

بر آن گنبد درخت سرو کشته
چو پرورده شده آن بهشته
گشن شد بیخ چندان گشت شاخش
که پر شد آن همه ایوان و کاخش
چنان تریاک پیدا شد زبرگش
که خوردی هر که کم میبود مرگش
خدای پاک از جنت سرشته
زراتشت آشو بر وی نوشته
چو شاه پاک دین گشتاسب آن دید
بدی رفته بهی دین را گروید
همه این دین به را کرد اقرار
درو نارند از آن پس هیچ تکرار
چو زرتشت این ره به را نموده
کزین ره مر مهمان را دل فزوده
اگر نام سٌهی سروش ندانی
بهشت جاودان را چون بدانی
چو چندین سالیان بر وی گذشته
همان سرو سهی بالیده گشته
چنان بالیده شد سرو بلندش
که گرداگرد می کشی کمندش
چو خورشید جهان از برج فرتوت
درخشان گشت در عالم چو یاقوت

براستی که سرو کاشمر و سرو فریومد را میتوان نشان از هویت ملی ایرانیان دانست،هویتی که متجاوزان به این سرزمین اهورائی برای شکستن غرور ملی ایرانیان کمر به نابودی آن بستند،زیرا باید برای حکومت بر مردمی که با ارزشهایش زنده است،با سلاح فرهنگ زدائی و هویت ستیزی پیش رفت.
اگر سروهای ورجاوند وخشور ایران بدست انیران بریده شد،اما در وجود و خاطر ایرانیان زنده و جاوید ماند،این سرو در اندیشه های ما زیر شلاق روزگار و ظلم انیران سر خم کرد اما کمرش نشکست و استوار ماند،نقش خاطره شد و بدست های کیمیاگر قالی باف ایرانی، بر نگارستان قالی نقش بست،ماند و جاودانه شد چونان که اندیشه و نام زرتشت در پندار و هویت ایرانی نامیراست.
ایدون باد

ســــــرزمین جــــاوید

بی گمان فرهنگ و تمدن ایرانی، از آغاز تا کنون استمراری بنیادی و پرتوان و پیوسته داشته است.این فرهنگ و نمودارهای فکری و معنوی آن،مانند حلقه های بهم پیوسته ی یک زنجیر می باشد. هر حلقه یا چند حلقه ی این زنجیر، توسط دانشمندان و هنر مندان و حکیمان و عارفان و...به فراخور زمان و مکان و ذوق و سلیقه آنان ساخته و پرداخته شده است.به ترتیبی که این دانه ها و حلقه ها پیراسته و آماده شده، پیوسته سازندگان هر عصر و دورانی، میراث بر تجربه ها و آموخته ها و داده های پیشینیان خود بوده اند و نمیتوانسته اند از آن گنجینه بی نیاز باشند، اما همیشه برابر با زمان و مکان و در برخورد با فرهنگ ها و تمدن های دیگر ،و در بازار پر رونق داد و ستدها، بر آنچه که از پیش به آنان رسیده ، افزوده، و همین پویایی و عدم ایستائی است که فرهنگی همیشه در حال تحول ، زنده و نو را برای نسل بعدی بر جای نهاده.
اما در برخورد اندیشه ها و داد و ستد ها، این ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی است که عناصر نو و پویا و متحول و شگرف بشری را بیشتر به دیگر ملت ها و اقوام داده است.از سوئی دیگر، آنچه را نیز که اخذ کرده،در این کوره گدازنده و توانمند،آنچنان ذوب کرده و آمیخته که چیزی دیگر ،در ارزش و تازگی بدر آمده است.
اما تمدن و فرهنگی که نیرومند، ریشه دار و اصیل و کهن روزگار و همچنین پویا بوده و در داد و ستد جهت باروری و رشد و شکوفایی آماده و دور از تعصب باشد، دوام می آورد. ایران کهنسال و دیرینه تاریخ، در طول زمان بسیار دراز بسا که مورد تهاجم و تاخت و تاز اقوام وحشی قرار گرفته و از دیدگاه نظامی شکست خورده و مهاجمان در آن به حکومت پرداخته اند:

حمله ی آشوربانی پال ................................. 646 پیش از میلاد
حمله ی اسکندر گجستک ........................... 334 پ م
حمله ی وحشیانه ی اعراب ........................ 637 میلادی
حمله ی ترکان غزنوی .............................. 999 م
حمله ی ترکان سلجوقی ............................ 1030 م
حمله ی ترکان قراختایی ............................. 1141 م
حمله ی ترکمان های غز ............................. 1159 م
حمله ی خونین مغول ها .............................. 1120 م
حمله ی تیمور .......................................... 1381 م

اما در برابر فرهنگ و تمدن سرشار و نیرومندش، چون به نسبت، همه مهاجمان در برابر آن ضعیف و فقیر بودند به طریق وام گیری در آمده و به زی و کسوت فرهنگ ایرانی در آمدند.
در دوران چنین حکومت هائی، فرهنگ و تمدن ایرانی همچنان راهرو و پویایی روش دیرینه بوده و هیچگاه این زنجیره استوار فرهنگی در این سرزمین نگسسته است، بلکه هم فرهنگ و تمدن مهاجمان را در حد توان در خود مزمحل کرده و هم اقوام مهاجم را در بطن جامعه خویش جای داده تا جائی که آنان خود پشتیبان و مروج این فرهنگ و تمدن و زبان شده اند.
از تهاجم هائی داستانی،اساطیری ،تاریخی که مربوط به دوران پیشدادیان و کیانیان ، تا مادها ، هخامنشی ها و پارتها و ساسانیان می شود،و پس از آن تازیان و اقوام گوناگون ترک به ویژه مغول ها و اعقاب آنان تا همین اواخر و یونانیان که پس از هخامنشی ها به ایران آمدند همیشه این فرهنگ و تمدن و زبان ایرانی بوده که ملل و اقوام مهاجم را ایرانی مآب کرده است. اما چون عنصر قالب در اصول بنیادی تفکر و بینش ایرانی پویائی و سازندگی و بالندگی بوده، همواره بصورتی ذاتی در پس هر تهاجمی روند دوباره سازی و زنده شدن و رونق دوباره را در پیش گرفته و هموراه چون کوهی استوار بر بلندای تاریخ بر جای مانده.
این سرزمین اهورائی،خاستگاه نیاکانی ماست که به مردمان روی زمین فرهنگ نیک زیستن آموخته،در زنده نگاه داشتن گوهره فرهنگ و زبان و گنجینه فکری آن بکوشیم.
ایران ای سرزمین آریان،مهرت به دل جان ماست تا آخرین ذره جان.
جاوید مزدیسنا،پاینده ایران

آذرپــاد مهـــر اسپندان

بر اساس انچه که دردینکرد امده است و زرتشتیان بدان باور دارند گرد اورنده خرده اوستا اذر بادمهراسپندان (اذرپاد) است وی یکی از مشهور ترین اندیشمندان و موبدان دوران ساسانی است و نزد زرتشتیان از مقدسین به شمار میرود (زرتشت دوم) که کراماتی بسیار به وی نسبت میدهند.
منابع اگاهی ما نوشتارهای دوران ساساتی چون : بندهش , دینکرد و... می باشد از وی اندرز نامه ای بجای مانده است که مشهور به (اندرز نامه اذر باد مهر اسپندان) است
اذرپاد در دوران شاپور دوم میزیسته وی موبدان موبد بود و به فرمان شاپور مامور شد تا اوستا را گرد اوری و مدون نماید . پیش از او ودر زمان اردشیر بابکان (تنسر) هیربدان هیربد قدمهای مهمی در راه تدوین و جمع اوری اویستا انجام داده بود اما اذرپاد با پشتکار و تلاش و با وجود تمام ایرادات و مخالفت هایی که اتربانان (روحانیون زرتشتی) ان روزگار با او داشتند موفق به تدوین کامل اوستا شد .
در تاریخ امده است که اتربانان برای امتحان او مراسم (ور) یا ازمایش ایزدی بر پا داشتند و اذرپاد هم جهت اثبات مدعای خویش مبنی بر این که اوستای راستین را تدوین کرده تن به ازمایش داد , مقداری روی را گداختند و ذوب شده ان را بر روی سینه وی ریختند که اسیبی نیافت و نسوخت .
به همین جهت شاپور اذرپاد را مورد حمایت قرار داد .به هر حال انچه مشهور است , تدوین کننده اوستا در نهایت و بویژه خرده اوستا که در حکم کتاب دعا می باشد موبدان موبد اذرپاد بزرگ می باشد.

گزیده ای از سخنان اذر پاد بنقل از کتاب دینکرد :
دین اموزی پرسید که:
-مردم با کردارهایشان از راه کدامین به بارگاه اورمزد راه میابند ؟
-و نیز از چه راهی از ویژگان بارگاه اورمزد میشوند ؟
-و از راه کدام کردار همتراز ستودگان میشوند ؟
-با کدام رفتار بد از بارگاه اورمزد رانده میشوند ؟
-و با کدامین رفتار به دور ترین جای بارگاه یزدان رانده میشوند ؟
-و با چه کاری همتراز دیوان میشوند ؟
خورشید دانش دستور دستوران اذر پاد مهر اسپندان پاسخ میدهد :
-همانا مردمان از راه گذینش خرد و باور مندی دین بهی راهی بارگاه اورمزد میشوند
-از راه باوری ژرف به دین بهی از ویژگان بارگاه اورمزد میشوند
-از راه ناباوری به دین بهی و خرد ستیزی از بارگاه یزدان رانده میشوند
-از راه باور مندی به بد دینی و جهل دوستی از بارگاه اورمزد به دور ترین جای رانده میشوند
-و از راه باورمندی ژرف به بد دینی همپای دیوان میشوند
(دینکرد نسک سوم کرده21)
دین اموزی پرسید:کدامین کردار سرامد دیگر کردارهاست ؟
اذر پاد میفرماید: سر امد ترین کردارهای مردمان به کار گیری رادمندانه خرد در کارها بر مردم سزاوار بکارگیری خرد است که خرد جرثومه هر پارسایی است(دینکرد نسک سوم کرده 15)
گریگوری اشموغ (یک مسیحی) پرسید:چرا شما پیروان مزدیسنا میگویید بی اندازه خوردن می گناه است حال انکه در ایین ما نوشیدن می کم یا زیاد بلکل حرام است ؟
اذر پاد میفرماید : همانا ما می خوارگی بی اندازه را گناه میدانیم و اندازه نوشیدن می را شاینده بی اندازه نوشیدن می به حدی که خرد انسان را بزداید گناه است چناکه در گاهان (گاتها) از ان نام میرود بی انکه ستایش یا نکوهشی بر ان رود.
کمال صدق محبت نه نقص گناه که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند
بر فروهر پاک کوروش بزرگ درود باد